کلَ‌گپ

۱۲/۱۱/۱۳۹۹

مرگ یکی از روتچیلدها و جنبه هائی از تئوری توطئه...


 

Фото: EN24 World

   والنتین کاتاسانف: 29- ژانویه – 2021


   در پانزدهم ژانویه 2021، یکی از اعضاء خاندان روتچیلدها، بانکدار معروف بنجامین دو روتچیلد بر اثر حمله قلبی در ملک مسکونی اش در "شاتو د پروگنی" سوئیس درگذشت. او فرزند بانکدار معروف ادموند دو روتچیلد، (1997-1926) یکی از معروفترین چهره های خاندان روتچیلد، رئیس خاندان در سوئیس و سومین فرد مهم این خاندان بعد از خاندانهای انگلیس و فرانسه بود.

   پس از مرگ پدرش در سال 1997، بنجامین سی و پنج ساله روال متعارف خط خانوادگی را تغییر داده و مسئولیت موسسه حفاظتی "ادموند د روتچیلد" را بعهده گرفت که دارائی هائی بیش از 175 میلیارد دلار (متمرکز در بانک های فرانسه، سوئیس، رستوران ها، هتل ها، بنیادهای خیره و غیره) را مدیریت می کند. ثروت شخصی وی در هنگام مرگ یک و نیم میلیارد دلار تخمین زده شده است. البته در مقایسه با ثروتمندترین افراد جهان، این رقمی متوسط محسوب میشود. اما اگرچه بنیامین رتبه 1349 را در لیست ثروتمندان فوربیس به خود اختصاص میدهد، اما وی بمثابه یکی از تأثیرگذارترین نخبگان مالی جهان نامیده میشود. طبعاً این نکته میتواند مطرح باشد که روتچیلدها دوست ندارند آنچنان در انظار عمومی نمایان باشند وترجیح میدهند قسمت قابل توجهی از دارائی های آنان در سایه پنهان بماند.

   در سری کارهای بسیار شناخته شده با نام بنجامین، ادغام دارائی شاخه های فرانسه و انگلیس از خاندان روتچیلدها در سال 2007 را میتوان نام برد. بخشی از بدنامی های ناشی از ورشکستگی وال استریت و بالاخص بانک "لیمن برادرز" در سال 2008 نیز با نام وی مترادف است. لازم به یادآوری است که سقوط این بانک، عامل بحران مالی جهانی در سالهای 2008 و 2009 بوده است.

   بنیامین علاقه خود در ورود به سیاست را نیز پنهان نکرده. رئیس جمهور کنونی فرانسه، امانوئل ماکرون خود از محافل نزدیک به روتچیلدها است و اعتقاد بر این بوده که بنیامین به ویژه مسئول ارتقاء وی به سمت ریاست جمهوری بوده است.

   مایلم توجه شما را به دو ویژگی خاص و "خانوادگی" خاندان روتچیلدها جلب کنم: میزان بالای مرگ و میر اعضاء خاندان و ابهاماتی که چگونه گی مرگ آنها با خود همراه داشته. این امر نشانه دو دلیل مشخص است؛ اول: جدال اعضاء خاندان در رقابت های سیاسی و مالی درونی؛ ثانیاً، تخلفات آشکار و مکرر افراد خاندان نسبت به " منشور داخلی خانواده " که توسط بنیانگذار خاندان یعنی: سرهنگ آمشل روتچیلد (1744- 1812) تنظیم شده بود. در نتیجه "شورای خانواده" می تواند نسبت به ارتکاب جرائم واکنش نشان داده و تصمیم بگیرد.

سرهنگ امشل روتچیلد

   یکی از مشکوک ترین این مرگ ها تقریباً یک ربع قرن پیش رخ داد. موضوع درباره مرگ آمشل روتچیلد (1955-1996) پسر بارون معروف ویکتور روتچیلد (1910-1990) می باشد. در هشتم جولای سال نود و شش میلادی جسد او را در حمام محل اقامتش در هتل بریستول پاریس یافتند. طبق نسخه رسمی، او خودکشی کرده بود. خود را با کمربند روبدوشامبرش آویزان کرد. روپرت مرداک، به تمام سردبیران و ناشرانش در سراسر جهان دستور داده بود تا چیزی در این باره مطرح نکنند. رسانه ها خود را با گزارش های مختصر مرتبط به خودکشی محدود کردند. نتایج تحقیقات پلیس نیز هیچگاه در رسانه های اصلی گزارش داده نشده است.

   مرگ بنیامین روتچیلد نیز مشکوک به نظر میرسد. وی در اوج موفقیت های زندگی خود از دنیا رفت کمااینکه از سلامتی خود نیز هیچ گله ای نداشت. مرگ وی باعث طرح نظریه های مختلفی شده است. تقریباً همه بنحوی از انحاء آنرا یک قتل در نظر میگیرند. اکثر این نظریه ها، مرگ وی را در ارتباط با رویدادهای ایالات متحده میدانند. طبق برخی نظریه ها، بنیامین و عموماً روتچیلدها از طرفداران ترامپ محسوب میشدند. از سوی دیگر، برخی معتقدند روتچیلدها از جو بایدن حمایت می کردند و بنیامین یکی از اصلی ترین دستیاران پنهان نامزد دموکرات بوده (از جنبه کمک های مالی). برایم قضاوت در این زمینه دشوار هست. اطلاعات بسیار کمی تا این لحظه وجود دارد. در مورد نامزدهای ریاست جمهوری ایالات متحده اتفاق نظر بین روتچیلدها وجود نداشت. به جرأت می توانم به این نکته تأکید کنم که هدف اصلی روتچیلدها تضعیف آمریکا بوده. برای این کار آنها هم به دموکرات ها و هم به جمهوری خواهان کمک می کنند تا آنها سرهایشان را به یکدیگر بکوبند.

