کلَ‌گپ

۰۴/۱۰/۱۳۸۱

در فيلم ” rain man “ داستين هافمن و دوست دختر برادرش در آسانسور يكديگر رو بوسيدند. وقتي دختر ازش پرسيد: چطور بود؟ داستين هافمن جواب داد: شور بود، اما با مزه بود. چند ماهي پيشتر از اين و در زمانيكه پيش دوستانم در يته بوري سوئد بودم، فيلم ” نيمه پنهان“ رو با هم ديديم. اين فيلم چه در زماني كه ما مي ديديم و چه پيش و حالا پس از چند ماه نيز، موضوع بحث برخي از دوستان هست. چند روز پيش وقتي داشتم وبلاگ مهشيد راستي رو نگاه ميكردم، متوجه شدم كه اون هم نظرش رو در مورد اين فيلم نوشته. علت اينكه جمله بالا رو نوشته ام اينه كه، بنظر من اين فيلم از هرزاويه اي كه بهش نگاه كني، تاريك بود. بي رنگ بود. اگرچه از حوادثي نيز بهره گرفته شده كه مثلاً شورو شوق آن دوران را بنمايش بذاره، اما در هرحال همان صحنه ها نيز فاقد آن روشنائي گرم كننده اي بود كه در آن روزها نه تنها جان ما را بلكه جان بسياري ديگر از مردم جامعه ما رو گرم ميكرد. همانطور كه گفتم، اين فيلم رو ميشه از زواياي مختلفي نگاه كرد. اگر بخواهيم اين فيلم رو بصورت يك كليت و نمونه اي از يك داستان صرف بدانيم، بمثابه يك مجموعه ملوديك، ناموذوني هاي زيادي در آن وجود داره. اگر بخواهيم اونو بمثابه انعكاسي محدود از يك دوره تاريخي جامعه ما در نظر بگيريم، اين زاويه ديگر نشانه و نماد فاجعه خواهد بود. چرا كه اين نوع تاريخ نگاري، از همان اولين صحنه هايش احكام معيني را در دستان باقي ميگذارد. اگر بخواهيم بمثابه نمايشي درونگرا نسبت به معضلات زنان به اين فيلم نگاه كنيم، باز هم اشكالاتش بنيادين است. خلاصه كنم اين فيلم، بيش از اينكه يكي دو ساعت آدمي را به خودش مشغول كرده و اين فكر را در آدمي دامن ميزند كه: ببينيم بالاخره چي ميخواد بگه... چيز بيشتري نداره. در اين امر ترديدي نيست كه ديروز، موجي است كه به ساحل رسيده و اجزاء سازنده اش به مجموعه دريا برگشته اند. هركسي ميتواند هر نوع انعكاسي از ديروز ارائه دهد. مباحثه روي اين يا آن انعكاس، خود ره به بيراهه ميبرد. چرا كه برعكس برداشت متعارف، نگاه به ديروز، هيچ ابزار و معياري بدست نميدهد كه ما چگونه ميبايد به امواج در جريان امروزين بنگريم. اگر ديروز را درست نگريسته ايم، امروز را نيز ميتوانيم درست بنگريم و اگر ديروز را غلط نگريسته ايم، بايد بدانيم كه در نگاهمان مشكل وجود دارد و نه در محصول نگاهمان. آنچه كه انعكاس دهنده اين فيلم ارائه ميدهد، از همان اولين صحنه هايش بر بنيان هائي غلط قرار دارد. رابطه آن زن و آن مرد، فاقد همه آن فضا و هوائي است كه بمثابه رابطه معني ميدهد. شايد نمود توافقي بسيار مودبانه باشد و هردو مي پذيرند كه هر كدام براي خودشان و در درونشان فرديتي دارند. فرديت مرد خدشه ناپذير است و هيچ بحثي از بررسي گذشته اش در ميان نيست. زن اما ميبايد گذشته اش را به محك بگذارد و توضيح دهد. تا... و اين از همه مهمتر است، تا شوهرش را قانع كند كه به حرفهاي زني محكوم به اعدام گوش دهد. مناسباتي كه پيش رويمان قرار دارد، عمدتاً بر تاثيرات ارتباطي تكيه دارد. اگر بطور مثال اين زن چنين تاثيري روي شوهرش نميگذاشت، آيا او كماكان به حرفهاي آن زن گوش ميداد؟ آيا براي چنان گوش دادني، چنين استغاثه اي لازم است؟ در اين نكته ترديدي نيست كه شيرازه چنين مناسباتي كه نام مناسبات اجتماعي بخود گرفته، از هم گسسته است. ـ من قصد ندارم هيچ نوع ديگري از مناسبات را بمثابه آلترناتيو عنوان كنم. ـ و اين گسستگي حتي از همان اولين لحظه و ثانيه هم قابل تميز است. به آن خانواده نگاه كنيم. رابطه اي بر مناسبات بده بستان. حتي اگر موضوع عاطفه، محبت و سكس و آن چيزي باشد كه بغلط نام عشق را بخود اختصاص داده. در انعكاس انگيزه هاي تحول در جامعه، محدود كردن آن به خواسته هاي نوجوانانه و ناپخته برخي افراد كه همه چيز را در ساختار هرمي مي فهمند، نقض غرض است. نمايش ساختار تشكيلاتي تنها و تنها در همان شكلي كه سالهاست آنرا محكوم كرده و ديگر از