کلَگپ | ||
۱۸/۰۳/۱۳۸۸مناظره، عذابی بی پایان برای کاندیداها!وقتی به نمایشاتی که نامش را مناظره گذاشتهاند و باصطلاح قرار بر این است تا به تقلید ابلهانه از نمایشات انتخاباتی در کشورهای دیگر بپردازند، می نگرم می بینم که این بیچارهها به چه عذابی دچار شدهاند که حتی قادر نیستند و استعداد آنرا ندارند که نقشی در حد چهل دقیقهای را بازی کنند چه رسد به نقشی بزرگتر که قرار است در جامعه ایفا نمایند. تصمیم اخیر حکومت جمهوری اسلامی برای نمایش جدیت در امر انتخابات، چیزی را به آنها تحمیل کرده که شاید هیچگاه خودشان را برای چنین تصمیمی نبخشند. البته به این معنی نیست که با چنین کاری حقی اجتماعی و برای مردم قائل شدهاند؛ آنها آنقدر خودخواه و تنگنظر هستند که دیگران را تنها و در نهائیترین واکنش در هیبت شنونده تحمل می کنند و بس؛ حتی وقتی در کنفرانس برلین هم شرکت کرده بودند، بدین مفهوم بود که: ای کسانی که متحمل تمام تصامیم جنایتکارانه و وقیحانه جمهوری اسلامی شدهاید، ما به شما افتخار می دهیم که بیائید و در سالن بنشینید تا ما باز هم برای شما صحبت کنیم و اینبار از تحول خود برای پذیرش نقشهایی پیچیدهتر در بقای خود در ساختار قدرت صحبت کنیم. دیشب و در سوالی کروبی یقه موسوی را گرفت که: چرا شما حتی تحمل مدافعه یکی مثل سروش از من را هم نداشتید و فردی " کمونیست " را به میدان آوردید تا علیه وی صحبت کند... همین خطاب به یک نفر – هیچ ربطی هم ندارد که ایشان نویسندهای شناختهشده هستند یا نه – نشان میدهد که تمام بیانیههایی که دور و بریها و دار و دسته کروبی منتشر کردهاند کشکی است و صرفاً برای فریبکاری مطرح شدهاند. خطاب وابستگی ایدئولوژیک به فرد، به مفهوم نقض اولین و یکی از مهمترین وجوه حقوق انسانی هر فرد می باشد. کروبی نشان داد که هیچ حقی برای آنانی قائل نیست که تفکراتی دیگر دارند. او حتی داشتن چنین تفکراتی را بمثابه یک ویژگی جدائیناپذیر می فهمد که مختصات ویژهای برای فرد مورد نظر ایجاد می کند. بدینسان به راحتی هم میتواند به حذف وی بیاندیشد؛ چرا که مضمون صحبت وی علیه کسی بوده که کروبی وی را مثلاً خداشناس و فیلسوف و امثالهم می فهمد که نقش عملی این جنایتکار فیلسوفیده هم بجای خود امری است که بر همگان آشکار می باشد. در مقابل اما، موسوی با صحبت نکردن در این زمینه نشان داد که مقید به هیچ یک از مفاهیم و مقولاتی نیست که مثلاً در چارچوب حقوق شهروندی و انسانی می گنجند. او نه تنها از نقش متأسفانه معینی که سخنرانی همان فرد در گردهمایی مدافعان وی داشته دفاع نکرد، بلکه اساساً نشان داد آنجایی که پای حقوق افراد مطرح میشود او ترجیح میدهد هیچ مسئولیتی به عهده نگیرد. یاد آن زمانی می افتم که جمهوری اسلامی هنوز سه دهه تجربه عملی جنایت، حماقت و نابخردی محض در اداره مملکت و مزدوری مراکز مالی دنیا را برای مردم باقی نگذاشته بود و مداوماً شعارهایی می داد که امروزه نیز برخی از این باصطلاح کاندیداها همانها را تکرار می کنند. آن زمان، میان نیروهایی که همه اینها را فریبکاری ساختار قدرت می فهمیدند و آنانی که سعی میکردند تعبیرهای معینی از این صحبتها را بیرون بکشند روی بسیاری از این شعارها مباحثه پیش میرفت. نیروهایی که در آن زمان در ساختار سازمان فداییان خلق اکثریت نقش برجسته و تعیین کنندهای داشتند سعی میکردند برپایه تصور معینی از خط امام، از تحولخواهی آنها و غیره صحبت کنند. آنها