کلَگپ | ||
۰۲/۰۴/۱۳۸۸برای " نداهای " ایرانبا نام و برای " ندای عزیز " و تمام " ندا " های جوانی که در هر گوشه و کنار آن سرزمین سر داده میشود و خواست آزادی را – بی هیچ کم و کاستی و هیچ ویراست خاصی به گوش همهگان می رسانند. ( این کلیپ را از وبلاگ بادبان برداشته ام. )
نوشته شده در ساعت ۷:۰۳ بعدازظهر
توسط: تقی ۳۱/۰۳/۱۳۸۸نظری برای پیام سازمان فداییان اکثریت
سازمان فداییان خلق ایران – اکثریت،پیامی خطاب به مردم ایران فرستاده و آنها را به شرکت اعتراضی در راهپیمایی علیه سخنان خامنهای دعوت کرده. من نظر زیر را پای نوشتهشان گذاشته و حال همان را در اینجا نیز وارد می کنم. چشمان ندا، دختری که جلوی دوربین یکی دیگر از شرکتکنندگان تظاهرات خیابانی در تهران، جن سپرد، نگاهش را تا اعماق وجود همه بینندگان خود وارد کرده و از همهگان خواست تا انگشت اشاره خود را به سوی آنانی نشانه روند که مسئول قتل امثال ندا هستند و من هم به سهم خود فکر میکنم نه تنها سران جمهوری اسلامی، که امثال موسوی و کروبی و مجمع روحانیون مبارز و امثالهم در کشاندن مردم و تبدیل آنان به گوشت دم توپ جانیانی که خود سازماندهی و آموزش و تمرین آنها را به عهده داشتند تا در کشتار مردم نقش ایفا نمایند، مسئول هستند. لطفاً و با خواهش فراوان از شما می خواهم که اگر تمام این سالها منتظر چنین شرائطی بوده اید تا ثمره کار مستمر تشکیلاتی و سیاسی و غیره را بطور عملی بکار گیریید، تحت تأثیر جو موجود قرار نگرفته و مردم را به حرکاتی دعوت نکنید که در عمل در راستای سیاستی پیش رود که میتوان آنرا در کوتاه ترین جمله " خود براندازی حکومتی " قلمداد کرد. ارازل و اوباشی که تحت عنوان روحانیون مبارز مردم را گوشت دم توپ میکنند، بجای اینکه بطور مشخص و واضح و با نظریه ای سیاسی و اجتماعی و از این قبیل و با بیانیه هایی تحت مسئولیت مستقیم خود، هارت و پورت های خامنه ای و دستگاه مشخص وی را محکوم کنند، سعی میکنند با کشاندن مردم به خیابان ها، کینه عمیق مردم از مجموعه حکومت را به پای خود بنویسند. شما اگر خواهان ابطال انتخابات هستید، ابتدا باید به این سوال پاسخ دهید که: آیا اساساً انتخاباتی هم در میان بوده است؟ شما که در پیام انتخاباتی خود به درستی بر تحریم این نمایش تأکید کردید، و متاسفانه بدلیل جوی که تحت تأثیر نیروهای هرز سیاسی بر کلیت اپوزیسیون حاکم بوده، مردم را حتی تا پای میز نمایشات شبه انتخاباتی فرا خواندید، حال با این واقعیتی که تمام جامعه آنرا به تجربه عملی خود دیده که در جمهوری اسلامی اساساً نمیتوان بر آراء تأکیدداشت و همه اینها برای انجام اعمالی در نظر گرفته میشود که خود خواهان آنند؛ آنگاه شما حال بر ابطال چنین انتخاباتی اشاره می کنید!؟ نه مجریان این نمایش، نه کاندیداهایی که برای چنین کاری گمارده شده اند و نه نتیجه آن، هیچکدام در راستای آن چیزی نیست که تحت عنوان حقوق اجتماعی میتوان برای مردم قائل شد. مردم در شعارهای خود، از سوء استفاده نسبت به کشانده شدن خود پای میز شبه انتخابات با شعار: رأی من کجاست برخورد می کنند. و یا از موسوی که آنها وی را بمثابه موجودی فرضی در برابر کاندیدایی دیگر و به عبارتی برای استفاده در برابر حکومت مسئول آراء خود میدانند و از وی میخواهند: موسوی رأی مرا پس بگیر، به این معنی است که آنها بر ابطال نمایش انتخابات تأکید دارند و نه منتجه آن که در شکل شبه کودتا نمایان شده. امروز، کشاندن مردم به اعتراضات آرام، نه در کشاندن آنان زیر شعارها و خواسته ها و ارواح شکمشان مبارزه امثال موسوی و روحانیون و شعارهای الله و اکبر و غیره، بلکه خواست مسئولیت از چنین ارگان هایی است تا خود بطور مشخص و واضح نظراتشان را در قبال فلان و بهمان نظر حکومت بیان کنند. موسوی، که محدودیت در چارچوب حرکات و بازی قواعد و قوانین را بی فایده می داند، باید با صراحت تمام و مسئولانه نقض آشکار قانون اساسی در زمینه حقوق بشر را اعتراف کند. در غیر اینصورت همانی را بیان خواهد کرد که کرده: مردم برای راه امام شان، راه اسلام، سرفرازی قانون اساسی و ... این مزخرفات دارند پیش میروند. دوستان، شما در قبال تمام زحماتی که در سی سال گذشته بر دوش فدائیان بوده