کلَ‌گپ

۱۳/۱۲/۱۳۸۳

جوان‌ترین خبرنگار جهان: کورش ضیابری!

از جوان ترين روزنامه نگار جهان در جشنواره مطبوعات گيلان تجليل میشود

رشت ، خبرگزارى جمهورى اسلامى ۱۲ / ۱۲ / ۱۳۸۳

داخلى.فرهنگى.

دبير سومين جشنواره مطبوعات محلى گيلان ازتجليل ويژه جوان ترين روزنامه

نگار جهان در اين جشنواره خبر داد.

"علاءالدين محمدى ميخوش " روز چهارشنبه درگفتگوى اختصاصى باخبرنگارايرنا

افزود : " کورش ضيابرى " روزنامه نگار۱۴ ساله گيلانى از سوى فدراسيون جهانى

انجمن روزنامه نگاران و نويسندگان به عنوان جوان ترين روزنامه نگار شناخته

شده است .

وى اضافه کرد : اين تجليل به انگيزه چاپ يک هزار و مين مطلب کورش ضيابرى

در نشريات و با هدف تشويق جوانان و نوجوانان و فعالان مطبوعاتى گيلان انجام

مى شود.

وى يادآورشد : طى بررسىهايى که ازطريق سايت فدراسيون بين المللى روزنامه

نگاران انجام شده اين روزنامه نگار جوان گيلانى با سه سال سن کمترنسبت به

يک روزنامه نگار۱۷ ساله آمريکايى، جوان ترين خبرنگارجهان است .

" محمدى ميخوش " افزود : کورش ضيابرى از سن هشت سالگى فعاليت مطبوعاتى

خود را در نشريات محلى گيلان آغاز کرده وآثار متعددى در نشريات اين استان

به چاپ رسانده است .

وى گفت : سومين جشنواره مطبوعات محلى گيلان قرار است از تاريخ ۱۸ تا

۲۰ اسفند ماه امسال در رشت برگزار شود. (به نقل از ایرنا)

این نکته همیشه ذهنم رو به خودش مشغول کرده که چرا برخی از انواع شغل‌ها تحت تاثیر درجه بندی های ارزشی قرار میگیرند؟ اگر فعالیت انسان در حفظ حیات خود و تداوم یکپارچه‌گی موجودیتش کاری‌است که منحصر به وجود او نیست و تمامی اشکال حیات در ریتم خاصی به چنین مهمی مشغول هستند و حتی در بافت زندگی اجتماعی انسان هم اگر نگاه کنیم، بهرحال هرکسی سعی می کند در معادله‌ای از امکانات، شرائط زندگی، تربیتی، تمایلات، درک از ارزش‌های اجتماعی و آخرالامر متاثر بودن خود نسبت به کارکرد چنین ارزش‌هائی در روند کار و تولید و تقسیم مسئولیت اجتماعی شرکت کرده و بقول معروف به اندازه کاسه‌اش آش بخورد.

حال در این میان هستند و بوده‌اند کسانی که انگار جهان را میدان مسابقات اسب‌دوانی می بینند و مدام در حال مسابقه‌دادن‌ها هستند. شغلی مثل خبرنگاری ارجح‌تر میشود از بعنوان مثال نانوائی، قالی‌بافی، واکس‌زدن کفش این و آن، فروش فال حافظ، دوره گردی، گدائی و غیره. اما اگر تلاش انسان معیار ارزش گذاری باشد، آیا دیگر میتوان سنی هم برایش متصور شد؟ آیا نقشی که آن کودک شیرخواره در بغل مادری سربزیر در کنار خیابان ایفا می کند تا با دامن زدن به ترحم رهگذران، پولی را نصیب مادر – و بالطبع شیری مکفی برای خود – فراهم کند، میتوان از گردونه این مراسم‌ها و ادا و اطوارها بیرون دانست؟ او نیز نقشش را خود انتخاب نکرده و مادر فقیر همان تقسیم امکاناتی است که جامعه برایش به ارمغان آورده و او نیز سهمی میگیرد تا... آیا او قهرمان‌ترین قهرمانان نیست؟

اصلاً چرا قضیه را بپیچانیم؟ اگر تنها کمی حوصله کرده و وقت کنیم و از فضای دودآلود ذهن خود خارج شویم، میتوانیم تلاش شبانه روزی آن عنکبوت کوچولو رو در کنار مادر و برادرها و خواهراش ببینیم که چطور صبح کله سحر با چشمان خواب‌آلودش از خواب بلند شده تا به کار بافتن تور مشغول شود، حتی اگر تورش آنقدر کوچیک و ضعیف باشد که قادر به شکار هیچ حشره ای هم نباشد، بازهم به این تلاش مبادرت می ورزد و خود را برای ادامه زندگی آماده می کند. آری، آیا میتوان بین چنین هنرنمائی ارزنده‌ای و تلاش فلان و بهمان کودک تفاوتی قائل شویم؟ آیا میتوان قابلیت تجسمی آن کودکی را که در بیرون خانه‌ام درست در همین لحظه زیر بارش برف دارد آدمک برفی درست می کند با هیچ خط کش و معیاری اندازه گرفت و بهش نمره‌ای هم داد؟

من سالهاست که کوروش را می شناسم. – البته در فضای اینترنت - اینرا هم میدانم که فراهم‌شدن زمینه‌های بروز خلاقیت و استعداد نه تنها برای کوروش، بلکه برای هر کودکی میتواند جهان‌مان را بسیار زیباتر از اینها کند. میدانم که کوروش حتی از همان چندسال پیش هم در قد و قواره‌ای کوچک، در لباس رزم بزرگسالان جای گرفته بود و هرازگاهی در جنگ‌های لفظی مختلفی نیز شرکت میکرد. اینکه کودکی را از زندگی متعارف و متناسب با دوره‌های سنی خود محروم کردن و او را در شکل و شمایل بزرگترها و با دلمشغولی‌های بزرگسالان دیدن، نه نشانه قدرت، بلکه نشانه تلخی است از اشکال نوینی از حماقت های انسانی.

کوروش در یادگیری زبان، در نگارش، در فضاسازی داستانی، در تمایل هرچه بیشتر در حضور مسئولانه در معضلات و مسائل عمومی، واقعاً زحمت می کشد. در این قضیه هیچ حرفی نیست. اما، تلاش او وقتی سرجای خودش نیست، جز تبدیل شدن به ابزاری برای بازی‌های بزرگسالان و فراهم کردن ادا و اطوارهای مختلف در این زمینه هیچ نقش بهتری نمیتواند داشته باشد.

راستش از همان دوران کودکی وقتی شاگرد اول میشدم و یا در محدوده شاگردان زرنگ کلاس قرار میگرفتم، بدم می‌آمد از اینکه متفاوت از سایرین دیده شوم. نمیدانم چه وقت شاهد آن دوره‌ای و آنچنان معیارهائی خواهیم بود که بجای تأکید بر تفاوت‌ها، بر تشابهات و همگرائی‌های انسانی تأکید شود. و با یکی بالاترها و دیگرانی پائین‌ترها جامعه انسانی را بیش از اینها بطرف تفرق و جدائی سوق ندهند.


This page is powered by Blogger. Isn't yours?