کلَ‌گپ

۱۰/۰۲/۱۳۸۱

چندروز پيش سري زدم به اتاقهاي پال تاك. پال تاك امكاني است كه بنظر حدود يه سالي هست درست شده. خيلي از افراد و يا سازمانهاي سياسي و اجتماعي و غيره، يه اتاقي ـ كنفرانسهائي برا مباحثه مستقيم ـ توش راه انداخته و همه افراد ميتونن با دريافت يه اسم و مشخصات ثبت از پال تاك، تو اين اتاقها رفته و در بحثها و برنامه هاي مختلفي كه افراد در اونجا ميذارن، شركت و يا از آن استفاده كنند. منظورم از بيان اين مطلب بهيچ وجه تحريك تبليغ به ورود در اين سايت و از اين حرفها نيست. فقط خواستم پيش زمينه اي در اختيارتون بذارم كه من به چه اتاقي رفته بودم. در اتاق مربوط به سازمان اكثريت، بنظر كه آقاي فرخ نگهدار برنامه پرسش و پاسخ داشته و زماني كه من وارد اين اتاق شدم، ايشان ديگه در اتاق نبودند. من فقط متوجه مباحثي شدم كه در مورد حرفهاي ايشان و حرفهايي كه در اعتراض به ايشان و متعاقباً حرفهايي در رد و تائيد مخالفان ايشان زده شد. پس از آن به اتاقي ديگه وارد شدم، كه بطور هفته گي درباره مسائل زنان صحبت ميشه. اين اتاق هم مربوط به جرياني هست كه نام فمينيست هاي ايراني رو براي خودشون انتخاب كرده اند. بحث آنجا در زمينه پورنوگرافي و تاثيرات معين آن در روند تعليم و تربيت بود و مخالفين و موافقين و برخي ديگر بصورت تشريحي روي اين موضوع بحث ميكردند. بعداز اينكه اين اتاقها رو ترك كرده و شروع به قدم زدن در اتاق واقعي خودم كردم. مقايسه اي بسيار ساده منو از اين اتاقهاي كنفرانس، به همين محدوده بلاگ رسوند. اگر در آنجا يك نفر در آن واحد، چند نفر و يا چند ده گوش رو به كار ميگيره، در اينجا هم عده اي با نوشته هاي خودشون، چندين و يا چند ده چشم رو مشغول به خود ميكنه. فشردگي مباحثه و رودرويي آن در اتاقهاي كنفرانس، وضعيتي رو ايجاد ميكنه كه ميشه از روي تن صدا، ميزان خشونت و يا ملايمت گوينده رو تشخيص داد. چيزي كه در بلاگ اصلاً امكان پذير نيست. در آنجا يك مباحثه، بد يا خوب، بهرحال با بستن كامپيوتر به پايان ميرسه. ديگه نميشه آنچه رو كه در خلوت نيز به سراغ آدم مياد، روي كاغذ ريخته و روي تيغه هاش هم كمي زهر پاشيد و بطرف هدفهاي مبهم رها كرد. با همه اينها با خودم فكر ميكردم كه آيا در اين جهان پهناور كه فضا براي چهچهه همه پرندگان هست، چرا ما از آواز سايرين احساس آزردگي ميكنيم؟ چرا صوت، و صدا و نوشته و اينها، ميتونه آزار دهنده باشه و اساساً چرا اونو بعنوان يك وسيله و چاقو و بجاي خود شمشير استفاده ميكنيم؟ آيا نميشه حتي يكبارهم شده به اين نكته فكر كنيم كه چرا انسان به موجودي آزار دهنده و يا آزار ديده و آزرده تبديل ميشه و چطور ميشه كه انسان هر وسيله اي رو، بدون هيچ تفاوتي، تبديل به آلتي ميكنه كه ميشه با اون جگر كسي رو در آورد و يا كون كسي رو سوزوند؟؟؟؟ چه اونائي كه ميخوان حكومتها رو سرنگون كنند، و چه اونائي كه يكي رو ميخوان افشاء كنند. آيا همه اينها بخاطر اين نيست كه ما به كلمه و توانائي گويش خود، بيش از وجود و حيات خودمون ارزش ميديم؟ آيا واسه اين نيس كه اين شعار ملاك ماست: ”ما مي نويسيم، حرف ميزنيم، پس هستيم“ ؟؟؟؟

This page is powered by Blogger. Isn't yours?