و بهرحال نمایش ادامه دهنده راه آنان هستید، مسئول اید تا هر حرفی که به زبان و قلم می رانید، در عین پاسخ به نیازهای لحظه به لحظه و روزمره حرکات اجتماعی و سیاسی، اما نه تحت تأثیر روزمره گی باشد. بیش از همه از شما انتظار میرود برعکس انواع تجمعات و تشکل هایی که ابن الوقت و تنها تخت تأثیر شرائط کنونی و با مواضع پر طمطراق اینکه انگار جوانان آن تشکل ها را خودبخودی درست کرده اند و با تعجب فراوان همه آنها هم قصد دارند احزاب و تشکل های سابقه دار را دور زده و خود برنامه هایشان را پیش ببرند و در این راه تنها و تنها شعارهایشان را با تعجب فراوان صرفاً برای و با شعارهای باند موسوی و عقبه آن در کشورهای غربی همآهنگ می کنند، گستره کامل حوادث را در نظر گرفته و راستاهای مناسب برای تحقق و تثبیت حقوق اجتماعی را دنبال نمایید. اگر مردم در ایران از فرصت کنونی بهره گرفته و پتانسیل تنفر خود از کلیت رژیم را نمایش میدهند، نباید آنان را به تبعیت از تجمعاتی سوق دهید که دستشان تا آرنج در خون و کثافات این رژیم آلوده است. مجمع روحانیون مبارز و امثالهم تا موسوی و غیره، با مسئولیتی که دستگاه رسمی برای نمایش شبه کودتا به عهده گرفته حال به ظاهر تبدیل شده اند به مدافع حقوق مردم. آنها خود میدانند که در دوره هایی دیگر، امثال همین خامنه ای مزدور و رفسنجانی فاسد را با بیش از نود درصد و درست در شرائطی که مردم از جنگ و مرگ و خفقان در عذاب بودند با بیش از نود درصد آراء مردم بعنوان رئیس جمهور از جعبه ها بیرون می کشیدند؛ آنها واقف اند که ابطال انتخابات پیش از انجام آن رقم میخورد نه بعداز آن! سعی کنید در جایگاه واقعی خود قرار گیریید. نه تاریخ، که عقل سلیم و خردورزی جامعه ما در زمان و جای خود، قاضی مناسبی برای نظراتی خواهد بود که امروزه از زبان و قلم شما بیان می گردند. ۲۳/۰۳/۱۳۸۸نتیجه انتخابات: وقاحت بیشتر!علیرغم تمام تهمتها و مسخرهکردنها که دامن آنهایی را گرفته بود که حاضر نیستند و نبودهاند انتخابات را در ساختار دینی و مذهبی و مزدوری قدرت حاکم در ایران جدی بگیرند و نه تنها خود، بلکه دیگران را به شرکت در این فریب دعوت کنند، متأسفانه باردیگر مردم را به پرتگاه ناامیدی بردند و به شعور و رفتار و حقشان بطور آشکار تجاوز کرده و آنرا مطلقاً نادیده گرفتهاند. برای ساختار قدرت در ایران که منبع حیات و مماتاش نه مشروعیت اجتماعی و نه از مالیاتهای مردم و غیره می باشد و صرفاً از محل استخراج، ارسال و خرید و فروش نفت زندگیاش را می گذراند و گاه خردهریزهایی را نیز بسوی مردم می ریزد و ساختاری عریض و طویل برای خود فراهم کرده، بحران و نمایش یکی از راههائی است که امور روزمرهاش را توضیح میدهد. اگر دنبال نتیجه واقعی چیزی باشیم که در شبیهسازی مفهومی تحت عنوان انتخابات دنبال شده، باید بگوییم که بهمریختهگی صف مدافعان حقیقی حقوق اجتماعی و انسانی در آن جامعه با موانع استقرار چنین حقوقی می باشد. وقتی احمدینژاد را در برابر موسوی نمایش می دهند و یا کروبی و رضائی را برای بازارگرمی بیشتر این نمایش مهوع اضافه می کنند می بینیم که موسوی میشود مدافع قانونمداری و احمدینژاد میشود مدافع حقوق زحمتکشان. هفتهای بالماسکه در ایران، کشوری که کوچکترین حقی برای حیات آزاد در سطح شهر و حتی درون خانهها نیز برای شهروندانش قائل نمی شوند، طبیعی است که با بیشترین استقبال روبرو باشد؛ حتی اگر موضوع این بالماسکه نمایش فردی بعنوان مهمترین عامل بهمریختهگی اجتماعی باشد و یا آن دیگری از یکرنگی صحبت کند و آنرا با رنگ حماقت دهها قرنی سبز بنمایاند؛ مردم شاید یک هفته کمتر یا بیشتر توانستهاند آنگونه در شهرها گذران کنند که نمونهای بوده از زندگی بدون ارازل و اوباشی که لباس رسمی نیروهای انتظامی را می پوشند و با امکاناتی که از فروش نفت در اختیارشان قرار میگیرد و با آخرین ابزارهای مدرن برای سرکوب جامعه از هیچ پستی و رذالتی دریغ نمی کنند. اینکه امید مردم بازیچه حکومت قرار میگیرد و بحرانهایی مصنوعی نمایش بحران واقعی جامعه را لاپوشانی میکند، بیش از اینکه مردم را بعنوان مسئول چنین اموری در جایگاه متهم بنشاند، میباید یقه آنانی را گرفت که با وقاحت تمام مردم را