کلَگپ | ||
۱۸/۰۴/۱۳۸۸شکست ادعای کودتاامروز مصادف است با قضایایی که به نام هیجده تیر معروف شده. در همان زمان نیز این تصور در ذهن آزاردهنده جلوه میکرد که: چرا عدهای به خیابان می ریزند و در حالی که بقول خودشان هم رئیس دولت را دارند و هم مجلس قانونگذاری را، باز هم سیاست را میخواهند در خیابانها تعیین کنند؟! آیا این تداوم آن شعار پوپولیستی و مضحکی نیست که از قول و زبان مصدق عنوان می کنند که: میزان، رأی ملت است؟ کدام ملت؟ آنانی که در خیابانها کف بر دهان می آورند و برخی شعارها را بلندتر تکرار میکنند و ...؟ آیا، خواست نقض دستور دادستانی تهران در بستن روزنامهها و غیرقانونی خواندن آن عمل، با ریختن به خیابانها میبایست پیش میرفت؟ امروز اگر از احمد باطبی و برخی دیگر سوال شود غیر از آن همکاری سازمانیافتهای که باصطلاح لباسشخصیها با آنان در اجرای دو سویه این شورش خیابانی داشتند، چه چیزی به زبان خواهد راند جز آنکه خودشان نیز برای چنان کاری سازماندهی خاصی را دنبال کرده بودند؟ بهرحال، فعلاً که کار باصطلاح دنبالهروان سیاسی در خارج از ایران – عرصهای که عملکرد و نظرگاههای سیاسی افراد آنرا با سهولت بیشتری میتوان دنبال کرد – شده برقرار کردن ارتباط میان آن شورش و قضایایی که به " جنبش انتخاباتی " در ایران نامگذاری شده. وقتی به چهره عمومی قضایایی که در یکی دو ماهه اخیر در ایران پیشآمده نگاه می کنم می بینم که طرح خاصی تلاش داشته تا در پروژهای چندماهه یک موضوع مشخص یعنی انتخابات را به ابزاری تبدیل نماید تا برخی تغییرات سطحی در چهرههای نمایشی مدیریت سیاسی در ایران را بمثابه حرکتی عمیق و اجتماعی بنمایاند. چهار فردی که برای نمایش انتخابات در نظر گرفته شده بودند، نشاندهنده فقدان شدید در ساختار شخصیتسازیهای درون جمهوری اسلامی بودند. آنها مجبور شده بودند تا چهار تن را به میدان این نمایش بفرستند که یکی از دیگری بدنامتر و فاسدتر بوده. از رضائی تا موسوی تا کروبی و یا این تحفه قرون آتی جهان بی سر و ته باصطلاح اسلام!؟ احمدی نژاد. تزریق گسترده فعالیتهای رسانهای در ذهن و زندگی روزمره مردم و برپا کردن ستادها و دفاتر ویژه برای انتخابات در ایران در مراکز ویژه فارسیزبانان خارج کشور و همسوئی و همراهی خاص آنان با تبلیغ و تأکید بر تخالف و بزرگنمایی آن بین مجموعه باصطلاح اصلاحطلبی و دیکتاتور منشی احمدینژاد و غیره همه و همه جامعه را در ظاهر به آن سوی کشاند که نسبت به احتمال حتی تغییری ناچیز در رفتارهای سرکوبگرانه دستگاه حکومت دزد و دغل و سخیف جمهوری اسلامی امیدوار گردند. برپائی برنامههای مناظره تلوزیونی و نمایش خرفتی بی حد و پایه آنانی که خود را باصطلاح نماینده و کاندید برای احراز مدیریت اجرائی معرفی میکردند، همزمان با رها کردن سازمانیافته سرکوبگری و اوباشگری نیروهای انتظامی از سطح شهرها و فراهمکردن شرائط برای کشانده هرچه بیشتر مردم به خیابانها ... همه اینها در دامنزدن به امیدواری کاذب بین مردم شهری تأثیرات خاصی از خود برجای گذارد. در