   تقریباً تمامی اعضاء خاندان روتچیلدها نظر خود در قبال ترامپ یا بایدن را پنهان می کنند. اما موارد استثنائی نیز وجود دارد. از جمله میتوان از "لین دو روتچیلد" نام برد که در سال 2016 آشکارا از نامزد دموکرات ها یعنی هیلاری کلینتون حمایت نمود.

   برای درک بهتر نگرش روتچیلدها نسبت به آمریکا، بهتر است به گفته ژاک آتاللی دقت نمود. او بهرحال بنحوی از انحاء سخنگوی غیررسمی آنان محسوب میشود و عموماً در خدمت آنهاست. در پیش بینی های وی در کتاب " تاریخچه مختصر آینده (2006) آتاللی وقایع نمی قرن آینده را به پنج مرحله تقسیم کرد. مرحله اول آن تضعیف آمریکا و از دست دادن وضعیت ابرقدرتی آن است. آخرین مرحله، استقرار یک دولت جهانی است ( که در آن بطور طبیعی همه موقعیت ها متعلق به خاندان روتچیلدها است.)

   پیشتر از اینها در سال 1979، آتاللی جوان پیشنهاد کرده بود تا " مفاهیم و داده های پزشکی" را برای گذر به نظم جدید جهانی بکار گیرند. در سال 2009 در صفحات L'Express او احتمال یک پاندمی ویروسی را مورد توجه قرار داد.

عکس: REUTERS / دادو روویچ

   بطور غیرمستقیم نشانه های بسیاری وجود دارد که روتچیلدها در فراهم کردن زمینه های تحریک جهانی توسط کووید – 19 نقش داشتند. بیائید نظری بیاندازیم به طرح روی جلد مخصوص سال نو 2019 "د اکونومیست". بعد از آن بد نیست نظرات برخی کارشناسان در رمزگشائی مفهوم درونی آن تدقیق کنیم که به خوانندگان مجله درباره احتمال وقوع یک پاندمی ویروسی قریب الوقوع اطلاع داده اند. در این طرح چهار سوار آخرالزمانی نشان داده میشود که سوارکاران "طاعون" قلمداد میشوند. با تاجی (در فرمات کرونا) بر سر به تصویر کشیده شده اند. سوارکاری با نام "جنگ" شبیه مجسمه آزادی آمریکا بود که روی صورتش با ماسک پزشکی پوشیده شده بود.

   دلایل عدیده ای وجود دارند که متأثر از آن میتوان باور داشت فرد متوفی (یا کشته شده) در تهیه زمینه های عملیات کووید – 19 نقش داشته است. یکی از نظریه پردازان با تجربه "تئوری توطئه" بنیامین فولفورد در این باره در مقاله هجده ژانویه خود تحت عنوان: "جدول زمانی برای آینده جهان، در این هفته مشخص میشود"، نکاتی را مطرح کرده است. این مقاله عکسی از یک سند ارائه داده از حق ثبت اختراع تست پی.سی.آر. (PCR) که به نام یکی از اعضاء خاندان روتچیلد به ثبت رسیده و این حق ثبت اختراع مربوط به سه سال و نیم پیش از شروع هیستری همه گیری کووید 19 بوده است. فولفورد در سراسر جهان ارتباطاتی دارد که به گفته وی اطلاعاتی در اختیار وی قرار میدهند. از جمله این اطلاعات نامه مخفی ام آی سیکس (سرویس اطلاعات خارجی انگلیس) است که برای سرویس های اطلاعاتی متحدین خود ارسال شده است. این نامه (بدون آدرس دریافت کننده معین) نشان میدهد که یک عملیات ویژه جهانی در عرصه بهداشت عمومی در جهان آماده میشود و اهدافی را دنبال می کند که انگلیسی ها تاکنون قادر نبوده اند آنرا بطور کامل درک نمایند. در آنجا به ثبت اختراع ریچارد روتچیلد اشاره شده است که نشاندهنده یکی از تحریکات قریب الوقوع می باشد.

   طبق گفته فولفورد، COVID-19 مخفف: Certificate of Vaccation Identification 2019 میباشد. وی معتقد است عملیات COVID-19 در واقع میبایست در سال 2019 شروع میشد. اما با تأخیری مواجه گردید. فولفورد معتقد است رمزگشائی نام پاندمی حکایت از واکسیناسیون گسترده و شناسائی دیجیتالی جهانی افراد دارد. طبق گفته فولفورد، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و بانک تسویه حسابهای بین المللی در تأمین مالی این عملیات نقش مستقیم دارند.

   در هر صورت، کارشناسان توجه خود را روی این واقعیت قرار داده اند که ارتباطی نامرئی بین رئیس صندوق بین المللی پول یعنی کریستالینا گئورگوا و بنیامین روتچیلد (مقتول) وجود دارد. گئورگیوا خواهرزاده همسر اول پدر بنیامین، ادموند روتچیلد بود که وسلینکا همسرش پس از جدائی اسم فامیل گئورگیوا را بکار گرفت.