به قبول این فریب سوق می دادند و در تحقیر و توهین به تک و توک آنانی که این فریبکاری را ویژهگی نه تنها جمهوری اسلامی، که همه رژیمهای استیجاری و دستنشانده روی ملتی می فهمند و بخش جدائیناپذیر ادامه حیات فاشیسم میدانند. مردم حضوریافته در خیابانها، نمایش هیچ نوع خاصی از ساختارهای حفظ، دفاع و تثبیت حقوق اجتماعی نیستند؛ اینگونه است که باز به همان مبحث قبلی می رسیم: انتخابات تنها در ساختار معنی و مفهوم می یابد که جامعه دارای ابزارهای حقوقی دفاع از حق انسانها در انتخاب آن چیزی باشد که برای حیات، رشد و توسعه اجتماعی خود آنرا ارجح میداند. در غیر اینصورت شاهد وقاحتی هستیم که در برابر چشمان ما قرار میگیرد. مردم، وقتی با دستانی بشدت خالی به جنگهایی بشدت سازمانیافته کشیده میشوند و اینگونه به تمسخر گرفته میشوند، کمترین سودی که به قدرت می رسانند سرخوردگی از امید، سرخوردگی از مبارزه و مقابله با زور، و آخرالامر نمایش قدرقدرتی حکومت در انظار مردم می باشد. آیا چنان افرادی که مردم را بسوی چنین میدانی سوق میدادند، حاضرند پاسخگوی ناامیدی کنونی باشند؟ نتیجه دیگری که میتوان از این بازی مهوع بدست آورد نقش هرچند قدرتمندتری است که رسانهها در جهتدادن افکار عمومی و تأثیر روی ضمیر ناخودآگاه آنان ایفا می کنند. رسانهها که محدود نیستند در داخلی و خارجی، در راستای سیاستی عمومیتر و پیشبرد خواستههای قدرتهای اصلی جهان در چهرهنمایی و مهرهنشانی در اقصا نقاط دنیا یکبار دیگر ثابت کردهاند که میتوانند جامعهای را با تمام تجارب تلخ از فریبکاریهایی که مشتی انساننما تحت نام سیاستمدار در تمام صدساله اخیر بر آنها اعمال کردهاند و این شبهاپوزیسیونی که جز عمله و اکره همان ساختار قدرت هیچ نام دیگری نمیتوان برایشان متصور شد، باردیگر به بازی بگیرند و آنها را با نتایجی روبرو کنند که خود در پایان کار مدنظر داشتند و ماحصل آنرا نیز بنحوی از انحاء به عهده مردم بگذارند و نمایش فوق را مقابله آراء قلمداد کنند و مردم را مسئول آن چیزی قرار دهند که خود پیشاپیش آنرا سازمان داده بودند. مهم این نیست که امثال موسوی را اساساً شایسته آراء مردم بدانیم و یا فردی قلمداد کنیم که بخواهد در صیانت آراء مردم و فضائی که در شرائط کنونی مردم را با آن روبرو کردهاند از حقوق آنها دفاع کند. حتی همین خبرهایی که از اعتراض وی به خامنهای مخابره می کنند هم نشان میدهد که آدرس مراجعه وی برای تظلم، آدرس غلطی است. او، حتی اینرا هم نمیتواند بفهمد که بیشتر به مردمی که به وی رأی دادهاند یک معذرتخواهی بدهکار است که آنها را برای استفاده از رأی خود امیدوار کرده بود و حال، با اوضاعی که با آن روبرو شدهاند میتوان ثابت کرد که چنین چیزی اساساً نمیتواند در ساختاری رُخ دهد که تمام موجودیتاش بر فریب و تزویر و تحمیق اندیشه و خرد استوار است و بس. و در کنار اینان افرادی که در خارج از کشور و با وقاحت تمام و بدون اینکه کمترین درسی از زندگی در فضای کم و بیش قانونمدار و مدنی جوامع غرب گرفته باشند، مردم را به سوی پذیرش این فریب سوق دادهاند، اگر کمترین اثری از ذهن تحلیلگر در خود سراغ دارند، میباید نه تنها با تمام دهان گنده و توانائی صوتی خود از مردم پوزش بخواهند، بلکه همزمان خود را برای همیشه از عرصه اجتماعی خارج کرده و از همه بازیهایی که تاکنون خود را تحت عنوان سیاستورز معرفی میکردند، دست شسته و کنارهگیری کنند... هرچند میدانم این خواسته، به مراتب دشوارتر از آن است که احمدینژاد بیاید در برابر دوربینهای رسمی و اعتراف کند که تمام بازی و تمام نتایجی که اعلام کردهاند دروغ بوده و از مردم برای چنین کاری عذرخواهی کند! ۲۱/۰۳/۱۳۸۸تصویر مجازی از انتخاباتدیشب، تأتر جالبی رو در تلوزیون نشون می دادند. دختر و پسری بعد از آشنائی در فضای مجازی، قرار شد دیداری حضوری داشته باشند! پسر با نام: امپراطور کهکشان و دختر سکس در وجود!؟ این دو، با سختیهای عجیبی روبرو شده بودند تا بخواهند با هم بیرون از فضای مجازی صحبت کنند! جملاتی که با هم رد و بدل می کردند نشانههایی داشت از چتهای اینترنتی و حتی مواردی پیش می آمد که منتظر می ماندند تا جمله – به عبارتی، نوشته!؟ - طرف مقابل تمام شده و بعد جوابش را بدهند. خب، بهرحال اثرات فضای حقیقی کم و بیش توانست اونا رو از ادامه نقش خود در دنیای مجازی بیرون بکشد. دختر با کنایهای کشدار از پسر پرسید: - خب، امپراطور کهکشان، قد تو چقدر هست؟ - یک متر و هفتاد و هشت. - خب، امپراطور یک مترو هفتاد و هشتی! نظرت در مورد من چیه!؟ حتماً تو خیالات اینطور می دیدی که مثلاً تا منو می بینی، من لخت میشم و تو هم می پری روی من و ... - البته نه، ... خب، چرا تقریباً. تو رو سکسیتر از... البته تو سکسی هستی و خیلی هم. خب، فکر میکردم حتماً تو رو به خودم می چسبونم و بغلات می گیرم و ... میدونی که؟! شاید نه در همان اولین دقیقه، اما ... به این فکر می کردم که وقتی با تو قاطی میشم، تو چه احساسی خواهی کرد ... - اهه، تو هم پس به این فکر می کردی که ما ممکنه به هم بچسبیم؟! - خب، آره و حتی تمام جزئیاتش رو هم بهش فکر کردم. دختر به طرف پسر رفت و گفت: خب، پس بیا بغلم کن. بعدش که با هم قاطی شدند در زمزمههایشان، دختر میگفت که چقدر منتظر چنین لحظهای بوده و حتی، لباسش رو بالا کشید و شکم لختاش را به شکم پسر می مالید و ... این تأتر که از سری تأترهای فیالبداهه و یا بداههکاری بود به دستور کارگردان بعداز بوسهای که بین این دو رد و بدل شد، به پایان رسید. در فضایی که در یکماهه گذشته و بالاخص در دو هفته اخیر و حتی در همین هفته جاری دیده شده، بنظر برخی مفاهیم بشدت با هم قاطی شده و مسائلی فاقد کمترین معنی و مفهوم گشتهاند. انتخابات که تنها و تنها یکی از وسائل شرکت افراد در چارچوب معینی برای سرنوشت خود هست تبدیل شده به امری مقدس و خود قائم به ذات شده و اصلاً بدون توجه به ماهیت و موضوعیت آن، مردم مقید و موظف به اجرای مناسک آن شده و حتی افرادی در اینجا و آنجا به دعای شکر گزاری آن افتادهاند. بنظر جو مباحثات سیاسی، دنیای مجازی ناشی از مباحثهها و شکلدادن تصاویری از تخیلات خود بگونهای پیش رفته که بسیاری بدون کمترین مکث و تردیدی از آن کاری که بدان مشغولاند به پیشبینی و پیشگوئی و حتی طراحی جزئیات چیزی مشغول میشوند که به زعم خود آنرا ارزیابی شرائط موجود و چشماندازها می فهمند. تمام موادی که آنها بکار می گیرند، دادههایی است که در دنیای مجازی – نه صرفاً اینترنت و کامپیوتر و اینها، بلکه دنیایی که رسانهها برایشان شکل می دهند و بجای آنها فکر میکنند و نقشه میکشند و نیروها و جناحهای مختلف برایشان می سازند – رد و بدل میشود. درست مثل گزارشی که مثلاً احمدینژاد در مورد تحولات سیاسی، اقتصادی و حتی جنگ بین خود و مخالفاناش میدهد و همه آنها را انگار درباره کشوری مفروض در ناکجاآبادی خاص بیان می کند. اگر ریختن برگها نمایش شروع فصل پائیز است، نمایشی از ریختن برگها را جلوی چشم مردم قرار میدهند و میخواهند پائیز را برایشان تداعی کنند و عدهای هم درباره پائیز و برگ ریزان قلم فرسائی می کنند. اگر در انقلاباتی که در تاریخ اینجا و آنجا به ثبت رسیده و گزارشاتی منعکس شده، مردم و حضورشان در خیابان یکی از وجوه و مفهوم انقلاب را تداعی میکند، هر نمایشی از تجمع افراد در هیبت مردم، به معنی حرکتی نیست که انقلاب قلمداد شود. این بازی مضحک را در نمایشاتی تحت عنوان انقلابات مخملین هم دیدیم و مشخص شد چه موجودات کریهی که خود مسئولان اصلی بهمپاشیدگی اقتصادی، هرج و مرج سیاسی و بجای خود زد و بندهای مختلف هستند، بعنوان سردمداران انقلاب و تمایل مردم به سپردن امور به دستان آنان به روی کار آورده شدند. نمایش حضور مردم، نمایش شادی هیستریک آنان – در مملکتی که نیروی انتظامی آن پوشیدن چکمه را پورنوگرافی قلمداد کرده و به آزار مردم می پرداخت – بعد از همه محدودیتهایی که در جامعه هست، سازماندهی نمایشات هیستریک حضور در خیابانها و فقط حضور و نه حق حیات و زندگی و حرف و نظر و موجودیت و ... همه و همه نشان میدهد که چه نقشه شومی برای چشماندازهای آتی آن سرزمین در دست اجراست. فردا، جمعه وقتی احمدینژاد از جعبه بیرون کشیده میشود، مردم را در فریبی بزرگتر فرو می برند که انگار موسوی میتوانست و قصد داشته جلوی جمهوری اسلامی بیایستد و آنها، یعنی ساختار قدرت در ایران در برابرش قرار گرفت و خواست خود یعنی احمدینژاد