کلَ‌گپ

۱۲/۰۹/۱۳۸۵

انتخابات، حق رآی و حس مسئولیت اجتماعی

بعداز انتخابات بیست و دوم نوامبر مجلس هلند، موارد زیادی برایم پیش آمد که مورد سوال واقع شوم، به چه حزبی رأی داده‌ام و آیا اصلاً در رأی‌گیری شرکت کرده‌ام یا نه. همان شب دوستی با گله‌گی تمام مرا به بی‌توجهی نسبت به سیر تحولات در جامعه هلند و حتی عدم حمایت از روندی متهم کرد که قرار هست مثلاً مسئله فقر در جامعه هلند را با گسترش آراء خود و حضور قوی‌تر در مجلس و احیاناً در کابینه‌های ائتلافی و حتی شاید روزی و روزگاری دیگر در یک کابینه مستقیماً چپ مشکلات جامعه را بطور اساسی برطرف نماید.

چنین مباحثه‌ای را در هرجا و گوشه و کنار میشه انتظار کشید. چندروز پیش نیز در مسافرتی پیش یکی از دوستان، وی نیز نه تنها دلایل من برای عدم‌شرکت در انتخابات را نفی میکرد، بلکه مرا به فقدان هرگونه درک روشن از حل معضلات اجتماعی و از این قبیل متهم می نمود.

پیشاپیش این نکته مدام ذهنم رو زیر فشار گرفته بود که اصولاً در چنین مباحثی گویندگان و شنوندگان در فرکانس‌های متفاوت صحبت می کنند و لذا امواج یکدیگر را بطور مشخص و مورد نیاز نمی گیرند. گیرنده‌ها بیش از اینکه گیرنده باشند، فرستنده هستند. فرقی هم نمیکند؛ از هر دو و یا چند جناح با چنین پدیده‌ای روبرو هستیم.

نه تنها در این دوره، بلکه در دوره‌های قبلی نیز من نسبت به نمایشات انتخاباتی نظر منفی داشته و کماکان همان مبانی استدلالی با تفاوت‌هایی کم و بیش جای خودشان را حفظ کرده‌اند.

در سالهای اولیه ورود به کشورهای اروپائی، بدلیل ارتباطات کم و بیش خود با سازمان فداییان خلق ایران اکثریت، درک این سازمان را نسبت به مبارزه سیاسی مبنای نظر خود قرار میدادم که: روند تحولات اجتماعی نه ضرورتاً و الزاماً از طریق انقلابات اجتماعی، بلکه میتوانند بصورت روندهای اصلاحی نیز دنبال شوند و در این راستا انتخاب مدیران اجتماعی در لایه‌های گوناگون و قوای چندگانه جامعه با انتخابات آزاد و از این قبیل هم میتواند دنبال گردد و احزاب میتوانند قدرت را از طریق مسالمت‌آمیز تسخیر کنند.

سالهای بعدی زندگی‌ام در کشور هلند، مصادف بود با فاصله‌گیری‌ام از سازمان مربوطه بدلیل تغییر بنیادین در نگرش من نسبت به نقش انسان در روندهای اجتماعی و حس مسئولیت فردی و جمعی و از این قبیل. در واقع بیش از اینکه خود را در مباحث درون چنین ساختارهایی درگیر کرده باشم، احساس میکردم که فکر و اندیشه اساساً سلسله‌ناپذیر و بدور از ساختارهای هرمی است و چنین درکی از همراهی جمعی، به سترون‌گشتن ذهن منجر میشود. همراه با آن و پس از تثبیت حق شهروندی و متعاقباً دریافت حق‌رأی و غیره، نظرم نسبت به تفویض حس مسئولیت اجتماعی نیز دچار تغییر گردید. سعی میکنم این نکته رو کمی باز کنم.