کنار همه اینها به صراحت می دیدیم که آنچه از خواستهای حتی مختصر و محدود جمعیت جوان شهرهای اصلی ایران منعکس میگردد به هیچ وجه و با هیچ معیاری با آنانی که باصطلاح کاندیدای مورد نظر مردم به نمایش می آمدند، هیچ همخوانی و همسوئیای ندارند. چهره عبوس و حکایات مضحک موسوی در علل کاندیداتوریاش، تا تلاش برای رسیدن به آرزوهای امام دلبندش که ننگ تاریخ معاصر جامعه ما خواهد بود که دورهای محدود دل به بلاهت وی داده و در فریبی اینچنین گسترده فرورفته و چنان حکومتی را پذیرا گشته، به میدان آمده و مثلاً با کسی مقابله نماید که اساس و بنیان به میدان نمایشات سیاسی کشیده شدن چنین افرادی مثل احمدی نژاد و یا محصولی و غیره، در زمان نقش نخست وزیری همین موسوی فراهم گردید. نمیتوان ساختاری برپا نمود که در آن تنها افراد سفله و حقیر و اوباش به کار گرفته و فرصتهایی خاص برای رشد بیابند و آنگاه، با ثمره چنین روندی بعد از یکی دو دهه ادعای مبارزه داشت. بهرحال، نه چهره، نه رفتار و نه شعارها و نه حتی شیوه بیان حرفها و نظرات و امیدها از انتخابات در روزهای قبل از اجرای اصلی مراسم بین کاندیداها و افراد همخوانی نداشتند. مردمی که در خیابانها شادی میکردند، حرفها و شعارهای طنزآلود سر میدادند و حتی واکنش کروبی نسبت به آمارها را که: ننه جون من هم از این آمار سر در میآورد را به شعار: ننه جون مهدی فهمید و احمدی هنوز نفهمید... همه اینها نشان میداد که مردم اصلاً کمترین وجههای برای امثال کروبی و موسوی قائل نیستند و قضایا را بیشتر به طنز و ریشخند نگاه میکنند. با اینهمه امیدواری به تغییراتی هرچند سطحی و در سطح خیابانهای مراکز مهم شهری، مردم را به حضور در نمایشات انتخاباتی سوق داد و در ظرفیتهای معینی نیز وارد کارزار شدند. این امیدواری و فضایی باز در محدودهای بسیار معین، وقتی نه تنها با تمرکز تحریکآمیز نیروهای انتظامی و نظامی در سطح شهرها و از اواسط روز انتخابات روبرو شد بلکه با سناریویی بسیار احمقانه همراه گردید که موسوی تنها در یکی دو ساعت اولیه سخن از تقلب بزرگ به میان آورد و اتهام کودتای انتخاباتی سر داد و مردم را به شورش در برابر این کودتا فرا خواند و از سوی دیگر، احمدینژاد را نیز به همان سبک و سیاقی برنده خوشبخت بختآزمایی معرفی کردند که تا کنون در جامعه ایران مرسوم بوده، همه اینها دست به دست هم داد و تقابل دو شیوه هیستریک روحیه عمومی را فراهم نمود. شادی و انتظار تغییرات، با نمایش قلندرمنشی نیروهای انتظامی مردم را به خیابانها کشاند. شعارهای موسوی و اطرافیاناش همه و همه دعوت به شورش بود و دامنزدن به هیستری تقابل. مردم اما آنگونه که در کنه وجودشان خواهان تغییر هستند اما نه به شیوه و انتظار و خواسته و محدوده مورد نظر امثال موسوی، اینبار نیز شعارها را آنگونه سازماندهی کردند و دادند که خود طالب آن بودند. تأکید بر تقلب، خواست بازپس گیری آرای خود و همه اینها نشان میداد که مردم میگویند: آقا رأی ما را پس بدهید، ما را به خیر و شما را به سلامت! به