را بر مردم تحمیل کرده است. کمترین تأثیر چنین فضاسازیها و بازیهای سیاسی در این است که تحولخواهی برای مردم، یافتن راههای عملی و مشخص و مناسب برای غلبه بر ناهنجاریهای عمیق اجتماعی در ایران، دچار چنان هرج و مرجی گردد که معلوم نباشد اصلاً کی با کی و در چه رابطهای با هم درگیر هستند. درست مثل صحنهای از فیلم دیکتاتور بزرگ چارلی چاپلین که دود تمام فضای جبهه را در خود فرو برده بود و سربازانی که در یک جهت حرکت می کردند نمیدانستند که دشمن کیست و در چه جهتی در حرکت هستند و تنها با " رنگ " لباسها و یونیفورمی که پوشیده بودند مخالف و موافق را تشخیص می دادند؛ فضای مضحکی که مثلاً با رنگ " سبز " میخواهند نشان دهند که این رنگیها با آن رنگیها مخالفاند؛ نه کارگران، کشاورزان، زحمتکشان، تمامی آنانی که دلی در گرو و آرزوی یک زندگی انسانی و حقوقی در جامعه دارند، با آنانی که چنگ در قدرت انداخته و برای حفظ و تداوم حضورشان به هر دریوزگی و پفیوزی و هر نقش کثیفی در بازیهای سیاسی منطقهای و جهانی تن میدهند. شبیهسازی و فضاسازی و نمایش جنگهای تصنعی و نیروهای تصنعیتر و بازیگرانی که کمترین شباهت با حقیقت وجودی انسان خواهان تحول را ندارند با تصاویر واژگونه به نمایش گذاشته میشوند و عدهای ابله در خارج از کشور نیز به میدان می آیند و نمایش مضحکی میشوند از آنی که بعداز چندین دهه زندگی در فضایی کم و بیش حقوقی، هیچ چیز یاد نگرفته و نفهمیدهاند از حق انسان و حقوق اجتماعی و زندگی مدنی. آنها وقتی تلاش می کنند ایده خرفتی همچون تأثیر رویکارآمدن فردی در یک دستگاه تماماً فاسد و ضد انسانی و با بنیانهای عقیدتی منحط را تا این حد تبلیغ و به مردم حقنه کنند، نشان می دهند که اساساً هیچ درکی از نقش و رابطه ساختارهای قدرت ندارند و تنها به موجودات مزدوری تبدیل شدهاند – گاهاً بی جیره و مواجب – تا مثلاً مردم در آیندهای ناروشن به ناکجاآبادی برسند که آنها در ذهن علیل خود مجسم می کنند. بعید نمیدانم چند صباحی دیگر را که همین مدعیان بهترین شیوه و راه برای دفاع از حقوق مردم و کشاندن آنان به بیراهههایی که حکومت جمهوری اسلامی جلوی پای مردم قرار داده، وضعیت و شرائط بعدی را نیز به گردن دیگرانی دیگر بیاندازند که قصد نداشته و ندارند مردم را به چالههای پیشنهادی حکومت اسلامی راهنمایی کنند. ۱۸/۰۳/۱۳۸۸مناظره، عذابی بی پایان برای کاندیداها!وقتی به نمایشاتی که نامش را مناظره گذاشتهاند و باصطلاح قرار بر این است تا به تقلید ابلهانه از نمایشات انتخاباتی در کشورهای دیگر بپردازند، می نگرم می بینم که این بیچارهها به چه عذابی دچار شدهاند که حتی قادر نیستند و استعداد آنرا ندارند که نقشی در حد چهل دقیقهای را بازی کنند چه رسد به نقشی بزرگتر که قرار است در جامعه ایفا نمایند. تصمیم اخیر حکومت جمهوری اسلامی برای نمایش جدیت در امر انتخابات، چیزی را به آنها تحمیل کرده که شاید هیچگاه خودشان را برای چنین تصمیمی نبخشند. البته به این معنی نیست که با چنین کاری حقی اجتماعی و برای مردم قائل شدهاند؛ آنها آنقدر خودخواه و تنگنظر هستند که دیگران را تنها و در نهائیترین واکنش در هیبت شنونده تحمل می کنند و بس؛ حتی وقتی در کنفرانس برلین هم شرکت کرده بودند، بدین مفهوم بود که: ای کسانی که متحمل تمام تصامیم جنایتکارانه و وقیحانه جمهوری اسلامی شدهاید، ما به شما افتخار می دهیم که بیائید و در سالن بنشینید تا ما باز هم برای شما صحبت کنیم و اینبار از تحول خود برای پذیرش نقشهایی پیچیدهتر در بقای خود در ساختار قدرت صحبت کنیم. دیشب و در سوالی کروبی یقه موسوی را گرفت که: چرا شما حتی تحمل مدافعه یکی مثل سروش از من را هم نداشتید و فردی " کمونیست " را به میدان آوردید تا علیه وی صحبت کند... همین خطاب به یک نفر – هیچ ربطی هم ندارد که ایشان نویسندهای شناختهشده هستند یا نه – نشان میدهد که تمام بیانیههایی که دور و بریها و دار و دسته کروبی منتشر کردهاند کشکی است و صرفاً برای فریبکاری مطرح شدهاند. خطاب وابستگی ایدئولوژیک به فرد، به مفهوم نقض اولین و یکی از مهمترین وجوه حقوق انسانی هر فرد می باشد. کروبی نشان داد که هیچ حقی برای آنانی قائل نیست که تفکراتی دیگر