جدا از نمایشاتی که امروزه در جوامع مختلف تحت عنوان انتخابات و مثلاً تجلی دموکراسی و تفویض حس و مسئولیت فردی به این یا آن حزب و ارگان و فرد و غیره دنبال میشود، جنبه‌های دیگری از این حرکات و اعمال نیز بارها و بارها ذهنم را به خودش مشغول کرده و مجبور بوده‌ام به سوالات بیشمار شکل‌گرفته در ذهنم پاسخ دهم.

در نگاهی با کمی دقت و حساسیتی بیش از مغلوبیت رسانه‌ای، متوجه میشویم که ساختارهایی تو در تو درون جوامع غربی و شاید امروزه در بسیاری جوامع دیگر امور روزمره را دنبال می نمایند. اما برای اینکه مشخص‌تر این نکته را مورد بررسی قرار دهم، همان جامعه هلند را در نظر میگیرم.

ساختارهای اقتصادی در این جامعه چه در وجه شرکت‌های چندملیتی، خصوصی، منطقه‌ای، دولتی و تعاونی و غیره، اشکال مختص به خود داشته و جابجائی نیرو در این ساختارها نه از منشاء انتخابی بلکه مسیری کاملاً انتصابی و بر اساس قواعدی دنبال میشود که تخصص، روابط و ملزومات عمومی شرکت و اداره مربوطه عوامل گوناگون آن را رقم میزنند. بطور مثال وقتی آقای " ویم کوک " رهبر حزب کارگران هلند بعداز سقوط دولت مشاور عالی انحصارات نفتی " شل " می شود، امری اتفاقی قلمداد نمی شود. با اینهمه وقتی به عرصه اقتصادی مراجعه میشود، در تبعیت از قوانین کار و کارگری و استخدامی میتوان تقاضای کار داده و درون ساختار مورد نظر جایگاهی را به خود اختصاص داد. از کارگر ساده گرفته تا مدیریت‌هایی بسیار بالا.

از ساختارهای موجود دیگر درون جامعه میتوان ساختار نظامی، انتظامی و امنیتی را در نظر گرفت که نه تنها مکانیسم دیگری را دنبال میکند، بلکه اهداف، ملزومات و حتی تبعیت مستقیم سیاسی آنها نیز برپایه‌هایی دیگر تکیه میکند.

در ساختارهای اداری جامعه هلند نیز انتخابات مجلس عملاً نقشی ندارد. در واقع همه این بخش‌های گوناگون تنها بعنوان افرادی مستقل در نمایش عمومی انتخابات شرکت می کنند و نه در قالب ملزومات محل کار و واحد اقتصادی و اداری مربوطه‌شان.

انتخابات مجلس در عمل حدود نزدیک به ده درصد مدیران جامعه و عمدتاً در قالب مدیران سیاسی را انتخاب و از میان آنها نیز متناسب با میزان صندلی‌های مجلس تعداد معینی از مسئولان اجرائی را انتخاب میکند.

نکته دیگر شکل‌گیری الیت معینی از افراد و شخصیت‌های سیاسی است که در طی پنجاه‌سال اخیر بنحوی از انحاء نیروهای معین در جبهه‌های گوناگون تقسیم قدرت سیاسی بوده‌اند. با اتحاد اروپا و روند تسریع‌شده و شونده شکل‌گیری ارگان‌های آن، این مدیران سیاسی مطرح در سطح ملی، کم و بیش بسوی مراجع فراملیتی نیز خیز بر میدارند و کسب برخی کرسی‌های سطح اروپائی نیز از درون همان الیت مورد نظر دنبال میگردد.

نمونه مثالی ویژه‌ای داشتم که در مباحث خودم با دوستان بنحوی آن را هم در میان گذاشتم. بعنوان مثال، یاپ سخیفر – که او را یاپ شیفر هم می نامند – مسئول نیروهای ناتو، پیش از انتخاب برای این شغل بخاطر ناتوانی در مدیریت حزبی از حزب دموکرات مسیحی از پست خود معزول و یان پیتر بالکننده نخست‌وزیر فعلی هلند بجای وی انتخاب شد. اما، همین فرد از آنجائی که به الیت مدیران وابسته میباشد، به شغلی با حساسیت‌های گسترده‌تر و مسئولیتی بسیار عظیم‌تر انتخاب میشود!

