کلَ‌گپ

۱۷/۱۰/۱۳۸۳

1

Evert Jan: یک آنارشیست و حادثه سونامی!
در پائین نوشته ای رو توی یکی از وبلاگ های وابسته به جریانی آنارشیست خوندم که در آن به ای میلی اشاره داشت از یکی از رفقایشان که انگار در روزهای بروز سونامی در سری لانکا و در حال گذراندن تعطیلاتش بوده. وی از همان اولین لحظات بروز این حادثه، وارد صحنه شده و به خودش گفته: حالا که اینطوره من مرخصی ام رو دنبال کرده و از روزهای باقیمانده در خدمت این مردم و کمک به اینها استفاده می کنم... خب در این رابطه سعی کرد با دوستاش در هلند هم تماس بگیره و کمک هائی هم از اونا بخواد. اما، " یان " مثل یه سری دیگه از جوونائی که در حال پیش برد مرخصی شون بودن، بطور خودجوش دور هم جمع شده و یه تیم کمک رسانی راه انداختند. در پائین یکی از عکس های یان رو سوار بر دوچرخه اش میذارم. در پائین نوشته اش، یه سری واکنش هائی به صورت نظر خواهی گذاشته شده که من بعضی هاشونو به فارسی برگردانده ام.


"فاجعه ای که در اینجا رخ داده چیزی نیست که در لحظه فعلی بتونم توضیحش بدم و اصلاً هم تو فکرش نیستم. می تونم حدس بزنم که همان عکس هائی که شما از این حادثه دریافت کرده اید، به اندازه کافی گویا هست. همزمان تصمیم گرفتم حالا که چنین حادثه ای رخ داده، بقیه دوره مرخصی ام رو همین جا در " هیکا دوا " بمونم و ببینم آیا میشه کاری برای بقیه کرد یا نه. نکته ای که باید براتون بگم، اینه که به همراه یه چندنفری دیگه تونسته ایم یه سری کارهائی برای هم و با هم انجام بدیم. از همان اولین روز حادثه شروع کردیم به جمع آوری لباس ها و سایر وسائلی که از توریست های دیگه باقی مونده بود، اونائی که ترجیح داده بودند همه چیز رو رها کرده و به خونه هاشون برگردند. جالب اینجاست که اکثراً لباس هاشون، داروها، و غیره رو رها کرده و در رفته بودند. در واقع با جمع کردن این وسائل در خونه، خونه ام تبدیل شده عین لانه زنبور اونم در چنین روزهای مزخرفی. ما لباس ها رو بین بازماندگانی تقسیم کردیم که تو جنگل توی معبدی جمع شده اند. کسائی که چیزی براشون باقی نمونده. حدود هزار کیلوئی برنج هم تهیه کردیم و همزمان با پختن و توزیع آن بین بازماندگان توی معبد، سعی کردیم یه سروسامانی به تغذیه و تامین لباس براشون بدیم. البته در حال حاضر دیگه لباس بینشون تقسیم نمی کنیم. راستش دلیلش اینه که بنظر اومد خیلی از این آدمهائی که دور و بر معبد پرسه میزنند و یا میان تو معبد، اونائی نباشن که همه چیزشونو از دست داده اند. شاید تنها به این فکر می کنند که حالا دارن غذای مجانی میدن و یا لباس مجانی، چه اشکالی داره یه چیزی هم به اونا برسه. امروز – روزی که این نوشته ارسال شده، دوم ژانویه بود – اولین گروه از امدادگرای آمریکائی به این جا وارد شدن. طبق معمول یه راست رفتند سراغ گران ترین هتل محل! جائی که بتونند از اونجا کارهای امدادی شونو سازماندهی و رهبری کنند، البته بدون اینکه بدونند اینجا چه خبره. یه ساعت پیش بود که اونا رو دیدم؛ آقایون و خانومهای امدادگری که با خیال راحت نشسته بودن به نوشیدن آبجو و گپ زدن، در حالی که در اینجا بخاطر اعلام عزای عمومی ممنوعیت استفاده از الکل و پخش موسیقی رو رعایت می کنند. ازشون خواستم که باهام بیان به جاهائی که اجساد در حال فاسد شدن هستند، یا جاهائی که مردم شوک زده نمیدونند چکار باید بکنند؛ البته با لحنی خیلی " دوستانه " ازم خواستند که گورم رو گم کنم! بنابراین فکر می کنم واریز کردن پول به حساب چنین امدادگرانی کار احمقانه ای هست، خصوصاً که انگار مخارج هتل های گرانقیمت و یا آبجو نوشیدن شون رو بخواین تامین کنید. اگه واقعاً میخواین خودتون بخشی از آن گروهی بدونین که " در محل " هستند و درگیر کمک به بازماندگان، میتونین به حسابی که به نام من هست پول واریز کنید؛ با اینکار البته من هم میتونم برم تو هتل های گرانقیمت و آبجوی خنکی هم به سلامتی شما بزنم بالا! بگذریم، من البته به چیزی احتیاج ندارم؛ خونه ای دارم و لباس به اندازه کافی و غذا و خلاصه کلی حمایت از طرف شما عزیزانم از هلند. اما اگه شما یه چیزی تو این حساب بریزین، میتونم به شما اطمینان بدم که ازش درست همانجائی استفاده خواهم کرد که بیش از هرجای دیگه ای بهش نیاز هست. طبعاً در اولین قدم برای تامین مهمترین نیازمندیهای اولیه، بعدش برای بازسازی " هیکادووا ". فردا قراره با دوتا از روزنامه نگارا بریم جائی که یه قطار از خط خارج شده و تا اونجائی که فهمیده ام، انگار هنوز اجساد مردگان رو از اونجا برنداشتند. احساس دوگانه ای دارم. از یه طرف دلم نمیخواد اینها رو اینطور بازگو کنم، اما فکر میکنم بهرحال " جهان " باید بفهمه که واقعاً در اینجا چه خبره و اوضاع از چه قراره. جدا از همه اینها، اینجا بلبشوئی هست، ترس و دلهره عمومی وجود داره که انگار قراره این حادثه یکبار دیگه اتفاق بیافته. خودم که چیزی نمیدونم، خب خواهیم دید اوضاع چطور پیش میره. بهرحال فهمیده ام که انگار تو " دن هاخ – لاهه پایتخت رسمی هلند " یه چیزایی تو کاسه ریخته اند! فقط میتونم بگم : خیلی ممنون. من واقعاً به شما افتخار می کنم!" اورت یان – Jan Evert واکنش هائی که تا روز ششم ژانویه به این نوشته وبلاگی داده شده رو هم در پائین میارم: ۱. میخواستم صد یورو به حساب ۵۵۵ واریز کنم اما یه بخشی از این پول رو به حسابت می ریزم! خسته نباشی! ۲. اگه میشه یه چندتائی عکس از این امدادگرای آمریکائی هم بفرست! ۳. من فکر میکنم روزنامه ها خیلی خوشحال میشن اگه بتونن یه سری عکس از امدادگران در حال "‌مرخصی " رو چاپ کنند بجای اینکه به مردم کمک برسونند. اگه میتونی عکسهائی هم بفرست! ۴. من واریز کردن پول به این حساب ها رو کار بی معنی میدونم. راستش یه سری از کشورهای اطراف منطقه آسیب دیده و حتی خود همین مناطق به اندازه کافی پول دارن که ارتش هائی کاملاً مجهز راه بندازن و یا اونها رو در حال آماده باش دائم نگه دارند. اگر قراره این ارتش ها و سربازان فوق در طی هشت روز گذشته هنوز وقت نداشته باشن جنازه ها رو در آورده و کاری باهاش بکنند، دیگه فرستادن پول از طرف ما نمیتونه معنی داشته باشه. ضمناً معذرت میخوام اینطور میگم. با اینهمه قدردانی ام رو از کارهائی که اونجا میکنی، بپذیر. من واقعاً خوشحالم می بینم تو با اون دوچرخه ات سعی میکنی تا اونجائی که میتونی حداکثر تلاشت رو بکنی! موفق باشی. ۵. من البته میتونم تصور کنم که بعداز یه روز کامل دوندگی و کار و کمک رسانی، میشه یه گوشه ای قرار گرفته و یه آبجوئی هم نوشید. حتی میتونم اینو هم در نظر بگیرم که در جواب کسی که میاد بهت میگه: چرا اینجا نشستی و داری آبجو میخوری و بیا کمک کن بریم فلان و بهمان جا، بهش بگی: لطفاً گورتو گم کن! آخرش هم اینکه کاری که تو اونجا میکنی، بی نظیره و هیچ شکی هم توش نیست. فقط، فکر نمی کنی یه خورده عجولانه دست به نتیجه گیری زدی؟ ... خلاصه موفق باشی! ۶. میدونم کلمات از توضیح دردی که از این حادثه بوجود اومده، عاجزه. خودم که نمیدونم چه میشه گفت. یان عزیز با تمام وجودم کارهات رو تائید میکنم. شاید بعداز قطعی شدن کمک های تکنیکی، همدیگه رو در اونجا ببینیم. موفق باشی1 ۷. عزیزم، بذار این بیچاره های امدادگر هم یه آبجوئی بزنند بالا! چه اشکالی داره! ۸. این نوشته تو یه جورائی منو به فکر اون گزارشی انداخت که تو تلوزیون دیدم. قضیه کمک رسانی به اتیوپی. بخش بزرگی از پولهائی که برای کمک به گرسنگان اتیوپی جمع شده بود، خرج ایاب و ذهاب یکی از امدادگرا شده بود اونم زمانی که اهالی محل با گرسنگی و مرگ و میر درگیر بودند. یه احساس دیگه هم در من هست که انگار هر اون جائی که پای آمریکا در میان هست، نمیشه کمترین اعتمادی به کارهائی داشت که قراره انجام بدن. ۹. یان، میدونی که من با تو و رفقات موافق نیستم، اما با این یادداشت میتونی هم حمایت مالی ام و هم حمایت شخصی ام رو از کاری که آونجا انجام میدی، با خودت داشته باشی. موفق باشی. ۱۰. راستش من هم احساس عجیبی بهم دست میده وقتی میشنوم که قراره با یه سری کارها پولی برای کمک به مصیبت زدگان اینجا و آنجا جمع بشه. بهمین دلیل صمیمانه خوشحالم که تو یه راهی هم برای امثال من گذاشته ای تا بتونیم یه طوری به اون کاری که اونجا داری انجام میدی، کمک کرده و ازش حمایت کنیم. در چنین راهی من با کمال میل مایلم پولم رو خرج کنم. اگر چه باید بگم خودم سخت آرزو داشتم در اونجا بودم و یه سری کمک های مشخصی رو انجام میدادم. خسته نباشی! ۱۱. در حالت عادی میدونی که من حال و حوصله ادا و اطوار شما چپول ها رو ندارم... اما در این مورد مشخص، میگم دست مریزاد از کارهائی که اونجا کرده و میکنی... ۱۲. تو صفحه " دیپلوماد!؟ - The Diplomad – داستانی شبیه همین رو میتونی ببینی البته در رابطه با امدادگران سازمان ملل ( برنامه تغذیه جهان ) که تو یه هتل پنج ستاره دور هم جمع شده اند و دارن بقول خودشون درباره قضایا و چگونه گی پیشبرد کارها بحث میکنند، در حالیکه امدادگرای آمریکائی دارن جان بعضی ها رو نجات میدن. خب، چه نتیجه ای میشه از این قضایا گرفت؟ آنچه که یان در مورد امدادگرای آمریکائی گفته، آیا اونا در حال استراحت بعداز یه روز کاری داشتند آبجو می نوشیدند؟ یا اینکه این امداگرا درست مثل امدادگرای سازمان ملل خودشون یه بخش غیررسمی از " کمک رسانی صنعتی شده!؟ " هستند؟ ۱۳. خب انگار بازهم فرصتی بدست اومده که آمریکائی ها رو زیر سوال ببرین. شما خیلی راحت فراموش می کنین که همین هلی کوپترهای آمریکائی هست که داره بین بازماندگان مواد مختلف رو تقسیم می کنه – خودم اضافه کنم که بغیر از اخبار مسکو در تلوزیون، هیچ کس از حضور دوازده فروند هلی کوپتر روسی در محل و برای توزیع مواد غذائی و وسائل مورد نیاز صحبت نمی کنه. یا از حضور بیش از سیصد نفر پزشک و پرستار و اینها با تمام تجهیزاتشون که در سری لانکا بیمارستان های سیار راه اندازی می کنند. ( تقی ) همون ارتشی های آمریکائی که توسط شما به شکل سیاه و خاکستری نمایان میشن. تاسف اینجاست که حتی در چنین حوادث دردناکی هم برای مردم بوجود آمده، شما دنبال فرصتی میگردین که آمریکائی ها رو محکوم کنید.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?