کلَ‌گپ

۰۹/۱۱/۱۳۸۱

وقتي تنها راه حل براي مشكل مناسبات و روابط في ما بين انسانها را دموكراسي ناميده و آن را در شكل معيني از ساختار دولتي محدود كرده و اعضاء تشكيل دهنده دولت را با راي گيري مستقيم و آزاد و از اين قبيل پيش مي برند، همان مي شود كه حتي عربده كشان و هفت تير بدستان نيز به راس دولت ها مي رسند. آنگاه كه دموكراسي تنها و تنها محدود ميشود به حضور هراز چندگاهي شهروندان يك جامعه تا مسئوليت خود در قبال مناسبات با سايرين را به دوش عده اي ديگر بياندازند، مي بينيم كه چه فاجعه اي است كه در برابر چشمان حيرت زده ما شكل ميگيرد. ترديدي نيست كه مناسبات انسانها چه در محدوده هاي جغرافيائي و چه در مضامين ديگري از نامگذاري هاي مختلف ـ چه تركيبات قومي و خوني و غيره ـ دچار بحران است. انگشت گذاشتن روي يك منطقه جغرافيائي و مطرح كردن شكلي از مناسبات بجاي روال و رفتارهاي موجود در آن جامعه ـ بطور مثال در ايران كه الحمدالله هيچ منطقي بر كردار و رفتار و گفتار نه تنها سردمداران، بلكه مردم عادي نيز حاكم نيست ـ مثلاً گفتن اينكه دموكراسي تنها نياز آن جامعه هست و بعداز آن حتماً درهاي بهشت نه تنها در ورودي هاي اصلي اش، بلكه حتي درهاي عقبي اش هم گشوده خواهد شد، نه تنها نشان از عقل سليم ندارد، بلكه بنظر ميرسد كمترين جديتي در گفتار فوق نباشد. چندي پيش در همين محدوده جغرافيائي كه من زندگي ميكنم، انتخابات جاري بود. هلند را ميگويم. بودند افرادي كه حتي تا آخرين روزهاي انتخابات نميدانستند كه به چه كسي ميخواهند راي بدهند. بگذريم از اينكه راي دادن به فردي ديگر، نشانه اي عميق از سلب مسئوليت هست. بهرحال اين رفتار آنقدر جا افتاده كه من حتي در كنار دوستانم نيز جرئت نمي كنم از آن صحبت كنم. اما انگار اين مردم كه براي دادن راي آزاد خود زير هيچ فشاري نيستند، دچار تنگي نفس شده اند! انگار مي بايد به شكل و شمايل رهبر فلان حزب كه مثلاً در مناظره هاي تلوزيوني خيلي خوب صحبت ميكند و يا ميتواند براحتي مچ طرف مقابل را بگيرد و يا اونو در مخمصه قرار دهد، بهتر يا بدتر است. در بهترين حالت هم، كماكان تداوم وضع موجود مطرح بوده و قصد عمومي نيز اين بوده كه مثلاً از اينجا يه خورده كم كرده و به آن قسمت يه خورده اضافه نماييم. در چنين شرائطي و با چنين حدي از تثبيت اوضاع اقتصادي و حد معيني از رفاه، هنوز مردم نمي دانند كه به كي بايد راي دهند. آخرالامر درست مثل انتخابات اسرائيل مي شود كه احساس آرامش مردم را وسيله قرار داده و عده اي جنگ طلب به قدرت مي رسند. تصور اينكه جهاني اينگونه شكل گرفته كه در هرگوشه اي از آن غده اي چركين شكل ميگيرد و انگار بر كليت هستي بشر هيچ نشاني از احساس مسئوليت عميق نيست. جنگ، جنگ، جنگ و كشتار براي دستيابي به مناطقي بيشتر براي سودهاي آينده و مصرف، مصرف، مصرف... جهان ميبايد در ده كوره هايش نيز امكاني باشد براي دامن زدن به مصرف. بدينگونه، ساده دلي است اگر كه گفته شود: فلان و بهمان حزب اگر كه با هم كنار بيايند، همه چيز به خوبي و خوشي پيش خواهد رفت و يا اينكه اگه اين دمل چركيني بنام جمهوري اسلامي با دست جراحي چاقو بدست همچون آمريكا از بين برود، اين تن قادر خواهد بود خود را بازسازي نموده و سلامت خود را باز يابد. حال كه بنياد اين غده چركين در بطن اين موجود نهفته است و هيچ چاقويي نميتواند ريشه اين بيماري را بيرون بكشد و دستاني كه خود چاقو در دست دارد، مملو از غده هاي چركيني است كه هنوز در علاج آنها خود نيز مانده است. با همه اينها روي كار آمدن آريل شارون را با كسب آراء بسيار بالا، به تمامي طرفداران ساده نگر دموكراسي ـ در مضموني همچون راي دادن و نه دركي عميق از حس مسئوليت و آگاهي ـ تبريك مي گويم. اميدوارم همه مردم دنيا قادر باشند تا خرفتي خود را با انداختن تكه اي كاغذ درون صندوقي به معرض نمايش بگذارند. در چنين حالتي، چه احساس تنهائي غريبي كه آدمي دچارش مي شود؟؟؟ انگار جاي جهاني با شهرونداني كه با نام ” بشردوستان بي مرز “ محك خورده باشند، خالي است!

This page is powered by Blogger. Isn't yours?