   درباره بانک جهانی پیشتر از این یادآور شده بودم که این مؤسسه مالی، بودجه ای برای اجرای برنامه "مبارزه با پاندمی کووید - 19" در نظرگرفته است. مرحله اول این برنامه برای پنج سال یعنی تا 2025 طراحی شده.

   بطور خلاصه نظریات بنجامین فولفورد به نتایج زیر میرسد: ابتدا بنیامین د روتچیلد در زمینه سازی برای عملیات ویژه کووید – 19 شرکت کرد. ثانیا، مخالفان، رقبا و شرکای وی اطلاعات کافی در مورد مشارکت وی در این عملیات جمع آوری کرده اند. سوم اینکه، در واقع امر هیچ قتلی در پانزده ژانویه رخ نداده است. مرگ ناشی از حمله قلبی مطرح شد. توجه داشته باشید که اطلاعات مربوط به مرگ بارون بسیار کم و پراکنده است. تنها از نزدیکانش شنیده شده و در مراسم تشییع جنازه وی، تنها حلقه بسیار محدودی از نزدیکان حضور داشتند و به هیچ فردی بیرون از این مجموعه اجازه شرکت داده نشده است.

   این نظر مطرح میشود که شاید بارون میترسد عملیات کووید – 19 با شکست روبرو شده و در نهایت چه بسا دادگاهی همچون دادگاه نورنبرگ به میان آید. یا احساس کرد که شرکایش قابل اعتماد نیستند. در کل میتوان گفت: بارون مرده و یا کشته نشده است، او ترجیح داد غیب شود!

   من قضیه مرتبط به خبر مرگ بنیامین روتچیلد را همانطور که فولفورد مطرح کرده است، در اینجا آورده ام. اما فقط به عنوان یک نظریه قابل بحث، اگرچه بیشتر با وضعیت فعلی و واقعیت همخوانی دارد. در تاریخ خاندان روتچیلدها، گرایش های آشکاری دیده شده است: از آماده سازی مداوم انقلاب ها، توطئه ها، جنگ ها، و از جمله کووید – 19 ... و "بازسازی بزرگی" که همه آنها در یک ردیف قلمداد می شوند. روندها نشان از آن دارند که آنها در مسیر تبدیل شدن به ارباب جهان گام بر میدارند.

 

   متن نوشتاری مقاله پرفسور والنتین کاتاسانف در آدرس زیر قرار دارد:

https://www.fondsk.ru/news/2021/01/29/o-smerti-odnogo-iz-rotshildov-52796.html

   متن ویدئویی آنرا هم میتوان در این آدرس شنید:

https://www.youtube.com/watch?v=LBwggceRUJk



۰۸/۱۱/۱۳۹۹

رهائی از مالکیت، یا زمانی که هیچ دولتی روی زمین وجود ندارد

 

والنتین کاتاسانف – 23-01-2021

کلاوس شواب و کارل مارکس

   امروزه در میان کسانی که برای نقش جدید سرمایه داری در مفهومی از "همه جانبه" تلاش می کنند، بغیر از کلاووس شواب با کتاب "بازسازی فراگیر و کووید – 19، می توان از ایدئولوگ بزرگ گلوبالیسم ژاک آتالی، ولیعهد انگلیس چارلز و همچنین بانوی فعال در عرصه مالی جهانی: لین فورستر دو روتچیلد نام برد و طبعاً برخی دیگر از نخبگان جهانی.

   همانطور که برای همگان روشن و واضح هست، نابودی مالکیت خصوصی یکی از مفاد اصلی دکترین کمونیستی است که در سالهای دهه چهل قرن نوزدهم توسط مارکس و انگلس مطرح شد. کلاووس شواب، با استناد به برخی از اظهارات وی بعنوان منتقد مالکیت خصوصی معرفی میشود. وی تصریح می کند که عمر مالکیت خصوصی در فرم امروزین خود به سر رسیده و به هیچ وجه با سطح توسعه علم و فنآوری کنونی مطابقت ندارد.

   شوآب در کتاب خود، چهارمین انقلاب صنعتی که در سال 2016 نوشته، با رضایت خاطر عنوان می کند که مردم داوطلبانه عادات کهنه خود را که ناشی از تصوری متعارف از مالکیت خصوصی است، کنار نخواهند گذاشت. آنها می گویند کسی که مالک چیزی و یا شیئی است میتواند از آن استفاده کند و این برداشتی غلط هست. در عصر دیجیتالی، افزایش " ضریب استفاده مفید " از یک شئی امکان پذیر است در صورتی که این شئی بتواند به دیگران نیز استفاده برساند. در تعدادی از کشورها، محاصره اقتصادی مشترک، بعضاً بر تقاضاها نیز تأثیر گذاشته اند.