دارند. او حتی داشتن چنین تفکراتی را بمثابه یک ویژگی جدائیناپذیر می فهمد که مختصات ویژهای برای فرد مورد نظر ایجاد می کند. بدینسان به راحتی هم میتواند به حذف وی بیاندیشد؛ چرا که مضمون صحبت وی علیه کسی بوده که کروبی وی را مثلاً خداشناس و فیلسوف و امثالهم می فهمد که نقش عملی این جنایتکار فیلسوفیده هم بجای خود امری است که بر همگان آشکار می باشد. در مقابل اما، موسوی با صحبت نکردن در این زمینه نشان داد که مقید به هیچ یک از مفاهیم و مقولاتی نیست که مثلاً در چارچوب حقوق شهروندی و انسانی می گنجند. او نه تنها از نقش متأسفانه معینی که سخنرانی همان فرد در گردهمایی مدافعان وی داشته دفاع نکرد، بلکه اساساً نشان داد آنجایی که پای حقوق افراد مطرح میشود او ترجیح میدهد هیچ مسئولیتی به عهده نگیرد. یاد آن زمانی می افتم که جمهوری اسلامی هنوز سه دهه تجربه عملی جنایت، حماقت و نابخردی محض در اداره مملکت و مزدوری مراکز مالی دنیا را برای مردم باقی نگذاشته بود و مداوماً شعارهایی می داد که امروزه نیز برخی از این باصطلاح کاندیداها همانها را تکرار می کنند. آن زمان، میان نیروهایی که همه اینها را فریبکاری ساختار قدرت می فهمیدند و آنانی که سعی میکردند تعبیرهای معینی از این صحبتها را بیرون بکشند روی بسیاری از این شعارها مباحثه پیش میرفت. نیروهایی که در آن زمان در ساختار سازمان فداییان خلق اکثریت نقش برجسته و تعیین کنندهای داشتند سعی میکردند برپایه تصور معینی از خط امام، از تحولخواهی آنها و غیره صحبت کنند. آنها مدام نشانههایی بسیار رنگ و رو رفته را مطرح می کردند و همانها را بمثابه حرکتی در سمت و راستای معینی که آنزمان راه رشد غیرسرمایهداری و در راستای نزدیکی به جوامع و ارزشهای سوسیالیستی بوده را مطرح می کردند. جمهوری اسلامی در راستای برنامههایی که داشت و نقشی که به عهده گرفته بود چنان شتابی گرفت که دستگیری و شکنجه و اعدام بسیاری از این نیروها عمدتاً با تعجب و شگفتی آنها همراه بود. یکی دو سالی دیرتر همه ما مانند اصحاب کهف و بیدارشده از خوابی گران، باور نمی کردیم که اینها قادر باشند اینچنین خودفروخته و جنایتکار باشند و بعدتر و آن زمان که رفقایمان چه آنانی که اعدام شدند و چه آنانی که با جسم و روحی درهمشکسته از زندان جمهوری اسلامی بیرون آمدند حکایاتی برایمان از جنایتپیشهگی مزدوران متمرکز شده در ساختار قدرت جمهوری اسلامی صحبت کردند که سالهای سال برایمان غیرقابل درک و باور بود. حال، متأسفانه می بینیم علیرغم تجربهای سی ساله در همدستی این مجموعه در حفظ قدرت و نابودی همه ارکان مناسبات اجتماعی، باز هم عدهای به میدان می آیند و آسمان و زمین را به هم می بافند تا مثلاً به ما ثابت کنند که انداختن تکهای کاغذ درون صندوقی معین، به تحولی منجر میشود و مثلاً اینانی که فلان و بهمان هستند، به چنین و چنان کاری دست خواهند زد. وقیحترینهایشان هم ما را نه از کاردانی و کارساز بودن این چند تن کاندید بازی نمایشی پیش روی، بلکه با ترس مضحکی مواجه می کنند که انگار فلان فرد از این مجموعه اساساً موجودیتی هم دارد که بخواهد موضوع ترس و ابهام و دلهره باشد! چنین افرادی حتی به خودشان زحمت نمی دهند مشخص نمایند که نیروی پشت احمدینژاد چه ساختاری دارد و در کجا متمرکز است و اگر بطور مثال احمدی نژاد در کاخ ریاست جمهوری نباشد، چه برخوردی با آن ساختارهای پشتیبان وی انجام خواهد شد!؟ دیشب کروبی در فرازی دیگر اشارهای داشت که مثلاً تمایل خود برای تغییر قانون اساسی را توضیح دهد! وی پس از صحبتی قاطع و بسیار مطمئن در مورد برخی اصول قانون اساسی که بنیانهای این ساختار معنی می دهد، و اینکه چنین چیزایی را نمیتوان تغییر داد، در کنار آن اشاراتی بسیار مبهم و ترسآلود داشت به تغییراتی که میتوان اینجا و آنجا در قانون اساسی وارد نمود و حتی همان را هم باز متصل نمود به اجرای برخی از قوانین که مثلاً در طی این سالها و بخاطر مدیریتهای غلط اجرا نشدهاند. در برابر وی، موسوی که اصلاً ذوبشده عهد دقیانوس و در شرائط جنگی سابق دست و پا میزند، انگار مجموعه انسانهای مجبور به حیات و ممات در آن محدوده جغرافیایی در طی این چنددهه مثل مهرههایی ثابت هستند