مدام نشانههایی بسیار رنگ و رو رفته را مطرح می کردند و همانها را بمثابه حرکتی در سمت و راستای معینی که آنزمان راه رشد غیرسرمایهداری و در راستای نزدیکی به جوامع و ارزشهای سوسیالیستی بوده را مطرح می کردند. جمهوری اسلامی در راستای برنامههایی که داشت و نقشی که به عهده گرفته بود چنان شتابی گرفت که دستگیری و شکنجه و اعدام بسیاری از این نیروها عمدتاً با تعجب و شگفتی آنها همراه بود. یکی دو سالی دیرتر همه ما مانند اصحاب کهف و بیدارشده از خوابی گران، باور نمی کردیم که اینها قادر باشند اینچنین خودفروخته و جنایتکار باشند و بعدتر و آن زمان که رفقایمان چه آنانی که اعدام شدند و چه آنانی که با جسم و روحی درهمشکسته از زندان جمهوری اسلامی بیرون آمدند حکایاتی برایمان از جنایتپیشهگی مزدوران متمرکز شده در ساختار قدرت جمهوری اسلامی صحبت کردند که سالهای سال برایمان غیرقابل درک و باور بود. حال، متأسفانه می بینیم علیرغم تجربهای سی ساله در همدستی این مجموعه در حفظ قدرت و نابودی همه ارکان مناسبات اجتماعی، باز هم عدهای به میدان می آیند و آسمان و زمین را به هم می بافند تا مثلاً به ما ثابت کنند که انداختن تکهای کاغذ درون صندوقی معین، به تحولی منجر میشود و مثلاً اینانی که فلان و بهمان هستند، به چنین و چنان کاری دست خواهند زد. وقیحترینهایشان هم ما را نه از کاردانی و کارساز بودن این چند تن کاندید بازی نمایشی پیش روی، بلکه با ترس مضحکی مواجه می کنند که انگار فلان فرد از این مجموعه اساساً موجودیتی هم دارد که بخواهد موضوع ترس و ابهام و دلهره باشد! چنین افرادی حتی به خودشان زحمت نمی دهند مشخص نمایند که نیروی پشت احمدینژاد چه ساختاری دارد و در کجا متمرکز است و اگر بطور مثال احمدی نژاد در کاخ ریاست جمهوری نباشد، چه برخوردی با آن ساختارهای پشتیبان وی انجام خواهد شد!؟ دیشب کروبی در فرازی دیگر اشارهای داشت که مثلاً تمایل خود برای تغییر قانون اساسی را توضیح دهد! وی پس از صحبتی قاطع و بسیار مطمئن در مورد برخی اصول قانون اساسی که بنیانهای این ساختار معنی می دهد، و اینکه چنین چیزایی را نمیتوان تغییر داد، در کنار آن اشاراتی بسیار مبهم و ترسآلود داشت به تغییراتی که میتوان اینجا و آنجا در قانون اساسی وارد نمود و حتی همان را هم باز متصل نمود به اجرای برخی از قوانین که مثلاً در طی این سالها و بخاطر مدیریتهای غلط اجرا نشدهاند. در برابر وی، موسوی که اصلاً ذوبشده عهد دقیانوس و در شرائط جنگی سابق دست و پا میزند، انگار مجموعه انسانهای مجبور به حیات و ممات در آن محدوده جغرافیایی در طی این چنددهه مثل مهرههایی ثابت هستند و تنها مانده که ایشان بیاند و برخی تسهیلات بکار گرفته و مثلاً همان رانتخواری و اعتیاد به وابستگی مالی به دولت را برای مردم و اینبار نه بصورت عمل پوپولیستی احمدینژاد بلکه با ساختارهای معینی بدستشان برساند و ... انگار وی می خواهد حتی همان پولها را هم بعد از چرخاندن چندین دست و سوء استفادههای معینی به مردم بدهد... راستش فکر میکنم گردن نگذاشتن به چنین تحریف و تحمیقی به شعور اجتماعی و مردم و خود، هیچ راهی برای انسان باقی نخواهد گذاشت جز آنکه آن حق رأی و آن تکه کاغذ را با افتخار تمام قاب گرفته و بعنوان تصمیمی آگاهانه در عدم شرکت در نمایشات مهوع جمهوری اسلامی، به دیوار خانه خود آویزان نماید! |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|