   حال ما میخواهیم به مغلطه ای که شوآب با رضایت خاطر آن را مطرح می کند بپردازیم و عمدتاً مفاهیمی همچون مالکیت و کاربرد آن را که کاملاً معکوس توضیح داده میشود، مورد بررسی قرار دهیم. فقط توجه داشته باشیم که اقتصاد اشتراکی در واقع امر در روسیه موضوع غریبی نیست. به هر ترتیب، این موضوعی است در رابطه با اقتصاد دیجیتالی. بر اساس گزارش انجمن ارتباطات الکترونیکی روسیه و مرکز تی.آی.آ.ار. حجم کل صنایع اصلی مصارف عمومی در روسیه در پایان سال 2018 بیش از پانصد میلیارد روبل بوده است. سهم اصلی این حجم از طریق فروش سی.2.سی. – در حدود 370 میلیارد روبل – مبادلات آزاد آنلاین – حدود 98 میلیارد – خدمات مسافرتی عمومی – استفاده از اتوموبیل – و اشتراک اتوموبیل – در کل 27 میلیارد – و همچنین بازار مسکن با اجاره نامه هائی کوتاه مدت – حدود ده میلیارد روبل – انجام می گردد. در مقایسه با سال 2017 بازار به طور کلی 30 درصد رشد داشته است.

   به این نکته باید اذعان داشت که در وب سایت مجمع جهانی اقتصاد (داووس) تحت نظارت و بنیانگزاری و رهبری کلاووس شوآب، اقتصاد مشارکتی بصورت فعال تبلیغ می شود. به عنوان مثال نظرات آیدا اوکن، فعال محیط زیست از دانمارک، وزیر محیط زیست در سالهای 2011-2014 از آن نمونه است. وی مدلی برای ایجاد جهانی بدون مالکیت خصوصی تا سال 2030 را تبلیغ می کند: خرید و مالکیت منسوخ گردد، هر آنچه در زندگی روزمره نیاز داریم، در دسترس عموم خواهد بود. با رایگان شدن این موارد، در نهایت منطقی نیست که مالکین زیادی داشته باشیم." – خانه ها در مالکیت خصوصی نخواهند بود و هیچ کس اجاره ای پرداخت نخواهد کرد – "... زیرا شخصی دیگر از امکان آزاد ما استفاده می کند در صورتی که در عمل ما بدان نیازی نداریم."

   مفهوم این کلمات چیستند: کمونیسم؟ آنگونه که مارکس و انگلس درباره آن نوشته اند؟ یا همان "دنیای شگفت انگیز نو" -  The Brave new world- از آلدوس هاکسلی؟ بیائید فعلاً خود را با یک سوال محدود کنیم و برگردیم به شوآب.

   این پرفسور سوئیسی معتقد است مدل "مالکیت اشتراکی" میتواند در بخش تولید اعمال شود. بعبارتی، شما می توانید در تجارت حضور داشته باشید، ارزش جدیدی بیافرینید، بدون اینکه دارائی معینی داشته باشید. آنها میگویند: شما می توانید فعالیت هایی در کارآفرینی ارائه دهید، تمامی ابزارهای لازم را هم میتوانید اجاره کنید و حتی مدیریت دیجیتالی عوامل تولید و فروش محصول نهائی را نیز رها کنید: "اقتصاد متکی به سود با یک سوال اساسی روبرو می شود: چه چیزی باارزش تر است؟ داشتن یک سیستم عامل یا داشتن یک دارائی بنیادین؟"

   خوب، بخشی از مالکان از حق تملک خود "آزاد!" میشوند – به زبان مارکسی اگه بگوییم: مالکیت آنها مصادره میشود – و در عرصه فعالیت های دیجیتالی متمرکز می گردند. با این حال، فراتر از محدوده استدلالی کلاووس شوآب این سوال کماکان باقی می ماند: چه کسی این دارائی های اساسی را تصاحب خواهد کرد؟ چه کسی صاحب آنها می شود؟ آیا شوآب انتظار دارد موضوع کماکان پنهان مانده یا اصلاً مطرح نشود؟

   با این حال، پرده ها می افتند: بخش عمده ای از دارائی ها – خصوصاً دارایی های اساسی – عملاً در دست گروه بسیار محدودی متمرکز می شود: "طبق داده های ارائه شده در گزارش سال 2015 درباره دارائی های سراسر جهان در حال حاضر که توسط بانک اعتبارات سوئیس منتشر شده، این دارائی ها در دست تنها 1% از ثروتمندترین افراد کنترل می شود؛ در حالی که "درآمد بخش تحتانی جامعه تنها یک درصد از ثروت جهان است." جابجائی مالکیت املاکی که هنوز در دست افراد دیگر و یا دولت ها است، به دست آن یک درصد اولیه اتفاق خواهد افتاد.

   کلاووس شوآب در کتاب خود: بازسازی بزرگ جهان و کووید 19 فقط به یک اشاره محدود در این زمینه اکتفا می کند: "جهان دیگر مثل گذشته نخواهد بود؛ سرمایه داری شکل دیگری به خود خواهد گرفت. ما علاوه بر بخش خصوصی و دولتی، مالکیت های کاملاً جدیدی نیز خواهیم داشت. بزرگترین شرکتهای چند ملیتی مسئولیت اجتماعی بیشتری را به عهده خواهند گرفت؛ آنها در زندگی عمومی فعالتر خواهند بود و نقش فعالتری ار اجتماع ایفا خواهند کرد." به طور کلی، پیش ازاینها، چنین جملاتی تنها وعده هایی افسانه ای قلمداد میشدند.

