کلَ‌گپ

۱۲/۰۶/۱۳۸۵

آزادی برای آرش سیگارچی!

در سالگرد قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷

هرساله در چنین ماهی و هفته‌هایی بخش وسیعی از نیروهای سیاسی بازمانده از دو سه دهه اخیر مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی، به سراغ جنایتی می روند که جمهوری اسلامی و بخش اصلی دست‌اندرکاران آن در کل دوران بقاء‌اش، در آن دست داشتند. آقای خمینی بعنوان دست‌اندرکار اصلی و دستوردهنده خاص آن، مشاورینی مثل رفسنجانی و خامنه‌ای و غیره، تا مسئولان امنیتی آن دوران از افرادی مثل حجاریان گرفته تا عناصر ریز و درشت دیگر و خلاصه کلام اینکه همه دست بدست هم دادند تا ماجراجویی‌های حکومت اسلامی در ایجاد و گسترش و بنیادی‌کردن بحران در خاورمیانه را بدینوسیله لاپوشانی کنند. آنها در هیچ دوره‌ای از مبارزات انتخاباتی تا شکل‌دهی انواع اپوزیسیون‌های مختلف کلمه‌ای در این باره و روندی که در زندانهای ایران گذشته مطرح نکرده‌اند. و این امر باعث شده تا تصوری بسیار ناروشن و بیشتر متأثر از دیده‌ها و شنیده‌هایی مطرح گردند که زندانیان و بازماندگان و بقولی نجات‌یافتگان درباره‌اش صحبت می کنند. در واقع با چنین تصاویری ما تنها با واقعه و حد خشونت و جدیت دستگاه حاکمه در به اجراگذاردن چنین واقعه و جنایتی روبرو میشویم. اما، از آن سوی قضیه، یعنی از سوی دست‌اندرکاران هنوز هیچ نشانه‌ای از علل و چگونه‌گی شکل‌گیری چنین تصمیمی بروز داده نشده.

مشکل قضیه در اینجاست که بزرگداشت هر ساله جنایت فوق بگونه‌ای پیش میرود که انگار این رفتار یک وجه کاملاً متفاوت از چگونه‌گی حیات و گذران روزمره ساختار حکومتی در ایران بوده است. نقض آشکار حق انسانها در زندگی اجتماعی آنقدر بنیادین و عمیق پیش برده میشود که دستگاه قضائی ایران با وقاحت تمام زندانی را به سراغ مثلاً روزنامه‌نگاران می فرستد و آن مزدبگیران نیز انگار برده‌گانی در خدمت این مجموعه باشند، از وی نمی پرسند و یا به وی گوشزد نمی کنند که بعنوان مثال، داشتن وکیل مدافع خواست فردی و چیزی نیست که متهم خود درموردش تصمیم بگیرد. این وظیفه‌ای هست که دستگاه قضائی باید مجری آن باشد و بس. آنها حق ندارند هیچ فردی را آنهم در فرودگاه دستگیر نمایند که مثلاً قرار است یا حتی در تلاش هست تا دستگاه حکومتی را سرنگون کند و یا در راستای مقابله و مبارزه سیاسی مثلاً با این یا آن سازمان یا افراد سیاسی و فلان و بهمان تماس میگیرد. اصلاً در اینجا حق مبارزه سیاسی است که از وی خواسته میشود که نادیده بیانگارد.

آنچه مرا واداشت تا درباره سالگرد جنایت ۶۷ بنویسم بیشتر بخاطر یادآوری درباره فردی است که هم‌اکنون درگیر با حبس و زندان در رابطه با تنها طرح این نکته بوده که چنین جنایتی توسط دستگاه قضائی در ایران بوقوع پیوسته و انسانهای بسیاری صرفاً بخاطر مقاومت در برابر ساختار عقب‌مانده حکومت جمهوری اسلامی در این عصر و زمانه، با چندسوال کوتاه و اما حساب‌شده برای توجیه تمایل خود به چنان کشتاری، به قتل رسیده اند. آرش سیگارچی نه تنها روال عادی زندگی‌اش را در این راه فدا کرده، بلکه جان برادرش نیز طعمه چنین ددمنشی شده و اگرچه بنا به روایت رویداد آن در تصادف جان باخته، اما انگیزه سفر وی همانا پی‌گیری جریان دادگاه و رسیدگی به کار آرش بوده است.

هستند از این سری افراد که جمهوری اسلامی و بالاخص همه آنهائی که امروزه خودشان را بعنوان اپوزیسیون آن معرفی کرده و خواهان نقش رهبری و یا نمایاندن آلترناتیوی برای جابجائی در دستگاه قدرت ایران هستند، میباید جوابگو نقش، اعمال خود و سایرینی باشند که در طی سه دهه سیاه‌ترین تاریخ مقابله با جوانان و مبارزین راه عدالت و آزادی را در کارنامه خود دارند.


This page is powered by Blogger. Isn't yours?