کلَگپ | ||
۲۸/۱۱/۱۳۸۳شانزده فوریهیک رویداد زیبای ورزشی! از این سری مسابقات ورزشی بندرت میتوان در برنامههای تلوزیونی شاهد بود. عده ای از بهترین فوتبالیستهای دنیا، تنها در دو شکل صوری تیم رونالدینو و تیم شفچنکو، ترکیبی از بازیکنان غیراروپائی و اروپائی در برابر هم قرار گرفتند. حتی تیپ مربیان مورد نظر نیز جالب بود. تیم غیراروپائی را فرانک ریکارد، مربی و بازیکن ملیپوش سابق هلند که اصلیتی غیر اروپائی دارد، به عهده داشت و مربی آرسنال که فرانسوی است، رهبری تیم اروپائی را. برای اولین بار میدیدیم که بازیکنان با خنده و صمیمیت با یکدیگر بازی می کنند و حتی دروازهبان از گل زیبائی که خورده، به وجد می آید و برای گلزن مربوطه دست میزند. مصافی بدون خشونت، بدون رقابت و بدون تلاش مرگبار برای غلبه بر دیگران و یا دیگری، نشانه زیبائی بود از همگرائی انسان. سالها بود که این ایده را نفی می کردند که انسانها در دنیائی بدون رقابت، روابطی خستهکننده خواهند داشت و اگر بردو باختی مطرح نباشد و ماحصل آن چه از نظر مالی و چه از نظر ارزش اجتماعی مهم نباشد، انسانها انگیزههای خود را از دست میدهند. طبیعی است که – و نه آنکه حقیقتی در بطن آن باشد – با توجه به مغزهایمان که در طی قرون و اعصار در کنکاش و مقابلهها و انتخابها و جنگ و گریزها رشد و عادت کرده، چنین استدلالی قابل هضمتر باشد تا استدلالی که منشاء متفاوتی دارد و راستائی بغایت دیگرگونه را در نظر میگیرد. رقابت وقتی ستایش میشود، اولین گام جدی در دور شدن از همگرائی و تمامی اثرات مشعوف کننده آن برداشته میشود. دیشب در طی تلاشی از آن دست که عدهای با هم در حال بازی!! بودند و در بازی تنها نکته ای که اهمیت نداشت، نفی طرف بازی بود و بس. تلاش بازیکنان را میدیدیم که چگونه سعی میکنند بازیشان مبادا به بازیگر روبروئی آسیبی برساند. و در پایان بازی نیز بدون اینکه این نتیجه اعداد و پائین بالا شدن آنها باشد که نماد اهمیت باشد، هرکدام بازیگری را در آغوش میگرفت و با لبخند با یکدیگر خداحافظی میکردند و شاید وعده دیداری دیگر را به هم میدادند. امروز وقتی نظر برخی از مسئولین فدراسیون فوتبال را در مورد این بازی شنیدم، برایم بسیار جالب بود. آنها نیز به همین خصیصه و از این بازی بعنوان یکی از زیباترین بازیهای دوره اخیر و با چنین مضمونی یاد کردهاند. موضوعیت این بازی نیز اهمیت خاصی داشت. درآمد بیش از هشت میلیون یورئی آن در اختیار سازمانهای مربوطه قرار میگیرد تا در بازسازی و رساندن کمک به آسیبدیدهگان از آن استفاده کنند. در سالهای اخیر اگرچه رقابتهای اسکی روی یخ، فعالیتهای رودررو نیست و هرکس به میزان تسلط و توانمندی و میزان هنری که ارائه میدهد، امتیاز گرفته و با معدلی از آن مقامی را کسب می کند، با این همه، وقتی مسابقات به پایان میرسد و آنگاه آخرین روز به جشن خداحافظی اختصاص مییابد، نمایشی زیبا از فعالیت هنری ورزشکاران را می بینیم که در ترکیبی از موسیقی، رقص، ورزش و احساسات فردی شان زمینه ساز نمایشی بی نظیر میشوند. مهمترین جنبهای از این روز که به چشم میآید، فقدان دلهره و ترس هست. ترس از اینکه مبادا ثمره تمام تلاشهای چندماهه شان در یک حرکت غلط از بین برود. آنها براحتی می رقصند و موسیقی را روی کف یخزده طراحی میکنند و با لبخندی برلب هرآنگاه که حرکتی را ناقص انجام میدهند، با تشویق و همراهی تماشاچیان روبرو میشوند که نشانه ای است از اینکه: ما میدانیم که تو این حرکت را به خوبی میتوانی انجام دهی، همین کف زدنهایمان نشانه رسپکت ما از توست. ... ترس، دلهره، رقابت، مقابله، مبارزه و نفی و نابودی دیگر و دیگران و هرآنچه که زمینه ساز احساس ناامنی من میشود، تنها ارثیه دیرینهای است که بشر در عدم درک قواعد حیات نسل اندر نسل به سایرین منتقل کرده و در برخورد با عملکرد چنین حالتی است که دست به هرکار و هر چیزی میزند تا شاید قوانین حیات را به عقب براند و خود را چندصباحی طولانیتر به رشتههای چیزی که خود آنرا زندگی می فهمد بند کند. خلاصه کلام اینکه، در وانفسای غریب جهان بهم ریخته و بی بند و بار و پر هرج و مرج دیدن مسابقهای اینچنین زیبا و جالب، از غنیمتهای ویژهای است که میباید به نیکی از آن یاد کرد و آرزومند دیدارهای بیشتری از این سبک و سیاق شد.
نوشته شده در ساعت ۳:۵۳ بعدازظهر
توسط: تقی |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|