کلَگپ | ||
۲۱/۰۳/۱۳۸۸تصویر مجازی از انتخاباتدیشب، تأتر جالبی رو در تلوزیون نشون می دادند. دختر و پسری بعد از آشنائی در فضای مجازی، قرار شد دیداری حضوری داشته باشند! پسر با نام: امپراطور کهکشان و دختر سکس در وجود!؟ این دو، با سختیهای عجیبی روبرو شده بودند تا بخواهند با هم بیرون از فضای مجازی صحبت کنند! جملاتی که با هم رد و بدل می کردند نشانههایی داشت از چتهای اینترنتی و حتی مواردی پیش می آمد که منتظر می ماندند تا جمله – به عبارتی، نوشته!؟ - طرف مقابل تمام شده و بعد جوابش را بدهند. خب، بهرحال اثرات فضای حقیقی کم و بیش توانست اونا رو از ادامه نقش خود در دنیای مجازی بیرون بکشد. دختر با کنایهای کشدار از پسر پرسید: - خب، امپراطور کهکشان، قد تو چقدر هست؟ - یک متر و هفتاد و هشت. - خب، امپراطور یک مترو هفتاد و هشتی! نظرت در مورد من چیه!؟ حتماً تو خیالات اینطور می دیدی که مثلاً تا منو می بینی، من لخت میشم و تو هم می پری روی من و ... - البته نه، ... خب، چرا تقریباً. تو رو سکسیتر از... البته تو سکسی هستی و خیلی هم. خب، فکر میکردم حتماً تو رو به خودم می چسبونم و بغلات می گیرم و ... میدونی که؟! شاید نه در همان اولین دقیقه، اما ... به این فکر می کردم که وقتی با تو قاطی میشم، تو چه احساسی خواهی کرد ... - اهه، تو هم پس به این فکر می کردی که ما ممکنه به هم بچسبیم؟! - خب، آره و حتی تمام جزئیاتش رو هم بهش فکر کردم. دختر به طرف پسر رفت و گفت: خب، پس بیا بغلم کن. بعدش که با هم قاطی شدند در زمزمههایشان، دختر میگفت که چقدر منتظر چنین لحظهای بوده و حتی، لباسش رو بالا کشید و شکم لختاش را به شکم پسر می مالید و ... این تأتر که از سری تأترهای فیالبداهه و یا بداههکاری بود به دستور کارگردان بعداز بوسهای که بین این دو رد و بدل شد، به پایان رسید. در فضایی که در یکماهه گذشته و بالاخص در دو هفته اخیر و حتی در همین هفته جاری دیده شده، بنظر برخی مفاهیم بشدت با هم قاطی شده و مسائلی فاقد کمترین معنی و مفهوم گشتهاند. انتخابات که تنها و تنها یکی از وسائل شرکت افراد در چارچوب معینی برای سرنوشت خود هست تبدیل شده به امری مقدس و خود قائم به ذات شده و اصلاً بدون توجه به ماهیت و موضوعیت آن، مردم مقید و موظف به اجرای مناسک آن شده و حتی افرادی در اینجا و آنجا به دعای شکر گزاری آن افتادهاند. بنظر جو مباحثات سیاسی، دنیای مجازی ناشی از مباحثهها و شکلدادن تصاویری از تخیلات خود بگونهای پیش رفته که بسیاری بدون کمترین مکث و تردیدی از آن کاری که بدان مشغولاند به پیشبینی و پیشگوئی و حتی طراحی جزئیات چیزی مشغول میشوند که به زعم خود آنرا ارزیابی شرائط موجود و چشماندازها می فهمند. تمام موادی که آنها بکار می گیرند، دادههایی است که در دنیای مجازی – نه صرفاً اینترنت و کامپیوتر و اینها، بلکه دنیایی که رسانهها برایشان شکل می دهند و بجای آنها فکر میکنند و نقشه میکشند و نیروها و جناحهای مختلف برایشان می سازند – رد و بدل میشود. درست مثل گزارشی که مثلاً احمدینژاد در مورد تحولات سیاسی، اقتصادی و حتی جنگ بین خود و مخالفاناش میدهد و همه آنها را انگار درباره کشوری مفروض در ناکجاآبادی خاص بیان می کند. اگر ریختن برگها نمایش شروع فصل پائیز است، نمایشی از ریختن برگها را جلوی چشم مردم قرار میدهند و میخواهند پائیز را برایشان تداعی کنند و عدهای هم درباره پائیز و برگ ریزان قلم فرسائی می کنند. اگر در انقلاباتی که در تاریخ اینجا و آنجا به ثبت رسیده و گزارشاتی منعکس شده، مردم و حضورشان در خیابان یکی از وجوه