کلَگپ | ||
۱۷/۰۱/۱۳۸۴امروز از شنیدن خبر پذیرش جلال طالبانی بعنوان رئیس جمهور عراق نه تنها خوشحال شدم، بلکه از حسن اتفاق این خبر و خوابی که یکی دو روز پیشتر دیده بودم، حسابی خنده ام گرفت! جمعه پیش بود که در صحبتی با یکی از کارگران کرد کارگاه دوستم، همین صحبت پیش آمد و گفته من که جلال طالبانی قطعاً انتخاب می شود، برای بعضی از دوستانم مورد سوال بود. حتی به شوخی به دوستم گفتم که از این ببعد باید حقوق کارگرای کردش رو هم زیاد کنه و هم بپذیره که کردها تشکل کارگری خودشونو در اینجا برپا کنند! دو شب پیش بود که خواب دیدم با مسعود بارزانی و جلال طالبانی هستم و یه پیرمردی هم کنارمان بود که انگار یکی از سران بسیار با نفوذ کردها بود. مسعود میگفت: تو تاریخ عراق و بطور کلی کشورهای منطقه تاثیر زیادی داره که یه فرد از کردستان رئیس جمهور کشوری بشه که کردها نه تنها اقلیتی را تشکیل میدن، بلکه سالیان سال حتی بعنوان اقلیت ملی به رسمیت شناخته نمی شدند. تو خواب برای من این صحبتهای بارزانی بسیار جالب بنظر میرسید. حتی این سوال هم در ذهن خوابآلودم شکل گرفت که: آیا مسعود حسودیاش گُل نمی کند؟ و انگار که مسعود هم این سوالم رو حس کرده بود گفت: نه اتفاقاً من و جلال با هم سر این موضوع صحبت هم داشتیم. من تو همین کردستان کارهای زیادی دارم که باید انجام بدم و جلال هم با توجه به نفوذی که تو کشورهای منطقه داره، بالاخره انتخاب خوبی هست. پیرمردی که در کنار مسعود بود، در یک آن احساس زنده بودن ملامصطفی بارزانی رو در من زنده کرد! تا اینکه خودش گفت: من و ملامصطفی همیشه سر این آرزو با هم صحبت می کردیم که آیا میشه روزی بیاد که کردها نه تنها منطقهای آزاد برای خودشان داشته باشند، بلکه آنقدر مورد تأیید و احترام باشن که حتی پست ریاست جمهوری و سلطنت و این حرفها هم بهشان پیشنهاد بشه. جلال طالبانی که تا این مدت ساکت بود گفت: راستی، پایگاه شما در دره " خره گوزن " رو همانطور براتون نگه داشتیم. میتونی به رفقای خودتان بگی که اگه میخوان میتونن بیان اونجا. حالا دیگه حتی تو بغداد هم اگه بخواین میتونین دفتر و دستک داشته باشین. بالاخره هرچه باشه از دفترتون تو کابل بهتر که میشه! ... و بدون اینکه به حرفهام گوش بده، از جمع ما دور شد و من حتی فرصت نکردم بهش بگم: بابا جان از آن سالها و آن نوع دفتر و دستک داشتن سالها گذشته و حتی من خودم هم دیگه اعتقادی به اینجور قضایا ندارم که انگار میشه با افراد دیگه در یه حزب بود و بعدش از خورد و خوراک و خواب و آرام و همه قضایای کوچک و بزرگ زندگی گرفته تا تمایلات شخصی و اجتماعی و غیره رو باید در چارچوب ایدئولوژی و تفکر و حتی برداشت های عده ای دیگر هماهنگ کرد که مثلاً بالای سرمان انتخاب میشن تا به ما " ناقصالعقلها " بگویند که چه چیز خوب است و چه چیز بد. خب، فرصت نشد اینو به جلال بگم. اما حالا و بعداز دیدن خبر قطعیت ریاست جمهوریاش میگم که از صمیم قلب خوشحالم و آرزو میکنم که این انتخاب شروع و نشانه خوبی برای دوستی انسانها بدور از هرگونه تعلقات ملی گرایانه و منطقه زدگی باشه. و در خواستهای خصوصیتر ازش میخوام اگه ممکنه از باجناقش " استاد خالقی " بخواد تا یکی از آوازهای معروف کردیاش با نام " آمنه " رو بذاره در سایت آهنگ های کردی! پی نوشت: استاد خالقی که باجناق جلال طالبانی هست، زمانی سرپرست رادیو و تلوزیون استان کرمانشاهان بود و حال در انگلستان زندگی می کند. |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|