کلَ‌گپ

۰۵/۰۹/۱۳۸۱

امروز پس از مدتها، با مقاله اي روبرو شدم كه يكي از دوستانم نوشته و در ايران امروز به چاپ رساند. همجنان كه اين مقاله را مي خواندم، به اين موضوع فكر ميكردم كه: آيا ميتوان نوشته اي را اشتباه، درست و يا ناروشن و از اين قبيل خواند؟ بهرحال پس از خواندن اين نوشته، به اين فكر افتادم كه مثلاً اين نوشته را نقد كنم. اما در عين زمان اين انديشه در ذهنم شكل گرفت كه جنگ حروف و كلام و اصوات، تا زماني كه مثل خط خط كردن روي كاغذ هست، كاري بي معني و نامفهوم است. حوادثي در كشوري مفروض در طي دهه هاي اخير روي داده كه يكي آنرا بگونه اي ديده، آن ديگري به گونه اي ديگر. يكي نيز نه تنها به ديده هاي خودش و اعمالش در آن زمان و در راستاي ديده هاي آنچناني اش ترديد كرده ، بلكه ديده ديگري را متناسب تر و معقول تر با خواسته ها و آرزوهاي امروزين خود مي بيند... خلاصه، هرچه هست، هيچ ربطي به آن همه كنش و واكنشي ندارد كه در ميان بيش از چهل ميليون انسان در آن سالها رخ داده بود. آيا براي چنين افرادي كه چنين نگاه هائي را ترويج ميكنند، درك درست و يا غلط مفاهيم موضوع نظر است؟ آيا كلمه اي مثل: ” انقلاب “ ميتواند همه آن چيزي باشد كه مثلاً به مرگ عده اي و شليك هزاران گلوله و شبها و روزها پرسه زدن در خيابانها و پخش نفت و دور هم جمع شدن و اعلاميه پخش كردن و خلاصه جاي همه اينها را مي گيرد؟ چنين و يا چنان كلمه اي را در فرهنگ لغت هاي مختلف نگاه مي كنيم و هزاران معني و مفهوم از ميانش بيرون مي كشيم. اما آنچه كه اتفاق مي افتد، هيچ ربطي به اين كلمه و فراز و فرود صوتي كه از گلويمان ـ به هرزباني كه تصور كنيد ـ نخواهد داشت. تغيير بنيادين، اساساً نميتواند در چارچوب جمع و تفريق و ضرب و تقسيم رابطه ها مفهوم يابد. اين دسته اگر با آن دسته همراه شود، آن ديگر دسته را كنار خواهد گذاشت.... هنوز هم ما در چارچوب جابجائي ها اسير هستيم. نامش هرچه ميخواهد باشد. عده اي را اصلاح طلب ناميده و عده اي ديگر را انقلابي. آيا هردوي اين دسته ها در كليت خود، كاري بيش از اين مي كنند كه مفاسد شكل گرفته از مناسباتي نا روشن و بي معني را ميخواهند تصحيح نمايند؟ مهم اين نيست كه ما چه فكر ميكرديم و حال به چه چيزي فكر ميكنيم. مهم اين است كه بنياد انديشيدن ما فرق كند. چگونگي انديشيدن ما غلط بوده و كماكان غلط هست. جمع و تفريق اطلاعات ـ آنهم در چارچوب كلمات نيست كه ميتواند انديشيدن ناميده شود. چشم باز، هوشياري و حواس جمع در لحظه وقوع هرحركتي، و انتخاب قدمي كه بتواند ما را در مواجه با آن حادثه رهنمون گردد، نمود انديشيدن و آنهم انديشيدن عملي است. جمع آوري مقداري اخبار و اطلاعات از گفته ها خبرها و از اين قبيل در مورد موضوعي كه هيچ ربطي به زندگي روزمره مان ندارد و بيشتر از همه به آرزوهاي يكبار مصرف ساليان نوجواني و جواني مان برميگردد، كاري است كاملاً نامفهوم. امروز رفتار ما با همه افرادي كه در حول و حوشمان هستند، چه همكار، چه بستگان و يا همسايه و امثالهم است كه بطور مستقيم نمود انديشيدن سالم و زنده را دارد. و نه كش مكش روي ايده هايي عام در مورد مناسبات بيش از شصت و پنج ميليون انسان در آن سر دنيا كه حتي ميزان گرما و سرماي روزمره آنجا را هم نميتوانيم حدس بزنيم، اگر نگويم كاري عبث است، حداقل كاري است كه ره به بيراهه ميبرد. اميد كه با چشم باز و زنده اين بيراهه پيمائي را ببينيم. آمين.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?