   اگرچه شوآب ادعا می کند که "سرمایه داری فراگیر" او فرم خاصی از سرمایه داری و به همه طرف های علاقه مند مرتبط است، با اینهمه شما متوجه خواهید شد که تنها چند کمپانی فراملیتی که پس از این "بازسازی بزرگ" باقی خواهند ماند، صاحب همه چیز خواهند بود: از ظرفیت های صنعتی و فنی و تکنولوژیک گرفته، تا زیرساخت های اقتصادی، تا زمین و منابع طبیعی.

   خلع ید از باقیمانده املاک و دارائی هائی که هنوز در دست افراد باقی مانده، به سرانجام خواهد رسید. محرومیت از خرده مالکی و محل سکونت و سایر امکانات (مسکن، زمین، وسائل نقلیه و غیره) در عین حال می باید پس از سلب مالکیت، استقلال اقتصادی آنها را تضمین کند. همین امر در مورد دارایی های بنیادین، مشاغل کوچک و متوسط نیز اعمال می گردد.

   کلاوس شوآب خاطرنشان می سازد که "پاندمی" و محاصره ناشی از آن در "بازسازی بزرگ" نقش ایفا می کند. مشاغل کوچک و متوسط ورشکسته میشوند، دارائی های آنها به بزرگترین شرکت ها و بانکها منتقل می گردد. این تنها یک جابجائی عادی اقتصادی قلمداد میشود.

   پاکسازی ها در بخش خانگی نیز انجام میگردد. دموکرات های آمریکائی که پیرامون جو بایدن فعال هستند این موارد را به رئیس دولت جدید پیشنهاد می دهند: برای بیشتر خانوارهای آمریکائی که بدهی زیادی به دولت دارند، باید بدهی هایشان بخشیده شوند. در عین حال آنها باید از دارائی های خود جدا شده و زندگی را "از اول" شروع کنند. دقیقاً آنجائی که "زندگی نوین" باید شروع شود. – شاید، روی نیمکت پارک، یتیم خانه، زندان ... هنوز مشخص نکرده اند.

   علاوه بر اینها چنان برنامه ریزی شده که اموال دولت مورد تصفیه قرار گرفته و به تدریخ به دست "نخبگان جهانی" منتقل گردد. در مصاحبه ای که در سال 2018 با کاترین آستین فیتس تحت عنوان "تجاوز به روسیه" صورت گرفته خاطرنشان میشود: "آیا ممکن است که این اتفاق در اینجا بیافتد؟ (مانند تجاوز به روسیه: آیا در چنین حالتی امکان پذیر است؟) نویسنده، خصوصی سازی دهه 1990 را "تجاوز" به روسیه خواند. همان سرقت یا "تجاوز به عنف" که حال در آمریکا در حال زمینه سازی است.

   خب، حرف آخر چیست؟ بیائید تلاش کنیم آنرا برای شوآب مشخص نمائیم. بزرگترین شرکتها صاحب کلیه ابزارهای تولیدی در جهان خواهند شد. آنها دیگر "فراملی" نامیده نمی شوند، زیرا هیچ کشور ملی و مرز ملی باقی نخواهد ماند. دارائی های مشهود مرتبط به مصرف به دارائی گروه معینی تبدیل خواهد شد. من عبارتی از رمان 1984 از جورج اورول را بیاد می آورم: "این باصطلاح انحلال مالکیت خصوصی، که در اواسط قرن اتفاق افتاد، در واقع به معنای تمرکز اموال در دست یک حلقه بسیار محدود از مردم بود."

   و در نهایت، چرا مقایسه کلاووس شوآب با کارل مارکس کاری ابلهانه هست؟ مارکس در مورد انصراف از مالکیت خصوصی، آنرا "سلب مالکیت توسط مصادره کنندگان – یا همان دیکتاتوری پرولتاریا - در نظر میگرفت. طبق نظریه پرفسور شوآب: این مصادره کنندگان مدرن - بزرگترین کمپانی های فراملیتی – در حال تکمیل مصادره باقیمانده املاک و دارائی های شهروندان، مشاغل کوچک و متوسط و حتی دولت ها توسط نیروی دیکتاتوری "نخبگان جهانی" هستند. اینجاست که میتوان گفت: شوآب اساساً ضد مارکس است.

 

   عکس بالای صفحه از اندرو کلی از رویترز                              Фото: REUTERS Andrew Kelly


https://www.fondsk.ru/news/2021/01/23/osvobozhdaja-cheloveka-ot-sobstvennosti-ili-kogda-na-zemle-ne-ostanetsja-gosudarstv-52757.html


۲۴/۱۰/۱۳۹۹

دخالت خارجی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا

 رسانه های بزرگ آمریکایی ساکت هستند

(ولادیمیر مالیشف)

 | 13.01.2021


photo: REUTERS / Tom Brenner

   در تاریخ 10 ژانویه ، پرتال معروف کانادایی Global Research بیانیه امضا شده توسط وکیل ایتالیایی، پروفسور آلفیو دورسو در مورد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را منتشر کرد.  دورسو در مورد مشارکت لئوناردو اسپا (یکی از بزرگترین پیمانکاران دفاعی ایتالیا) در دستکاری داده ها هنگام شمارش آرا در انتخابات آمریکا شهادت داد. دُ اورسو ادعا می کند که دستکاری آرای بایدن از طریق ماهواره نظامی ایتالیایی Fucino Tower و سرورهای شرکت Dominion واقع در فرانکفورت و متعلق به CIA انجام شده است.