و تنها مانده که ایشان بیاند و برخی تسهیلات بکار گرفته و مثلاً همان رانتخواری و اعتیاد به وابستگی مالی به دولت را برای مردم و اینبار نه بصورت عمل پوپولیستی احمدینژاد بلکه با ساختارهای معینی بدستشان برساند و ... انگار وی می خواهد حتی همان پولها را هم بعد از چرخاندن چندین دست و سوء استفادههای معینی به مردم بدهد... راستش فکر میکنم گردن نگذاشتن به چنین تحریف و تحمیقی به شعور اجتماعی و مردم و خود، هیچ راهی برای انسان باقی نخواهد گذاشت جز آنکه آن حق رأی و آن تکه کاغذ را با افتخار تمام قاب گرفته و بعنوان تصمیمی آگاهانه در عدم شرکت در نمایشات مهوع جمهوری اسلامی، به دیوار خانه خود آویزان نماید! ۱۷/۰۳/۱۳۸۸کاغذ، گزینش، مدیریت و ... آخرالامر بهشت برین!چند روز پیش – چهارم ژوئن – در هلند انتخابات نمایندگی برای پارلمان اروپا برگزار شد. در نمایش گستردهای که برگزار شد تعداد معینی از کاندیداهای احزاب مختلف توانستند انعکاسی باشند از تقسیم صندلیهای سهمیه هلند در پارلمان اروپا. برگزاری انتخابات به عهده وزارتخانه و ارگانهای ذیربطی است که سعی میکند تمامی وجوه مورد نظر در اجرای دقیق و مشخص آنرا دنبال نماید. سازماندهی این کار بگونهای دقیق پیش برده میشود و از درون آن وجوه مختلف آماری نیز بیرون کشیده میشود. از تعداد شرکتکننده در هر محل و حوزه انتخابی گرفته تا افرادی که انتخاب میشوند و تا ترکیب سنی، شغلی و غیره که در واقع بعنوان اطلاعات مربوط به هر گیرنده برگه حق رأی و شرکت در انتخابات در بانکهای اطلاعاتی قرار دارند. در آخرین روزهای پیش از انتخابات و بطور کلی در چند هفته اخیر، احزاب مختلف متناسب با نقش و اهمیتی که برای نمایندگان خود در پارلمان اروپا قائلاند و برآوردهایشان نسبت به درک و تلقی عمومی نسبت به نقش پارلمان اروپا و در این زمینه بالاخص پارامتر معینی همچون رأی منفی هلند به پیشنویس قانون اساسی برای اتحادیه اروپا، فعالیتهای خاصی را دنبال نمودند. حزبی هوچیگر با رهبری " خِرت ویلدر " توانست بیشترین آراء از میان جهل درصد واجدین شرکت در انتخابات را بدست آورد. رسانههای عمومی در یک حرکت بسیار منظم در طی روزهای گذشته با بزرگنمائی خاصی برای این حزب فعالیت می کردند؛ چه آنانی که با استفاده از تعاریف عام نظرسنجیها و چه آنانی که کسب رأی چنین گروهی را در پارلمان بعنوان یک خطر در سطح اروپا بزرگ می کردند و چه، آنانی که تلاش میکردند همه این قضایا و انتخابات پارلمان اروپا را واکنش مردم نسبت به سیاستهای داخلی دولت قلمداد کنند، همه و همه در ترغیب عمومی مردم به دادن رأی برای این حزب شرکت داشتند. مهمترین شعاری که این حزب مطرح میکند تقسیم جامعه هلند با مفهومی دینی و جدائی بخشهای مختلف آن از یکدیگر است. وی، گروههای معینی از مردم را بخاطر زادگاهشان و یا مذهبشان بعنوان مسلمانان خطاب می کند و خواهان محدودیتهای حقوقی برای آنان است. وی، مخالف حضور ترکیه در اتحادیه اروپاست به این دلیل که ترکیه یک کشور مسلمان است. اینکه چنین تصوری اساساً پایه ارزشی و قابلیت بررسی داشته باشد، کاملاً منتفی است. هم طرح تقاضای محدودیت برای معتقدین یک دین معین ناقض حقوق شهروندی است و هم انتصاب افراد به دینی معین تنها و به صرف وابستگی خانوادگی و یا محل تولد وی با هرگونه حقوق اجتماعی در تقابل قرار میگیرد؛ با این اوصاف می بینیم که رأیدهندگان هلندی حتی در همان کمتر از چهل درصد واجدین شرائط نیز اساساً درکی از حقوق و مبانی دموکراتیک ندارند. در واقع بار دیگر مشاهده می کنیم که رأیگیری، احزاب، فعالیتهای تبلیغاتی، ساختارهای موجود و غیره هنوز قادر نیستند تا فراهمکننده زمینههای مناسباتی هارمونیک در جامعه باشند. طبیعی است که من هیچ توهمی ندارم نسبت به اینکه ساختار کلی اتحادیه اروپا بمثابه یک واحد یکدست تحت تأثیر و نقش ویژه پارلماناش قرار دارد؛ کمااینکه چنین توهمی را حتی نسبت به پارلمانهای ملی و محلی نیز ندارم. ساختارهای اصلی قدرت نه در وجوه پیشروی چشمان جامعه تقسیم شده و نه بطور کلی آنها را از صحنه بیرون قرار میدهد. ساختارهای مالی و اقتصادی از سوئی – بدون اینکه آنرا خواسته باشم از بقیه وجوه تقسیم نمایم – از سوی دیگر