کلَ‌گپ

۲۰/۱۲/۱۳۸۱

مباحثه هاي من و” اون“ مقدمه تصميم گرفته ام كشمكش هاي ذهنم رو بصورت گفتگو بنويسم. اينكه بدرد چي ميخورند و كي ميخورند و منظورم چيه و اينها، چيزهائي نيستند كه بهشان فكر كرده باشم. تنها چيزي كه كاملاً روشن و آشكار در برابرم قد علم كرده، اينه كه اين مباحثه ها در عمل صورت مي گيره و من در حالاتي قرار ميگيرم كه انگار دارم با يكي و روي يه چيزي بحث مي كنم. چه آن لحظه اي كه مطلبي رو مي خونم؛ با دوستي در تماس قرار ميگيرم، فرق نمي كنه، تلفني باشه يا با هم قدمي زده باشيم و يا تو اينترنت يكديگر را ” ميل “ كنيم؛ يا لحظاتي كه به تلوزيون نگاه مي كنم؛ وقت و بيوقت و آنگاه كه براي پياده روي ميرم؛ توي ماشين و در حال رانندگي؛ وقتي براي خريد به تنها خيابان اصلي شهركم ميرم... حتي در نظر بگيرييد زماني رو كه مثلاً رفته ام براي يه قرار مهم اداري و يا رفته ام دنبال دوست دخترم و يا اونو رسونده و دارم برميگردم...؛ يا زماني كه از جلوي در بالكن تا جلوي در خونه ام كه فاصله اي در حد بيست قدم هست رو بالا و پائين ميرم؛ ـ يكي از دوستان ميگفت: بابا تو سرسام نمي گيري؟ انگار نشادر استفاده كرده اي... من ميگم: راستش اين عادت از دوران زندان برام مونده كه مجبور بوديم به انرژي جمع شده در تن مان يه طوري جواب بديم و با قدم زدن آنها رو مي ريختيم بيرون. وگرنه خدا ميدونه اين انرژي چه بلاهائي ميتونست سرما بياره... بهرحال، ميتونم به جرئت بگم كه در تمامي ساعاتي كه ذره اي جا براي بازيگوشي ذهن داده ميشه، خودم را پشت ميز مباحثه اي مي بينم و مدام دارم يكي ديگر رو محكوم مي كنم و دلايلي براي اين نكته كه، چرا ديدگاهش، نگاهش، رفتارش و امثالهم اشتباه است. فكر نكنيد كه اين بيماري فقط مال من هست. اگه يه خورده دقت كرده باشيد ـ و دچار تاثرات همين بيماري در همين لحظه هم نباشيد ـ متوجه ميشويد كه ما مدام در حال دفاع از خود هستيم. آخه هيچ معلومه واسه چه؟ خوب، اين دليلي شده بر اين مسئله كه، وقتي چنين مباحثه اي در عمل مشخص و در زمان و مكان شكل ميگيره، چرا به نحوي از انحاء تمركز لازم رو پيدا نكنه؟ چرا ننويسمش؟ مدتي است كه اين موضوع تو ذهنم وول وول مي كنه. دلايل من براي نپذيرفتن آن و دنبال نكردن آن هم، از اينجا ناشي ميشد و يا ميشه كه من فكر ميكنم نبايد به بازيگوشي ذهن و انديشه تن داد، ثانياً ريختن ماحصل يك مباحثه در شكل كلمه و در چارچوب معين، بدرد هيچ كس و عمه هيچ كس نخواهد خورد. حالا به اين فكر رسيده ام كه: خوب، اين صفحه وبلاگ رو گذاشته ام براي حرف و حديث دوستانه. پس مجاز هستم كه برخي كنكاش هاي درونم رو توش وارد كنم. نكاتي رو از ابتدا در اينجا مشخص كنم: 1 . اين نوشته قصد ندارد هيچ فردي و يا هيچ نظريه اي را رد و يا تائيد كند. تنها گرفتاري اين نوشته، احساس زنداني بودن و قصد خروج از بالا خانه است كه خود مدتهاست تحت اجاره ديگري قرار دارد 2. خيلي طبيعي است كه من در اين مباحث بحق باشم. لذا اگر نظرات برخي ها به مواضع ” اون “ شباهت داره، سخت نگيره. آنها هم ميتونند منو در ” اون “ ديگري قرار داده و منو در ” اون “ خودشان محكوم كرده و نظراتم را رد كنند. 3. ممكنه برخي مدافعات امروزي ام با مدافعات فردا فرق داشته باشه، حتي بجاي خود ضد هم و در تقابل باشند. اين خودش نشان از روند رو به رشد داره كه آدمي ميتوني از چنان بي ثباتي در انديشه برخوردار باشه كه هيچگاه نبايد به حرف هيچكس باور كرد. پس اين نكته رو به فال نيك گرفته و نوشته ها رو جدي نگيريد. البته به اين معني نيست كه جدي نيستند، بلكه آنها را صرفاً نمود رنگ هائي روي صفحه مونيتور ـ يا اگه هنوز دست از اعتياد به استفاده از كاغذ و چاپ بر نداشته ايد، ممكنه بصورت جوهر روي كاغذ در نظر گرفته و از كنارش در همين مفهوم بگذريد. 4. همانطور كه در بالا نيز اشاره كرده ام، مباحثه ها در شرائط مختلف بروز كرده و نتيجه تاً عرصه هاي مختلفي را در بر ميگيرند. ممكن است مسائل في مابين مناسبات با يك فرد، با چند نفر و يا در مورد بسياري موضوعاتي باشد كه امروزه ذهن عادت داده شده و شرطي ما، بي خود و بي جهت به آنها مي پردازد. واسه همين، ميشه گفت كه اين مباحثه ها در باره هيچ چيز و همه چيز است. فقط باز تاكيد مي كنم كه: نوشته اي را كه روبروي خود مي بينيد، وجود خارجي ندارد. فقط اين مونيتور است كه روشن است و بس. هرگاه مونيتور را خاموش كنيد، موجوديت نظر و يا گفته ام به هوا و به هپروت و به پوچي مي گرايد. خوب اين رو به عنوان مقدمه در نظر بگيريد تا ببينيم به زودي كداميك از موضوعات درون ذهنم را به محاكمه خواهم كشيد....

This page is powered by Blogger. Isn't yours?