کلَگپ | ||
۰۹/۰۲/۱۳۸۳
شخم زدن درست، اما با چي؟
صداي گوينده اخبار با صداي قهقهه چندتائي كودك قاطي شده كه دارن از تو خياباني پشت مجتمع ما بطرف مدرسه ميرن. زني جوان كرد عراقي كه بچه اش سومين روزي هست كه ميره مهد كودك. هنوز سه سالش بزور هستش. وقتي مادر ميخواد بيني اش رو تميز كنه، منو بياد مادرم ميندازه كه از اين كارش هميشه متنفر بودم. انگار داره يه هويج رو از زمين بيرون مي كشه كه چنان دماغم رو فشار ميداد كه بجاي آب دماغ، اشك از چشمانم سرازير ميشد و هميشه هم دادم در مي اومد.
اما صداي گوينده اخبار نميذاره كه در اين بازي خاطره و لحظه پيش روي گم بشم. خبر از بمباران هائي جديد تر در يكي از شهرهاي عراق هست. انگار قرار داد بسيار جا افتاده اي هست كه هرچه حوادث هولناك در جهان روي داده، حتي در چند دقيقه پيش تر از پخش برنامه، گزارش داده شن. انگار عدم اطلاع من بعنوان مثال، در جلوگيري و يا گسترش حادثه فوق هيچ تاثيري هم ميذاره. چرا كه انجام چنين كارهائي نه ربطي به ميزان اطلاع اينهمه مردم داره و نه اينكه از دست اين همه بيننده خبر كاري ساخته هست. همه ما بايد مثل يه قاشق شربتي كه بالاخره نفهميديم مورد استفاده اش چيست، تو حلقمان بريزيم شايد يه روزي به كار بياد.
از اين بدتر همان عملي است كه جريان داره. كاري كه آمريكائيان و تمامي همراهانش در عراق مي كنند نشان از طنز تلخي است. ياد آن جُكي مي افتم كه ميگفتند يكي رو كه بدنش سوخته شده بود، به بيمارستان مي آورند. دكتر بعداز كارهاي اوليه يه عكسي از بدن بيمار ميگيره و مي بينه كه تمام بدنش خورد و خاكشير هست. مي پرسه: چرا اين مريض استخوان هاش شكسته؟ كسي كه بيمار رو به بيمارستان آورده بود گفت: آخه آتش اونو چند نفري با بيل خاموش كرديم...
حالا حكايت آمريكائي هاست. ميگين بابا جان دموكراسي مثل بذري است كه بايد روي زمين مساعدي كاشته بشه و با دقت نگه داري بشه. اول بايد زمين رو با تراكتور شخم زد و مواد لازم رو بهش داد. فقط به اين آمريكائي ها انگار نگفته بودند با چي بايد شخم زد. چون فعلاً كه دارن با توپ و تانك و موشك و اينها زمين رو شخم مي زنند...
از اين بدتر وضعيت يه سري از دوستان و دور و اطرافيان هست كه انگار آنها هم فكر مي كنند از لابلاي همه اين بمب افكني ها انشاء الله كه جوانه هائي سر خواهد زد و حالا اگه سنگ و كلوخ هاي زير زمين كه ريشه در خاك عراق داره ميزنه بيرون، اونا حضور همين سنگ ها رو مانع مي دونند و اينكه اگه اين بمب ها نبودند، آن سنگ ها هيچ وقت معلوم نميشدند.
اينقدر از اين اخبار و مباحثه ها حال آدم بهم ميخوره كه ترجيح ميدم گوشم رو بذارم در اختيار آهنگي كه خودم گذاشته ام بنام: " باغ هاي چيني " با هارموني مناسبي بين آواز پرندگان توي بالكنم با آواز پرندگان در سي دي و ملودي چيني دل نشيني كه نواخته ميشه.
جاي يك زندگي آرام و صلح آميز بر روي كره ما چقدر خالي است!
نوشته شده در ساعت ۳:۰۹ بعدازظهر
توسط: تقی |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|