   به گفته این وکیل دادگستری، در تاریخ 5 ژانویه پلیس ایتالیا متخصص برنامه نویس کامپیوتری آرتورو دُ الیا را که برای Leonardo SpA  کار می کرد بازداشت نمود. وی اعتراف کرد یکی از کسانی بوده که "دکمه را فشار می داد" تا آرای لازم را برای بایدن فراهم کند. در همان زمان، یادداشت های دُاورسو، متخصص ایتالیایی دستورالعمل هایی را از سفارت آمریکا در رم دریافت کرد.  آرتورو دُالیا همچنین گفت که محل کار وی در پسکارا مجهز بود و او از روش های رمزگذاری درجه نظامی برای تقلب در آرا استفاده کرد. وظیفه او (به قول خودش) "سرقت" رأی های ایالت های کلیدی از ترامپ و تغییر نتیجه انتخابات بود. دُ الیا قبلاً در دادگاه فدرال رم شهادت داده و گفته است که آماده شهادت دادن در برابرافراد و سازمانهایی است که در "سرقت" آرا Trump ترامپ دست داشتند، اما خواستار تآمین امنیت خود و خانواده اش شد.


سفارت ایالات متحده در رم، جایی که عملیات با هماهنگی آن انجام گردید.

   دُ الیا به اتهام هک کامپیوترهای Leonardo SpA که در دسامبر سال 2020 هک شده بودند، توسط دادستانی ناپل دستگیر شد. با توجه به اینکه ما در مورد شرکتی صحبت می کنیم که یکی از ده پیمانکار نظامی بزرگ در جهان است، این سارق با حبس قابل ملاحظه ای روبرو خواهد شد و این احتمال وجود دارد که ماجرای "مشارکت" یک شهروند ایتالیایی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نتیجه معامله برای تحقیقات باشد.


مقر اصلی شرکت ایتالیایی لئوناردو که در توطئه علیه ترامپ نقش داشت.

   پرتال آمریکایی FederalInquirer تصویر روشن تری ارائه می دهد: "دستکاری آرا با استفاده از نرم افزار Scylt خریداری شده توسط سرویس پست ملی سوئیس انجام شد که مستقیماً در(ماشین ویژه جمع آوری آراء) Dominion Voting Machines -  بکار گرفته شده است ... داده های تغییریافته به (فرانکفورت آلمان) Frankfurt am Main از رم از طریق سفارت ایالات متحده در ( Via Veneto  ) در اختیار هکرها قرار میگرفت. با این حال، در برخی موارد، هکرهای Leonardo SpA  دریافتند که: " ترامپ با آرا بسیار زیاد و غیر منتظره از بایدن پیشی گرفته است." سپس "مقامات ارشد سفارت آمریكا در ایتالیا، كه این كار را هماهنگ میكردند، دستور دادند ..." الگوریتم های جدید "تهیه شود تا پیروزی جو بایدن، نامزد دموكرات را تضمین نمایند." در ایتالیا، این افشاگری ها واکنش های تندی به دنبال داشت. به گفته روزنامه استامپا، اطلاعات مربوط به این کلاهبرداری نیز از طرف ماریا استرولو زاک، لابیست ترامپ، رهبر سازمان حمایت از خانواده های "ملت در عمل"، و عامل سابق سیا، بردلی جانسون، منتشر شده است. به گفته آنها، این عملیات توسط نماینده سفارت آمریكا در رم، استفانو سرافینی و با كمك ژنرال كلاودیو گراتزیانو پیش برده شده است." ایتالیا این کار را پیش برد - تحت این عنوان که تنها روزنامه "Djornale" در مورد این رسوایی اظهار نظر می کند؛ اما همچنین اشاره می کنند که هنوز اتهامات بطور رسمی تأئید نشده است.

   در خارج از کشور، بسیاری هنوز ساکت هستند، دیگران همه چیز را انکار می کنند. USA Today اطلاع داد که: "بر اساس تحقیقات ما، ادعای انتقال آرا از ترامپ به بایدن از طریق سفارت ایالات متحده در رم نادرست است." با این حال، هنوز سر و صدا از بین نرفته است. به گفته بردلی جانسون، نیروهای ویژه ارتش آمریکا به كنسولگری آمریكا در فرانكفورت حمله كردند كه بزرگترین مركز سایبری خارجی سیا در آن واقع شده و در روند تأثیرگذاری بر اطلاعات در جهان نقش ایفا می کند. آنها سرورهائی را ضبط کرده اند که ادعا میشود دستکاری در انتخابات ایالات متحده به نفع جو بایدن از آنجا و با کمک این سرورها صورت گرفته است.

   در تاریخ 27 نوامبر، Worldviewweekend.com  مصاحبه هایی با ژنرال مایکل فلین، مشاور سابق امنیت ملی دولت ترامپ و ژنرال بازنشسته نیروی هوایی آمریكا ، توماس مك اینرنی (مصاحبه از اینترنت برداشته شد) انجام داد. هر دو تأیید کردند که حمله به مرکز سایبری واقعاً انجام شده است. به گفته ژنرال ها، "این یکی از ساختارهای اصلی دولت پنهان بود که علیه قانون اساسی آمریکا بکار گرفته میشود."، زیرا مرکز آمریکایی در فرانکفورت با سرقت آرا و تقلب در آنها پیروزی جو بایدن را تضمین کرد. آیا کاری که در ایتالیا انجام شده سرنخ اصلی قضیه بود؟ تاکنون تلاش های قبلی ترامپ برای نشان دادن شواهدی از تقلب در انتخابات به نفع جو بایدن و به چالش کشیدن شمارش آرا رد شده است. رسانه های عمده آمریکایی در مورد رسوایی که در ایتالیا به راه افتاده سکوت می کنند.