میدان آمدن خامنهای و دامنزدن به خشم مردم و تلاش برای تقابل بیشتر، اگرچه توانست در چند روز اولیه روغنی بر آتش کینه و عداوت اجتماعی بریزد، اما کل دستگاه قدرت در ایران را در ماتم نشاند؛ چرا که بدانگونه دنبال نشد که طرفین این بازی شرمآور خواهانش بودند؛ شورش از یک سو و سرکوب از سوی دیگر و تداوم آن تا آن جائی که بتوان از درونش یک ساختار مضحک بیرون کشاند و چند صباحی دیگر، حکومتی شتر گاو پلنگ را در برابر مردم قرار داد که تنها ویژهگیاش غیر مسئول بودناش در برابر همه آن چیزهایی بود که بعنوان شرح وظایف معنی میدهد. موسوی که حتی همان حد از ابراز تأسف و عذرخواهی را نمی فهمد که کروبی به زبان آورده، در این دوره و بدون اینکه کمترین نشان و نمایشی داشته باشد از تمایل به شرکت مسئولانه در قبال آن وعدههایی که برای کشاندن مردم به صندوقهای رأی داده بود – اینکه در این سرزمین و با حضور چنان ساختار مضحک کدخدامنشانه قدرت میتوان افراد و مدیران را انتخاب هم کرد! – حتی بصورت نمایشی نیز دنبال مذاکره و مباحثه و انعکاس بیرونی آن نشد. سیر حوادث آن چنان غیرمنتظره بود که علیرغم سرمایه عظیمی که برای آن به میدان کشاندند و تا حد مضحکه کردن یکدیگر در مناظره و شکستن تقدس مضحک ساختارهای مذهبی پیش رفتند، باز آنگونه دنبال نشد که تظاهرات خیابانی آنگونه پیش رود که خواهانش بودند. حال با ساختاری روبرو هستند که از یکطرف ولیفقیهاش علی سانسوری لقب گرفت، احمدینژادش به بازکردن سبزی فروشی دعوت شد، کاندید سبز اش به " چیز "، " چیز " گفتناش شهره گردید و کروبیاش هم به یاد و نشانه " ننه جونش " در ادبیات طنز جامعه ایران جای گرفت. اینها میباید با کریهترین مهرهها آن چیزی را دنبال کنند که نه آراء اش را دیگر میتوانند مورد تأئید و تآکید قرار دهند – وقتی ناچار شدند برای دامنزدن به هیستری اجتماعی و کشاندن مردم به شورش خیابانی، از تقلبهای چند میلیونی صحبت بمیان آورند و بستههای آراء را به نمایش گذارند – و نه افرادی را که به دزد و دغل و فریبکار معروف هستند. جامعه ایران، حتی خواست و تمایل زندگی رها از اعمال قدرت در امور شخصی و خصوصیاش نشان داد که امثال موسوی بدرد همان فراموشخانهای می خورند که در سه دهه اخیر درونش خزیده بود تا با رأنتخواری خاص شرکت سدسازیاش و همسر خیلی روشنفکرش و آن حرفهای صدتا یه غازش و عضویت در فلان و بهمان ساختار با یا بی نام و نشاناش که صرفاً رشتهای باشد از سهم ویژهاش از قدرت و ... سر نماید. رفتاری که در همین دو ماهه شاهدش بودیم نشان تأسفباری بود از آنانی که به میدان سیاست کشیده شدند تا یکبار دیگر نه تنها به خودشان بلکه به دیگران ثابت شود هنوز برای جنبش اجتماعی ایران و دستیابی به راههایی مناسب در رسیدن به حد معقولی از حقوق شهروندی، نمایندگان مناسبی وجود ندارند و این مهم، بیش از پیش به تحولاتی جهانی متکی شده تا آن فعل و انفعالاتی که میتواند درون جامعه مورد نظر زمینهساز چنین جنبشی باشد. |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|