کلَ‌گپ

۰۲/۰۷/۱۳۸۲

فرزندان زمين

وقتي از خواب بيدار شدم، هنوز هوا تاريك بود. انگار انبان خوابم به انتهايش رسيده بود. نه اينكه بگويم سرحال بودم و قبراق؛ اما هرچه بود، ديگر اثري از تمايل بخواب در من نبود. وقتي به اتاق نشيمن رفتم، ديدم ساعت هنوز چيزي بين پنج و شش رو نشون ميده ـ من تو خونه ام ساعتي دارم كه طرح گلي روي آن هست و عقربه هايش بدون اينكه به سمت معيني اشاره داشته باشند زمان را در مفهومي عام نشان ميدهند. مثلاً با چگونه گي قرار گرفتن عقربه كوچك و نسبت عقربه بزرگ بدان، ميتوان زمان نسبي را حدس زد. فكر نمي كنم كه زمان مفهوم بيشتري نسبت به چنين عملي داشته باشد. درست مثل حالتي كه با نگاه به خورشيد، ميتوان حدود تقريبي روز را تشخيص داد ـ وقتي به سمت ديگر خانه ام كه در خروجي قرار داره رفته و در كنار بالكن جلوي خانه ام ايستادم، متوجه اولين نشانه هاي كمرنگ صبح شدم كه در منتها عليه آسمان نمايان بود. هوا كمي سرد بود و دليلش باراني بود كه بالاخره نشانه شروع پائيز در اين سرزمين با خود داشت. دريك آن احساس كردم كه هم اكنون در سراسر جهان هزاران كودك زاده شده اند و تمامي مادرانشان از من طلب ميكنند تا براي آنان نامي انتخاب كنم. اين فكر به ذهنم خطور كرد كه بهتر است آنان را ” كودكان بدون مرز، و يا فرزندان زمين “ بنامم. بگذار حتي يكبار هم شده، كودكاني زاده شوند كه هيچ نشانه اي از تنفر ديرينه سال انسانهاي روي زمين در وجودشان نقش نپذيرد. بگذار آنها را بدين گونه تعميد دهيم كه بدنشان كمترين جاذبه اي براي پذيرش انديشه هاي بيمارگونه انسانها ندارند. اين كودكان قطعاً بگونه اي ديگر زيست خواهند داشت. آنها چه در تامين مادي نيازهايشان توانا باشند و يا به سختي از پس آن برآيند، اما در يك جنبه آرامش خواهند داشت. آنها حتي اگر يكروز عمر كنند، همان را نيز در يگانه گي روح و جانشان ميگذرانند. شايد همچون تمامي ” بچه هاي نيمه شب “ سلمان رشدي، هيچگاه در هيچ جائي نامي از آنها باقي نماند. اما هرچه هست، آنها روئين تناني خواهند بود كه تنفر و تمامي ابزارهاي همراه آن در جانشان راه نمي يابد. بگذار تاريخ ديگري از زندگي بشر شكل بگيرد كه نه در تداوم بي چشم انداز رنج و اندوه هزاران ساله، بلكه در شادابي هر لحظه از زندگي جايش را در طبيعت مي گشايد. اين فرزندان را ميتوان در هركجاي جهان از سايرين تميز داد. به چشمانشان نگاه كنيد، كوچك ترين نشانه اي از تنفر، تكبر، زياده طلبي، بي مهري و امثالهم در آن نيست. و بجاي آن درخششي را خواهيد ديد كه شايد بهترين امكان براي شستشوي انسانهاي ديگر از تنفر باشد. همزمان شايد نطفه هائي نيز در حال شكل گرفتن هستند كه خود نيز مملو از بار و نشانه هاي ” فرزندان زمين “ ميباشند. نور صبحگاهي پهنه اي بزرگتر از آسمان را بخود اختصاص داده و ميرود تا فضاي بزرگتري را از آن خود كند. احساس ميكنم از سرما ميلرزم. بخود آمده و با احساسي خوب، خودم را به اتاق گرم ميرسانم. چائي داغ، بهترين هديه براي اين اميدواري ام ميباشد.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?