کلَگپ | ||
۰۹/۱۰/۱۳۸۵تفاوت دیکتاتور با دیکتاتور، مرگ با مرگ!از دیروز تمام خبرگزاریها تا آنجائی که پهنای امکانات رسانهای در اروپا اجازه میدهد، آماده پخش خبر اعدام صدام بودند تا آنرا تبدیل کنند به یک موضوع خاص و ویژه روز. صبح امروز نود و نه درصد بخش خبری ساعت هشت، مربوط بود به اعدام صدام و یک درصد کوچیک در آن مربوط بود به مرگ بیش از شصت نفر عراقی در شهر کوفه و در بمبی که در آنجا منفجر شده بود. سازماندهی شتابزده اعدام صدام و هماهنگکردن آن با عید قربان و قرارگرفتن دقیق این عید در کنار کریسمس و تحویل سال میلادی، اگر شاهکار ویژهای در نظر گرفته نشود، حتماً تصادف میمونی بوده برای همه آن موجودات مسخشده در دنیای کریه مسیحی خودشان که هر طور شده باید این مجموعه را به زور ربط داد به تفاوت فرهنگی و اجتماعیشان با دنیایی که آنها بعنوان بربریت مذهبی و عقبماندگی شرقی و امثال خاتمی آنرا تمدن اسلامی می نامد. آنچه که جاری است برای هر انسانی که بخواهد عمیقاً دل در گرو تحول جامعه بشری داشته باشد، ربطی به مبارزه با ایده و تفکر دیکتاتوری و زورگویی و قلدری و غیره ندارد. وقتی دیکتاتوری را با دیکتاتور عوض میکنند، یک تقلب بزرگ انجام میدهند که انگار کنارگذاردن افراد میتواند جاگیری ایده را ناتوان سازد. وقتی کسی از بالای هرم قدرت به پائین می افتد در واقع امر دیگر در جایگاهی نیست که بتواند قدرتمند تصور شود. هیچکدام از آنها در چنان ساختاری بنا به توانائیهای هوشی و ذکاوت خود به قدرت و قلدری نرسیدند که چنین مفهومی هیچ ربطی به هوش و ذکاوت ندارد بلکه به میزان تقبل همه اشکال جنایت و کراهت تکیه دارد. صدام در بند، یک فرد بود و شاید بدلیل نقش ویژهای که در زد و بندهای بازی قدرت در جهان سالهای قبل داشت، یادها و خاطرات و اسناد مهمی نیز در اختیار داشت. چنین فردی تنها برای آندسته افراد همچون بمبی فیوز کشیده و منفجر نشده معنی میدهد و میباید با هر امکانی که شده هرچه سریعتر با نابودی آن بمب، از انفجار ناخواسته آن جلوگیری نمود. در واقع برای تمامی آنانی که دل در گرو آگاهی انسانی دارند، برای شناخت تمامی توطئههایی که در بازی قدرت در جهان دنبال میشود، لازم و ضروری بود نه تنها از اعدام صدام جلوگیری نمایند، بلکه به او امکاناتی داده شود تا بتواند در امنیت کامل و احساسی متفاوت از آنچه که بطور منطقی و متأثر از عملکردهایش انتظار داشت، از گذران دستگاه قدرت خود و چگونهگی سازماندهی آن صحبت کند. وقتی رئیس جمهوری آمریکا اعدام صدام را در راستای دموکراسی در عراق می فهمد، در واقع یا نعل وارونه میزند و یا معنی دموکراسی چیزی است در راستای همانی که آنها می فهمند، همان مضحکهای که تا امروز در عراق با شدت هر چه تمامتر جاری است. در طی تقریباً دو دهه گذشته تمام تلاشها حتی برای محاکمه پینوشه نیز به شکست کشیده شد. وی در نهایت آرامش و در مواظبت کامل و حمایت بی دریغ تمامی آنانی که پرستشگر قدرت در جهان هستند، تا آخرین دقایق یک زندگی طبیعی عمر نموده و نه تنها از هرگونه سوال و جواب به دور ماند بلکه در برخی از آخرین پیامهای خود، خود را یک مسیحی معتقد و اعمالش را در راستای تحکیم نقش تفکر مذهبی بر جامعه و مقابله با سلطه کمونیسم معرفی نمود. در طی سالهای گذشته، یکی را بنام حق و عدالت و این دکان بازارهای عامیانه به زندانی در هلند می برند و بعد در محیطی کامل محفوظ و تحت کنترل، وی در سلول خود سکته کرده و میمیرد، آن دیگری مثل صدام را در نمایشاتی طولانی و خستهکننده بالاخره به اعدام محکوم میکنند و از سوی دیگر پینوشه را با سلام نظامی و رژه و نمایش دفن میکنند... براستی که در جهانی پراز اعجاب زندگی میکنیم! مرگ بیش از شصت نفر در کوفه، حتی آنقدر اهمیت خبری نداشت – چه بسا مرگ و میرهای دیگری که نه تنها از جایگاه سبعیت انسانی، که ناشی از نابخردی در مدیریت امور اقتصادی و اجتماعی و یا حتی فرهنگی در جهان امروز، روی میدهد – که یاد درستتری از آن کنند. در چگونهگی تنظیم خبر طوری عمل میکنند که انگار اعدام صدام خواست شیعیان، ایرانیان و یا حتی مخالفین رژیم گذشته عراق بوده است. و همزمان اخباری را از واکنش مردم کوچه و بازار در تهران نمایش میدهند که از شنیدن خبر اعدام صدام خوشحال شدهاند. من متأسف میشم برای افرادی که مایلند قضیه اعدام یا مرگ صدام را به امیال ایرانیان متصل کنند. مردم ایران در مورد قضیه جنگ میباید با احساس مسئولیت خود و نسبت به آنانی که نقش مدیریت جامعه در آن دوران را داشتهاند برخورد کنند و محدود کردن مفهوم جنگ در خواسته و یا افسارگسیختهگی رفتاری این یا آن فرد مثل صدام یا خمینی، منحرف کردن ذهن از مسیری است که میتواند انسان را از شناخت منابع اصلی شکلگیری جنگ که همانا منافع جهان سرمایه و قدرت و مال و منال هستند، منحرف نماید. جنگ نه یک عارضهی محلی و ملی و یا حتی منطقهای است و نه یک موضوع ناشی از امیال شخصی. جنگ تنها روش بهرهگیری از مصرف است که ماحصل آن به مصرف بیشتر منجر میشود. کسی که خراب میکند، هم باید بهای وسائل تخریب را بدهد و هم باید هزینه جایگزین برای آنچه تخریب شده است را بپردازد. و این روش برای آنانی که " جنگ زندگیشان است "، سودآور و چیزی نیست که براحتی از آن بگذرند و برای دامن زدن بدان در هر نقطهای که کمترین امکان بالقوه در آن موجود باشد، از گسترش آن دریغ نمی کند. و با شعوری که امروزه ناظر بر ذهن و هویت و هستی اجتماعی جامعه بشری است، در هر گوشه و کناری میتوان زمینههای عملی آنرا دید. لذا انداختن مسئولیت جنگ به دوش این یا آن فرد و سپس حذف فیزیکی، نه آن صدامی که در قدرت بود، بلکه صدامی که در زندان هست را برخورد مسئولانه نامیدن، نابخردی آشکار هست. |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|