اين همه حملات بدان، حال آدمي بهم ميخورد، مسخره كردن تاريخ است. اينكه رابطه انسانها تنها و تنها حرف شنوئي از بالائي ها بوده. آناني كه در تشكيلات هاي سياسي بوده اند، حالات گوناگوني را تجربه كرده اند. آنها ديده اند كه نظر بالائي ها چي بوده. انعكاس نظر بالائي ها، اينطور نبوده كه براي تحميل به پائيني ها بكار رود. در بسياري مواقع پائيني ها دلشان ميخواست ببينند بالائي ها چي ميگويند تا خود را با بالائي ها تطبيق دهند. دوستي داشتم از همان دوران سالهاي 58 و 59. بعدها دستگير و اعدام شد. ” پاشا مقيمي “ را ميگويم. از همان اوايل بمن ميگفت: تو درست مثل سرباز براي اين سازمان هستي. من هم مي خنديدم و ميگفتم: راستش من كه دگم نيستم، هرچه سازمان بگه معلومه كه درسته!!!! وقتي در تمامي سطوح جامعه شما با ساختارهاي هرمي درگير هستيد، چطور ميتوانيد تنها و تنها اين ايراد را به جريان هاي چپ وارد كنيد كه حرف هايي از بالا را به بقيه حقنه ميكند؟ در تمام ساختارهاي مذهبي، چه در تشيع و چه در تسنن و يا حتي كليسا و امثال اينها، نه تنها افراد را بطور انتخابي به بالا پرت ميكنند، بلكه خود بخود حالتي از تقدس به آنها داده و هزاران و يا صدها هزار نفر به حرف هاي آن فرد معين گوش ميدهد. نمونه پاپ در برابرمان هست. آنگاه كه قرار است در اين فيلم عشق تصوير شود، جايش را با شيفتگي عوضي ميگيرد. دختر شيفته آن مرد ميشود. اما در بين اين دو انسان ـ هرچند از نگريستن به چشمان يكديگر نيز بهره گرفته ميشود ـ هيچ نشانه اي از عشق نيست. چه در شكل و شمايل بازيگري و چه در مضمون گفتار و امثالهم. شايد در عشق شيفتگي هم بروز كند، اما بدان محدود نميشود. همراه عشق نوعي محبت و از خود گذشتگي شكل ميگيرد كه فرديت در آن ذوب ميشود. فرد تا زمانيكه در فضاي عاشقي است، وجود ندارد. اما در هرصحنه از اين فيلم كه نگاه ميكردم، هردوي اين افراد را بهمان شكلي ميديدم كه خودشان بودند. ـ حتي با نهايت تاسف بايد بگم كه نگاه مرد، لحن حرف زدنش آنچنان چندش آور بود كه فكر ميكردم كه چشمانش هيز، حرف زدنش لق و تحقير آميز، و اعمالش مملو از تكبر بوده. آيا كارگردان قصد داشت كه فعالين فرهنگي جامعه ما را و بالاخص در لباس چپ را اينگونه نمايش دهد؟ تا يادم نرفته از يه قسمت ديگه اي هم صحبت كنم. آنجائي كه دخترك با گريه تمايل خودش براي برگشت به خانه اش را مطرح ميكند. آخ، اين حالت چقدر ناعادلانه است. بي عدالتي به همه آن دختران و دختركاني كه هرگز در جانشان ترس جاي نداشت و اگه هم ترس مي آمد، سعي ميكردند باهاش كنار بيايند و آن را در دستان خود و در مهار داشته باشند. اما آن نگاه ميگويد، همه اينها بازي كودكانه اي بوده كه حال ديگه داره گريه آور ميشه و بهتره كه هركي بره به خونه اش. و اما آب ديده گي زن در كجا رخ ميده؟ در طي اين سالها چه اتفاقي افتاده؟ هيچ. جز اينكه بپذيريم خانواده همان جائي است كه زن آب ديده شده و استحكام مي يابد. تا به آن شوهر خود بخود عاقل خدمت كرده و او را براي اجراي درست تر عدالت راهنمائي كند. چرا كه بهرحال در اين جامعه عدالت چيزي است كه ميبايد افراد به اختيار آنرا اجرا كنند. من خودم را وارد بحث اينكه طرف دوم خردادي است و از اين قبيل نمي كنم. دوم خردادي بودن هم نوعي فعاليت حزبي است. فعلاً مبناي خود را بر نقد وضعيت موجود قرار داده. اما بنيان هاي انديشه اي آنها، چيزي كه قراره از درون آن ساختارهاي مورد نظرشان شكل بگيره، خواه ناخواه آبشخور ديگري نخواهد داشت، جز آنچه كه هست و آنچه كه سالهاست بر اين جامعه حكم ميراند. با بستن چشمان خود و يادآوري حتي يكي از تظاهرات هاي آن دوران، بخوبي مي توان در لذت نشئه آور آن روزها قرار گرفته و تمام تاثيرات تاريك و خفه اين فيلم را از ذهن زدود. من واقعاً متاسفم كه منتجه زحمات اين خانم، چنين تاثيري رويم گذاشته. اما باور كنيد، در زمان نگاه به اين فيلم، هوا بسختي به شش هايم مي رسيد.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?