نکته کلیدی البته نه همه این اجزاءی است که بیان کرده‌ام، بلکه به کنه شیوه‌ای است که در این گونه مراسم دنبال میشوند. انتخاب همیشه نمایشی است از تردید! در واقع یک جامعه آگاه انتخاب نمی کند، بلکه مسئولیت را واگذار کرده و همپای مدیر حرکت می نماید. اگر جامعه را موجودی در نظر بگیریم که مثلاً برای چرخاندن امورش به فردی یا گروهی افراد نیاز است، میتوان آنرا نه بصورت یک بازی شمارش کمّی آرا، بلکه با مبانی کاملاً علمی و حساب‌شده اجتماعی تعیین نمود. اگر انسانها در قبال زندگی روزمره خود، محل کار خود، نسبت به دیگر انسانها احساس مسئولیت عمیق داشته باشند، هیچگاه آنرا به دوش دیگران نمی اندازند. آنها خود در هرجائی که هستند با تمام ابزارها تلاش میکنند تا روند روزمره امور را آنجا که فردی است خود با حساسیت و آنجائی که جمعی است با مشورت و تبعیت از نتیجه‌گیری علمی دنبال نمایند و آن جائی که از حوزه درک و اندیشه و توانائی وی خارج است با تلاش برای درک استدلال‌های علمی و اجتماعی، روند مربوطه را دنبال نموده و در صورت بروز هرگونه تخالفی میتواند در برابر آن اعتراض نماید و ...

انتخابات دوره‌ای یک تلقی بسیار ساده‌شده از حس مسئولیت اجتماعی است. برگه رأی را بزرگ‌نمایی میکنند و آنرا نمایشی از حس مسئولیت مینامند تا مردم فکر کنند که انگار برای زندگی خود و خانواده و جامعه خود بوسیله انتقال رأی خود به دیگران دست به عمل درستی زده‌اند. برگه رأی، خلاصه‌شده، حقیرانه و حتی تخلیه تمامی محتوایی است که نشان و نمایش دموکراسی میتواند باشد. برگه رأی احزاب سیاسی را فاسد میکند. آنها به پذیرش نمایندگی مردم، آنها را از حضور مستقیم در امور زندگی خود دور میکنند. آنها در عمل به مردم میگویند: سیاست، به فکر و برنامه احتیاج داره که شما بهتره به همان کارهای روزمره خودتان مشغول باشین و ما برای شما این کار رو میکنیم و بجای شما فکر میکنیم و سعی میکنیم منافع شما رو در نظر بگیریم.

آنها چنان در این ورطه فرومی غلطند که کسب جاه و مقام و موقعیت ممتاز در جامعه و جلب آراء بیشتر آنها را به هر کاری وادار میکند و ... آخرالامر تبدیل میشوند به موجوداتی که بالاخره معلوم نیست ذبط و ربط شان به کجاست!

برنده انتخابات اخیر در هلند شاید تنها و تنها رسانه‌های عمومی بوده‌اند. آنها با تبدیل گسترده‌تر نمایش ریزش رأی در صندوق‌ها به نبرد گلادیاتورهای سیاسی در برابر هم – درست مثل بازی تیم‌های مختلف ورزشی که عده‌ای بی دلیل و با دلیل طرف این یا آن می شوند! – بازی را از چنان هیجانی مملو کردند که مردم دیگر نمی دانستند که اصلاً انتخابات برای چی و چه هست و چرا میباید به موضوعات و مسائلی بیاندیشند که تنها توسط رسانه‌ها بعنوان مسائل آنها مطرح میشود و آخرالامر نبرد تن به تن نمایندگان احزاب را نگاه کنند و با دادن امتیازهایی برخی را تأیید و برخی دیگر را رد کنند. این بازی آنقدر هیجان‌انگیز پیش رفت که امر بر برخی‌ها چنان مشتبه شد که درون احزاب راست دعوا بر سر این نکته بود که: چون خانوم فردونک – وزیر امور مهاجران و پناهجویان و ... – بعنوان نفر دوم لیست حزب لیبرال از آراء بیشتری برخوردار بوده، چرا نباید وی بعنوان نفر اول حزب معرفی شود!!!

