کلَ‌گپ

۲۴/۰۳/۱۳۸۵

گروگان‌گیری جنبش دموکراسی ایران!

خب، همانطور که انتظار میرفت در ادامه قضیه‌ای که کاملاً آشکار بود، حال به تمام اطراف و اکناف فشار آورده و تلاش میشود تا برای گوشت دم توپ شدن زنان و قربانی گشتن آنان از همه مراجع و محافل بین‌المللی تقاضا شود تا از همان سرکوب‌گران زنان بخواهند تا آنها را آزاد کنند!؟

در نامه‌ای که به نام خانم نوشین احمدی خراسانی منتشر شده، این خواسته مطرح گردیده که برای جلوگیری از دستگیری‌ها و آزادی به بند رفتگان، کاری در این سوی آبها صورت گیرد. و افراد این سوی آبها که از زور بیکاری سیاسی نمیدانند چکار کنند، باید بیافتند دنبال این یا آن سازمان بین‌المللی و از آنها بخواهند تا از مسئولین جمهوری اسلامی و در مسیری نامتعارف از مسئولین قضایی بخواهند تا بازداشت‌شدگان را آزاد کنند!

در اعتراضی که سایت ادوار نیوز مطرح کرده، حکایت از ضرب و شتم مهندس موسوی خوئینی‌ها میکند. ادوار نیوز دلیل ضرب و شتم را هم امتناع ایشان از پوشیدن لباس زندان عنوان کرده و دلیل شدت ضرب و جرح را هم تقاضای مسئولین زندان از خانواده ایشان برای بردن داروهای مورد استفاده ایشان در خانه عنوان نموده‌اند.

بدون اینکه قصد داشته باشم کار این آقا را در حمایت از تجمع ۲۲ خرداد زیر سوال ببرم، باید بگویم که تمام این داستان راستای غریبی را در ذهنم شکل میدهد. اولاً، اگر عده‌ای که تجمع اعتراضی ۲۲ خرداد رو حق خود میدانستند، پس کل قضیه دستگیری، بازداشت، ضرب و شتم شرکت‌کنندگان باید موضوعی برای شکایت علیه مسئولین مثلاً پلیس و حتی وزارت کشور باشد که چرا جلوی حقوق عادی شهروندی را میگیرند، نه اینکه آنها را محق در دستگیر کردن، اما قضیه را به چنان مجرایی سوق دهیم که بیایید ما را ببخشید و آزاد کنید!؟

نکته حساس در این است که نامه خانوم نوشین انگار در حالتی نوشته شده که ایشان در حالت فرار از دست مأمورین قضایی قرار داشته‌اند. خب، کسی که در آن جامعه زندگی میکند و بارها هم بازداشت و به دادگاه احضار شده، باید بداند که چنین احضارهائی – مثل دستگیری خانم شهلا انتصار و آزادی ایشان – اموری است که بارها و بارها تکرار شده و حال، دلیل این مخفی‌کاری‌ها برای چیست؟ آیا چنین کاری خود با روند اعتراضات مدنی مغایر نیست؟

کشاندن پای نیروهای سیاسی به این دامی که امروزه گسترده شده، و این خواست که از مراجع بین‌المللی آزادی بازداشت‌شدگان خواسته شود، در واقع امر روندی است بسیار مشکوک برای تثبیت کردن نقش ساختار قضائی در ایران و تثبیت روندهائی که اساساً با رفتارهای حقوقی متعارف در جوامعی مدنی همخوانی ندارد. اعتراض به بازداشت، در واقع باید با ارائه شکایت و مجرای حقوقی نسبت به ارگان‌های بازداشت‌کننده باشد و نه با خواهش برای آزادی!

از تمام چنین قضایایی این موضوع در ذهن تداعی میشود که انگار مبارزه سیاسی اجتماعی ایران و روند شکل‌دادن مناسباتی مدنی و حقوقی، به گروگان نوع خاصی از آنارشیسم قرار گرفته که ظواهر برخورد انقلابی را در مسیری متناسب با همان راهکاری دنبال میکند که خواست قلبی امثال خامنه‌ای هست. خواست بخشش، آزاد کردن این و آن فردی که مثلاً حق خود میداند اعتراض کند، در واقع امر قابلیت بخشش را به یک توان خاص فرد یا ارگانی میکند که از آن چنین چیزی درخواست میشود.

اگر آقای موسوی خ... میداند که حضورش در میدان هفت تیر احتمال دستگیری را به همراه دارد – گفته میشد او را کشان کشان و درحالت کشیده بر روی زمین توی ماشین پلیس انداختند؛ عکس دستگیری وی که چنین چیزی را نشان نمیداد – باید بپذیرد که در دوران بازداشت لباسی را باید بپوشد که همه میپوشند. و اگر به این کار هم اعتراضی دارد، آنرا زمانی و بگونه‌ای پیش ببرد که بطور اساسی و بنیادین از ساختار قواعد و قوانین زندان محو شود. بگذریم از اینکه خواست ارسال داروهای مورد استفاده ایشان، به هیچ وجه نشان از این ندارد که انگار ایشان مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌اند و ...

امر گروگان‌گیری جنبش سیاسی و فشاری که به افراد و نیروها برای شکل دادن روندی معقول بر مبارزه سیاسی وارد میشود آنقدر سنگین هست که عملاً یا به نوکری دستگاه متهم میشوی، یا به بزدلی و از این قبیل حرفهای بی سرو ته! و در این میان تنها آنهائی میدان‌دار میشوند که افتخار بزرگشان غوغاسالاری است.

تجمع اعتراضی ۲۲ خرداد غلط بود و من متاسف هستم از اینهمه بزدلی و گوش‌بفرمانی نیروهای سیاسی در خارج و داخل ایران که با صراحت کشاندن زنان و دختران به چنین معرکه‌ای را محکوم نمی کنند. اعتراض به قوانین مجاری خاصی را باید طی کند و این مجاری نیز تنها با فشار به نمایندگان مجلس، هوشیاری مردم در زمان انتخاب نمایندگان، بوجود آوردن ساختارهایی مناسب برای دفاع از حقوق شهروندی، تعمیق آن و تبدیل جنبه‌های عقب‌مانده آن و حتی متناسب‌کردن آن با حقوق شناخته‌شده جهانی است.

چنین اموراتی است که وقتی با آنها روبرو میشویم، احساس ناامیدی خاصی به قلب و جانمان وارد میشود که، آخر تاکی میباید در حسرت رفتار معقول ماند و هوچی‌گری و شلوغ‌کاری را با روند معقول برای جااندازی مدنیت فرق گذاشت و قادر بود مغایرت و حتی نقش منفی آنرا به صراحت دید و در برابر دیدگان قرار داد؟

* پی نوشت: بخاطر جلوگیری از احتمال سوء تعبیر نسبت به نوشته من در مورد اسم آقای موسوی خوئینی، آن بخش مربوطه رو حذف کردم!


This page is powered by Blogger. Isn't yours?