   تنها یک هفته مانده به مراسم تحلیف رسمی رئیس جمهور جدید آمریکا مانده است.

   این نوشته از سایت اینترنتی بنیاد استراتژیک فرهنگی به فارسی برگردانده شده است:

https://www.fondsk.ru/news/2021/01/13/ob-inostrannom-vmeshatelstve-v-vybory-prezidenta-ssha-52675.html

 




۲۳/۱۰/۱۳۹۹

افزایش بیکاری و نابرابری همراه با "پاندمی" جامعه را نابود خواهد کرد!

 

ВАЛЕНТИН КАТАСОНОВ | 10.01.2021


   در بخش هفتم از پیش بینی های بانک ساکسو - Saxo Bank  - برای سال 2021 آمده است: "پرداخت سود سهام در شرایطی که بی ثباتی حاکم است، میتواند زمینه ساز ایجاد یک صندوق حمایتی با نام: صندوق فن آوری عمرانی گردد." نویسنده این پیش بینی، النور کریگ، تحلیلگر بانک است.

   به طور کلی، این یک پیش بینی نیست  بلکه یک توصیه است: برای کاهش روندهای منفی اجتناب ناپذیر در سال2021 و اینکه چه کاری باید انجام شود.

   نویسنده پیشنهاد های مطروحه برای آینده نزدیک، درباره آن دسته از روندهای اقتصادی - اجتماعی که طی 20 سال گذشته ظهور کرده اند اینگونه توضیح میدهد: "با جایگزینی اتوماسیون به جای کار فیزیکی در عصر اطلاعات و هوش مصنوعی، تعداد زیادی از مشاغل جابجا و چه بسا ناپدید می شوند. محققان دانشگاه آکسفورد حتی پیش بینی می کنند که نیمی از مشاغل ایالات متحده تا سال 2030 از بین برود."

   پیشتر از این اگر کسی کمترین امیدی داشت که میتوان از افزایش بیکاری و دو قطبی شدن شدید جامعه جلوگیری کند، در سال 2020 این توهمات از بین رفت. "پاندمی" نشان داد که مشکلات می توانند چه بسا عمیق تر و حتی به فروپاشی ساختار اجتماعی منجر شود."

   البته قبلاً نیز چنین حساسیت هائی وجود داشته است. در سال 2016، در اجلاس سالانه فروم جهانی اقتصاد "WEF" در داووس، کلاووس شواب کتاب خود را با عنوان "چهارمین انقلاب در فنآوری" ارائه داد؛ اما در آن زمان شواب سوالات بیشتری داشت تا ارائه پاسخ مناسب. و النور کریگ در همین رابطه به کمک رهبر دائمی WEF آمده و دستورالعمل خود را برای نجات بشریت فرموله می کند. پیشنهاد او این است:

   "در سال 2021 و بعد از آن، اگر بخواهیم از تعمیق نابرابری اجتماعی فاصله بگیریم و همچنین از ناآرامی های سیاسی، نارضایتی اجتماعی و خطرات همه جانبه و سیستماتیک جلوگیری کنیم، جوامع ما مجبور است مسیر سیاسی جدیدی را یافته و آنرا دنبال نماید. پس چه باید کرد؟ هر بحرانی انرژی لازم برای ایجاد تغییرات جسورانه را با خود به همراه خواهد داشت. سیاست در 2021 نیاز به یک بازنگری اساسی با رویکردی کاملاً جدید در کاهش نابرابری دارد که ارتباط چندانی با اصلاح کد مالیاتی نخواهد داشت. در عوض، یک صندوق حمایتی با نام فناوری عمرانی میتوان ایجاد کرد که از طریق آن بخشی از دارایی های سرمایه ای به همه اختصاص یابد. و با تخصیص مجدد دارایی به نفع کارگرانی که شغل خود را از دست داده اند و دیگران اجازه داشته باشند از افزایش بهره وری در عصر دیجیتال بهره مند شوند. این سیاست در دوران رکود به سود سهام تبدیل می گردد و در کاهش میزان ناآرامی های اقتصادی و اجتماعی افرادی که در سالهای اخیر نتوانسته اند از مزایای رشد اقتصادی بهره مند شوند، بسیار مفید خواهد بود."

   صادقانه بگویم، من قبلاً اینچنین عنوانی "صندوق فناوری عمرانی" را در هیچ کجا ندیده ام. نام های مشابه بسیاری وجود دارد، اما هیچ کس نمی داند چه چیزی در پیش بینی فوق مد نظر هست. با این حال، در کل این ایده روشن است. کمونیست ها این عمل را ملی کردن یا اجتماعی شدن ابزار تولید و سرمایه می نامند. اصلاح طلبان اجتماعی "سرمایه داری مردمی" یا "همکاری اقتصادی دولت".