حزبی بعنوان حزب حامی حیوانات در کشوری که میزان جابجائی مالی امور مربوط به حیوانات خانگی در این کشور بیش از چندین برابر بودجه کشورهای آفریقائی است و تنها یک بخش بسیار ناچیز هزینه‌های نگه‌داری و حفظ حقوق حیوانات در این کشور میتواند براحتی معضل مرگ و گرسنگی در دارفور را بطور ریشه‌ای حل کند، حال چنین تبلیغی و چنین صورت مسئله‌ای دو نماینده برای مجلس بدست می آورد. – در فکر بودم اگه این حزب خود را بعنوان حزب حامی نوزادان معرفی میکرد، آیا رأی بیشتری نمی آورد؟ نمیدانم. وجود بیش از یک و نیم میلیون سگ و گربه و انواع مختلف حیوانات خانگی در خانه‌های مختلف طبعاً میتواند لایه‌های مختلف رأی‌دهندگان را بسوی صندوق‌ها جذب کند و رسانه‌ها با بزرگنمایی در این زمینه، سنگ تمام گذاشتند و نشان دادند که میتوان مردمی را که از فشارهای اقتصادی در چند دوره اخیر تحولات نئولیبرالیستی در جامعه هلند عاصی و خسته شده‌اند، بجای تلاش برای تغییری بنیادین در ساختارها و اهداف و روندهای اقتصادی و مدیریتی جامعه، به آنجائی بکشانند که مثلاً نمایندگانی برای دفاع از سگ و گربه و مار و طوطی و قناری و اینها در مجلس داشته باشند. کمااینکه میدانیم بسیاری از دارندگان حیوانات خانگی اساساً با کمک همان حیوانات از روحیه‌ای خوب و همساز و در خدمت حیوان مربوطه بهره‌مند بوده و خود به بندگان آنها تبدیل میشوند.

باری، تا حزبی هم برای گل و گیاه انتخاب نشده، میباید به این نوشته نقطه پایانی بگذارم!

شرکت در بازی رسانه‌ای اخیر، تبدیل خود به یک تکه کاغذ، انداختن مسئولیت خود مثلاً به دوش این یا آن فردی که نه بخاطر شناخت مستقیم از آنها و یا تجربه مشخص مدیریتی، بلکه بخاطر شعارهایی که آنها میدهند و یا علقه‌های دیگر ایدئولوژیکی و غیره، نه نمایش مسئولیت بلکه از کرختی خاصی نشان دارد که متاسفانه تمام تلاش فرهنگی و اجتماعی در جوامع غربی در همین راستا دنبال میشود.

بنظر ساختارهای مدیریتی اقتصادی و صاحبان مالی و اداری شرکت‌های بزرگ با لبخندی به لب به این بازی‌ها نگاه میکنند. حتی تندروترین نیروی سیاسی نیز جز تلاش برای گرفتن مالیات بیشتر بر درآمد – که عمدتاً در طی سالهای اخیر به درصد بسیار ناچیزی رسیده – سرمایه‌های کلان و تقسیم آن بین فقیران و فقیرشدگان جامعه، چیز دیگری نیست. چرخه قرار نیست به گونه دیگری بچرخد؛ اگر اینطور بود، بنظر نمیرسد شرکت در نمایشات تلوزیونی با چنین شعف و لذتی دنبال میشد.


This page is powered by Blogger. Isn't yours?