ساختارهایی نظامی و تمامی ساختارهای اقتصادی و تولیدی و غیره در ارتباط با آن، ساختارهای مختلف خدماتی و غیره با ابزاری همچون احزاب و الیت سیاسی بافتی را در جامعه شکل میدهند که از یک سو توسط مبانی حقوقی معینی ارتباط افراد در جامعه را سازمان میدهد و از سوی دیگر مناسبات را بگونهای پیش میبرد که تعارض تکاندهندهای را نیافریند. بعبارت دیگر، ساختارهایی بینابینی رابطه قدرت سیاسی و سایر وجوه قدرت را تنظیم نموده و سعی میکند هنجار معینی را دنبال نماید. بطور مثال روی کار آمدن سوسیال دموکراتها بمثابه این نیست که در قانون اساسی، قوانین اجرائی و یا حتی برخی قوانین جزئیتر نیز تغییری در راستای افکار و اندیشههایی بوجود آید که به تفکر ارزشی سوسیال دموکراتیک متکی است. سالها زندگی در بطن چنین جوامعی باعث شده که چنین توهماتی اساساً پایههای اصلی خود برای تأثیرگذاری روی ذهن امثال مرا از دست بدهند. چه بسا تجربه نشان داده هرگاه ساختار قدرت در مفهوم گسترده خود خواهان محدودیتهای معینی در حقوق اجتماعی و شهروندی مردم باشد، چه بسا سوسیال دموکراتها را بمثابه ابزار به میدان می برد و آنان هستند که تحدیدکننده آن حقوق می گردند! با چنین اوصافی، وقتی به نمایشات مهوعی که در ایران و با نام " انتخابات " پیش برده میشود نگاه می کنم، تعارض وحشتناک درک ریشهای نسبت به حقوق انسانها و راههای بازتاب آنرا می بینم؛ تعارضی که نه صرفاً توسط مردم عادی کوچه و بازار که خود مورد تهاجم گسترده رسانهای قرار گرفته و حال بعنوان سوژه بازی نمایشی فوق مورد سوء استفاده قرار می گیرند، بلکه توسط آنانی لاپوشانی می شود که در واقع قرار بر این است تا مثلاً بازتاب و روشنگر چنین تعارضی باشند. مناظرههایی که در این روزها جریان دارد نشان میدهد که ما نه تنها با مسیری بشدت معیوب در تعیین مدیریت مناسبات اقتصادی، سیاسی اجتماعی در جامعه روبرو هستیم، بلکه افرادی در این بازی حضور دارند که فاقد کمترین درکی از موجودیت حقوقی و حقیقی در جامعه می باشند؛ آنها در بلاهت تمام نه تنها خود نمایش هرج و مرج و قانونشکن هستند، بلکه به صراحت میتوان دید که هیچ حس و درکی از مسئولیت در وجودشان نیست. فکر میکنم بزرگنمائی برای تکهای کاغذ که در صندوقی انداخته میشود و انداختن و نیانداختن آنرا بگونهای جلوه دهیم که انگار بدون چنین عملی، همه هنجارهای اجتماعی فرو می ریزد، نهایت حماقت و حتی بجای خود فریبکاری است. آنانی که متأسفانه همچون مزدوران بی جیره و مواجب در هر کوی و برزن بوق و کرنا بدست می گیرند و در آن می دمند که حق حیات انسانی را به جابجائی تکهای کاغذ محدود کنند با چنین کاری نه تنها کمکی به درک عمومی از حقوق انسانی نمی کنند، بلکه در انحراف آن و بهرهگیری مزورانه از آن توسط مشتی اوباش و جیرهخوار سهیم می گردند. وقتی بیاعتنائی بیش از شصت درصد واجدین شرکت در انتخابات در اروپا – کشورهایی که به نسبت ساختارهای مدیریتی سیاسی و نقشهای آنرا با بهرهگیری از آراء مردم شکل میدهند و امورش را پیش میبرند – چه آنانی که این مضحکه را تحریم کردهاند و چه آنانی که اساساً در هیچ انتخاباتی شرکت نمی کنند، نقشی در تغییر ساختار ایفا نمی کند، منوط کردن اجرای مناسبات حقوقی در جامعه ایران به حضور مردم جلوی صندوقها نمیتواند جز نعل وارونه و شرکت در فریب عمومی نقش دیگری داشته باشد. تحریم – بگونهای که استفاده نکردن از یک تکه کاغذ را با آن یکی قلمداد می کنند – برای ساختاری که تمامیت قدرت آن با تمامی اجزاء غیر انتخابیاش و تنها وجه بسیار محدودی از آن برای بهرهگیری از مردم در نمایشات، تنها نقشی که میتواند ایفا کند، اشارهای هرچند ناچیز از وجود خرد و شعور مستقل نسبت به کل اموری است که بر جامعه ما جاری است. اگرچه کماکان تأکید می کنم که این کار نه تحریم، بلکه ندادن امکان به آنانی است که میخواهند به شعور انسانی ما توهین کنند. وگرنه، منوط کردن حق انسانی در استفاده از تکهای کاغذ – که معلوم نیست چه مکانیسم جادوئی معینی را دنبال میکند و چه مسیری را طی میکند – اگر ناشی از تزویر و تحمیق دیگران نباشد، نشانه نابخردی ریشهای طراحان آن است. |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|