   این یک ایده قدیمی است. نطفه های اولیه آن را می توان در اندیشه های پرودون، لاسال، سن سیمون، فوریه یافت. و کارل مارکس همه اینها را در "مانیفست حزب کمونیست" (1848) و بعداً تحلیل عمیق خود در "کاپیتال" بیان کرد. بلشویک ها در روسیه با برقراری و اجرای قوانین شوروی این ایده را تحقق بخشیدند.

  به طور کلی، این ایده را می توان با استفاده از مفاهیم زیر که یکی پس از دیگری دنبال می شود بیان کرد: اجتماعی شدن سرمایه - اجتماعی شدن نتیجه مالی عملکرد سرمایه اجتماعی، یا سود سهام اجتماعی - توزیع سود اجتماعی بین اعضای جامعه، هر یک از آنها بخشی از سود اجتماعی (سود سهام شخصی) را دریافت می کنند.

   فرض کنید خواسته های نویسنده پیش بینی های مورد نظر اجرا شده و اصطلاحاً صندوق فناوری عمرانی ظاهر شود. چنین کاری به گفته نویسنده، منجر به تغییرات زیر خواهد شد: "با استفاده از سود سهام دردوران رکود، ظرفیت کارآفرینی وسیعی برای افراد و کل جامعه پدید می آید؛ میلیون ها نفر اکنون وقت و انرژی بیشتری دارند، زیرا دیگر نیازی به کار یا اشتغال به کارهای روزمره سنگین ندارند. کار کردن به کار کیفی در راستای بازسازی جامعه، صنایع دستی و تولید مواد غذایی افزایش می یابد. بخشهای مربوط به اوقات فراغت، از سرگرمی گرفته تا ورزش و یا سرگرمی های مفید، چه واقعی و چه مجازی، محبوبیت فوق العاده ای بدست می آورند."

   توجه داشته باشید که این پیش بینی توسط ساکسو بانک همان پیش بینی ای است که در پیشنهاد دیگری در مورد درآمد پایه بی قید و شرط (UBI) آمده است؛ یعنی در مورد پرداخت های منظم به همه شهروندان. خیلی روشن نیست که در نهایت، چه چیزی برای عموم مردم به عنوان معیشت در نظر گرفته می شود - سودهای دریافتی از صندوق فناوری، یا درآمد پایه بی قید و شرط، که منبع آن باید در ساختار بودجه در نظر گرفته شود. من تردید ندارم که از نظر کارشناسان بانک ساکسو، این دو منبع ممکن است با هم ترکیب شوند، اگرچه در سند بانک ساکسو چنین چیزی گفته نشده است.

   صادقانه بگویم، نمودار رسم شده در این پیشنهاد یک مدینه فاضله است. بله، نظم دیرینه اجتماعی ناتوانی خود را بیش از پیش نشان داده است. این را نه تنها 99 درصد افرادی که "مردم" نامیده می شوند بعیان مطرح می کنند، بلکه همان یک درصدی هایی که خود را نخبگان جامعه می نامند نیز بدان اذعان دارند.آنها همچنین برنامه خاصی برای تغییر ساختار نظم عمومی و در مقیاس جهانی نیز مد نظر دارند و این طرح را با نام تحول بزرگ "Great Reset" اعلام کرده اند. من اخیراً در این باره نوشتم. The Great Perestroika یا همانThe Great Reset . این ابتکار مجمع جهانی اقتصاد (WEF) و شخص کلاووس شواب است که در ماه مه سال 2020 مطرح شد. پرنس چارلز نیز بعنوان نویسنده مشترک این طرح نامیده می شود. برخی از ناظران معتقدند که پاندمی به طور مصنوعی و برای پیش برد Great Reset طراحی شده است. در واقع، ما در زمینه گذار به "سرمایه داری مسئول" (به قول شواب) صحبت نمی کنیم بلکه این امردر مورد یک الگوی اجتماعی کاملاً جدید در نظر گرفته شده که می توان آن را به طور مشروط "postcapitalism" نامید.Great Reset  موضوع اصلی اجلاس بعدی WEF است که قرار است در ژانویه 2021 در داووس برگزار شود. من مشتاقانه منتظر تشریح این طرح با جزئیاتی بیشتر پس از داووس هستم.

   در ضمن، فقط می گویم که شواب هیچ تصور مشخصی از موضوع سود سهام خود از صندوق فناوری ندارد. شاید اهداف دیگری مد نظر باشد: شبح "دنیای زیبای نو"  Brave New World" آنگونه که با روحیه آنتی آتوپیایی آلدوس هاکسلی در قرن گذشته مطرح شده بود حال به زبان کلاوس شواب با قاطعیت اعلام می شود: "بنابراین، حکم صادر شده است:" اگرچه مردم کماکان می پرسند که: بالاخره چه زمانی می توانیم به زندگی عادی خود برگردیم؟ جواب او به طور خلاصه: هرگز! زندگی هرگز به حالت عادی آنهمه به گونه "در هم ریخته " سابق که قبل از بحران حاکم بود باز نخواهد گشت ... جهانی که در ماه های اول سال 2020 می شناختیم دیگر وجود ندارد. آن جهان در بطن یک پاندمی نمایشی و مصنوعی از هم فروپاشیده است!

    

https://www.fondsk.ru/news/2021/01/10/rost-bezraboticy-i-neravenstva-vkupe-s-pandemiej-razrushit-obschestvo-52649.html


This page is powered by Blogger. Isn't yours?