و مفهوم انقلاب را تداعی میکند، هر نمایشی از تجمع افراد در هیبت مردم، به معنی حرکتی نیست که انقلاب قلمداد شود. این بازی مضحک را در نمایشاتی تحت عنوان انقلابات مخملین هم دیدیم و مشخص شد چه موجودات کریهی که خود مسئولان اصلی بهمپاشیدگی اقتصادی، هرج و مرج سیاسی و بجای خود زد و بندهای مختلف هستند، بعنوان سردمداران انقلاب و تمایل مردم به سپردن امور به دستان آنان به روی کار آورده شدند. نمایش حضور مردم، نمایش شادی هیستریک آنان – در مملکتی که نیروی انتظامی آن پوشیدن چکمه را پورنوگرافی قلمداد کرده و به آزار مردم می پرداخت – بعد از همه محدودیتهایی که در جامعه هست، سازماندهی نمایشات هیستریک حضور در خیابانها و فقط حضور و نه حق حیات و زندگی و حرف و نظر و موجودیت و ... همه و همه نشان میدهد که چه نقشه شومی برای چشماندازهای آتی آن سرزمین در دست اجراست. فردا، جمعه وقتی احمدینژاد از جعبه بیرون کشیده میشود، مردم را در فریبی بزرگتر فرو می برند که انگار موسوی میتوانست و قصد داشته جلوی جمهوری اسلامی بیایستد و آنها، یعنی ساختار قدرت در ایران در برابرش قرار گرفت و خواست خود یعنی احمدینژاد را بر مردم تحمیل کرده است. کمترین تأثیر چنین فضاسازیها و بازیهای سیاسی در این است که تحولخواهی برای مردم، یافتن راههای عملی و مشخص و مناسب برای غلبه بر ناهنجاریهای عمیق اجتماعی در ایران، دچار چنان هرج و مرجی گردد که معلوم نباشد اصلاً کی با کی و در چه رابطهای با هم درگیر هستند. درست مثل صحنهای از فیلم دیکتاتور بزرگ چارلی چاپلین که دود تمام فضای جبهه را در خود فرو برده بود و سربازانی که در یک جهت حرکت می کردند نمیدانستند که دشمن کیست و در چه جهتی در حرکت هستند و تنها با " رنگ " لباسها و یونیفورمی که پوشیده بودند مخالف و موافق را تشخیص می دادند؛ فضای مضحکی که مثلاً با رنگ " سبز " میخواهند نشان دهند که این رنگیها با آن رنگیها مخالفاند؛ نه کارگران، کشاورزان، زحمتکشان، تمامی آنانی که دلی در گرو و آرزوی یک زندگی انسانی و حقوقی در جامعه دارند، با آنانی که چنگ در قدرت انداخته و برای حفظ و تداوم حضورشان به هر دریوزگی و پفیوزی و هر نقش کثیفی در بازیهای سیاسی منطقهای و جهانی تن میدهند. شبیهسازی و فضاسازی و نمایش جنگهای تصنعی و نیروهای تصنعیتر و بازیگرانی که کمترین شباهت با حقیقت وجودی انسان خواهان تحول را ندارند با تصاویر واژگونه به نمایش گذاشته میشوند و عدهای ابله در خارج از کشور نیز به میدان می آیند و نمایش مضحکی میشوند از آنی که بعداز چندین دهه زندگی در فضایی کم و بیش حقوقی، هیچ چیز یاد نگرفته و نفهمیدهاند از حق انسان و حقوق اجتماعی و زندگی مدنی. آنها وقتی تلاش می کنند ایده خرفتی همچون تأثیر رویکارآمدن فردی در یک دستگاه تماماً فاسد و ضد انسانی و با بنیانهای عقیدتی منحط را تا این حد تبلیغ و به مردم حقنه کنند، نشان می دهند که اساساً هیچ درکی از نقش و رابطه ساختارهای قدرت ندارند و تنها به موجودات مزدوری تبدیل شدهاند – گاهاً بی جیره و مواجب – تا مثلاً مردم در آیندهای ناروشن به ناکجاآبادی برسند که آنها در ذهن علیل خود مجسم می کنند. بعید نمیدانم چند صباحی دیگر را که همین مدعیان بهترین شیوه و راه برای دفاع از حقوق مردم و کشاندن آنان به بیراهههایی که حکومت جمهوری اسلامی جلوی پای مردم قرار داده، وضعیت و شرائط بعدی را نیز به گردن دیگرانی دیگر بیاندازند که قصد نداشته و ندارند مردم را به چالههای پیشنهادی حکومت اسلامی راهنمایی کنند. |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|