کلَگپ | ||
۰۶/۰۲/۱۳۸۸باتلاق طالبان!دوستی دیروز ازم می پرسید: شنیدهای که میگن طالبان تا صد کیلومتری اسلامآباد رسیده؟ پرسیدم: مگه قبلاً طالبان در اسلامآباد نبوده که حالا صد کیلومتر باهاش فاصله داره؟ مگه همیشه این نظر مطرح نبوده که طالبان اساساً توسط سازمان امنیت پاکستان، حمایت ارتش آن کشور و ساختارهای مذهبی مورد حمایت عربستان و آمریکا و غیره سازمان داده شده تا رژیمی اولترا اسلامی رو در افغانستان تشکیل داده و مسیر ارسال گاز ترکمنستان به اقیانوس هند رو تضمین کنند؟ مگه ... کاری که رسانههای بینالمللی با وقاحت تمام دنبال میکنند اینه که مشتریاناش رو فاقد هرگونه ذهنیت تاریخی در نظر میگیره. سالهاست که این تصور ابلهانه رو تبلیغ میکنه که انگار تروریستها عدهای هستند مثلاً جوانانی اسلامی در فلان و بهمان محله شهرهای بزرگ اروپائی با لباس و لباده و ریش و پشم و از این قضایا و مثلاً تصمیم میگیرند که فلان و بهمان کارها را انجام دهند. و در ادامه جنگ گروههای تروریستی رو با ساختارهای ارتش منظم فلان و بهمان کشور در بوق و کرنا میذارند و برایمان خوراک خبری جور میکنند. و در این میان حتی نباید پرسید که: خب، سلاحها امکانات لجستیکی، شام و نهار، لباس، محل آموزش، شیوه جذب و سازماندهی نیروهای جدید و از همه اینها مهمتر امور ارتباطات بینالمللی اینها چگونه سازماندهی می شود؟ در اینجاست که همه آن بوقهای بسیار بسیار دقیق رسانهای خفقان می گیرند و شنوندگان و بینندگانشان را با تجسم و تخیل و تصورات خود تنها میگذارند. نمایشات پیشروی طالبان با عدهای که سر و روی خود را با شال پوشاندهاند و طبق معمول تبعیت از اسامه بنلادناشان، یک بی سیم هم در دست دارند با چندتائی اسلحه سبک و یکی دو تائی نارنجکانداز که انگار به ارتش پاکستان که سالهاست بعنوان یک ارتش سرکوبگر و جیرهخوار آمریکائی در منطقه از بدنامی خاصی هم برخوردار هست و در سالهای باصطلاح جنگ جهادی با حضور اتحاد شوروی در افغانستان و جنگ با هرگونه نشانه تمایلات زندگی شهری و حقوق شهروندی در جامعه افغانستان از هیچ رذالتی کوتاهی نکرده، حال آنقدر ناتوان شده که یه عدهای تربیتشده در طویلههای طالبان در دره سوات آنها را شکست داده و پس میزنند و حتی حکومت دارای بمب اتمی را هم تهدید میکنند... پاکستان که نماد بسیار مضحکی از نام خود در مجموعه جامعه جهانی است تمام موجودیت خود را با فریب و رذالت و سرسپردگی شکل داده و کمتر سیاستمداری را در حیات چندین ده سالهاش سراغ داریم که در زدوبندهای فساد و رشوه و سرسپردگی حضور نداشته باشد. نه کشور پاکستان و نه شهر اسلامآبادش نیستند که با خطر طالبان روبرویند! آنها خود طالبان بودند و حال با تفکیک طالبانیسم خاص، میخواهند برای افراد فاسدی مثل زرکاری و امثالهم اعتباری بسازند. بدبختی بزرگ ما در این است که مدام زیر بمباران شدید اراجیف رسانههای بینالمللی قرار میگیریم و باید آنقدر نعل وارونه بکوبیم که خود تبدیل شده به یک روش برخورد با رسانهها. وقتی با دوستم درباره نمایشات مضحکی صحبت میکردم که احمدینژاد در نشست دوربان2 پیش برد، فکر میکرد باز دارم دنبال تئوری توطئه میگردم. میگویم: داشتم غذا میخوردم و در برابرم برنامه تلوزیونی بخش اقتصادی سی ان ان داشت اجرا میشد. در یک لحظه گوینده برنامه رو قطع کرده و گفت که مجبور است به پخش مستقیم سخنرانی احمدینژاد بپردازد که بعنوان تنها رئیس جمهور شرکت کننده در اجلاس دوربان 2 حضور دارد. به دوستم میگویم: سخنرانی احمدینزاد انگار با سازماندهی رسانهای خاصی همراه بوده تا آن نمایشات اعتراضی عدهای را نشان دهند و ... میگوید: یعنی همه اینها را هم سازماندهی کرده بودند؟ میگویم: ببین، برای شرکت در چنین محیطی، حد معینی از اطلاعات امنیتی تو باید شناسائی شود تا ترا در آن سالن و محل تجمع چنین تعدادی دیپلمات و مقامهای بینالمللی منجمله رئیس سازمان ملل و اینها راه دهند. گذاشتن کلاه دلقکی و دماغک قرمز و اینها، اگه بعنوان پوشش استفاده شده، حتماً بعنوان بخشی از وسائل شخصی توسط افراد فوق به سالن آورده شده. حال چطور هست که ما را برای سوار شدن به هواپیما چنان جستجو میکنند که انگار بمب گذاران و سقوط دهندگان هواپیما بمبهایشان را پس از گذشت از دالانهای امنیتی به هواپیما می رسانند. آنوقت در چنان اجلاسی، هر بی سروپائی را راه میدهند؟ از طرف دیگه، چرا نمایشات خروج برخی گروههای نمایندگی را نشان میدهند؟ مگه حرفهای احمدینژاد قادر است کمترین نقشی در صحنه سیاست بینالمللی داشته باشد؟ کار آنهائی که صحنه را ترک کردهاند در گسترش اوباشگری سیاسی در عرصه بینالمللی کمتر از کاری نیست که از مجسمه بلاهت تحت عنوان رئیس جمهور ایران سر میزند. مگر احمدینژاد در میدان شوش در حال سخنرانی بود که یکی بساطش را جمع کرده و برده آنطرفتر برای فروش گذاشته؟ هرچه هست بخش نمایشات مضحک برای شکست هرگونه خیزی بکار برده میشود که قرار است مسائل مبتلابه جهانی را در فُرم و شکلی عمومی و جهانی مورد بررسی قرار دهد. دوستم، که بهرحال از ارزیابیهای شخصی خودش تبعیت می کند با تبسمی حاکی از ناباوری به حرفهایم گوش میدهد. خب، کاری نمیشه کرد. هرکس میتواند مسائل را آنگونه بفهمد که دلش میخواهد و هضم و درک قضایا برایش راحتتر است. اما، همه اینها به این معنی نیست که وقایع و رویدادهای پیرامون چندتا هستند؛ در واقع تفاسیر مختلف از حوادث در کنه بروز و وجود حادثه هیچ نقشی نمیتواند داشته باشد. چیزی که پیش روی ماست، جهانی است مملو از بحران و تقابل و جنگ و تحقیر و درگیری و مرگ و نابخردی. چه نامش را باصطلاح جهان پیشرفته بگذارند و چه جوامع حاشیهای مدنظر باشد؛ نابخردی بهرحال مهمترین وجه موجودیت شعور جهانی را به خود اختصاص داده.
نظرهای شما:
بادرود. شما در وبلاگ سطوت پیام گذاشته بودید وگفته بودید حوانندگان دیگر نظری نمی دهند ولی باید به شما بگویم انها بر خلاف ادعای دمکرات خواهانه وایراد از دیگران نظرات مخالف را چون جوابی برایش ندارند سانسور میکنند برای مثال خودم چند بار پیام گذاشتم ولی انها نشان ندادند باور کنید سوالها کاملا محترمانه بود.اگر دقت کرده باشید در نوشته های اخر فقط به به وچه چه دوستان را میاوردندبعد دیدند که این کار خیلی تابلو و ضایع است ترجیح دادند نظرات را پخش نکنند .این هم از نتایج سالها زندگی در اروپا!!!!
دوست گرامی که متأسفانه بخاطر نداشتن نام و نشان شما، مجبورم در همین صفحه یادداشت کنونی را برایت بنویسم، نتیجه گیری شما با اشاره و یا تکیه به همین قلم از رفتار این دوستان!! البته آنچنان دقیق نیست. میتوان سالها در این یا آن کشور زندگی کرد و اما زندگی را در بافتی دنبال نمود که متأثر از محیط فرهنگی دیگری است. زندگی در اروپا و بطور کلی در یک جغرافیای مفروض بطور اتوماتیک هیچ تأثیری روی رفتار و انتخاب های زندگی روزمره نمی گذارد؛ حتی بصورت غیر مستقیم نیز. اصولاً نقد یک نوشته میباید بیشتر مورد توجه قرار گیرد بخاطر اینکه تحسین بهرحال انعکاس همان وجهی است که نویسنده متأثر از آن چنان نوشته ای را منتشر کرده. یعنی من وقتی چیزی مینویسم، برای بهره وری از حس خوبی است که نسبت به نوشتن آن موضوع در خود احساس میکنم. حال یکی هم بیاید و بگوید: فلانی خوب نوشته ای!!! خب، این با همه رسپکتی که میتوان برایش قائل شد، بار آنچنانی و بالاخص برای کار ادبی و فعالیت قلمی ندارد. روزگار غریبی است! بالاخره وبلاگ رو بصورت چاردیواری اختیاری دیدن، خودش نشناختن رابطه مخاطب و نوشته و اینهاست! امیدوارم از نشانه های مشخص تری استفاده کنید تا بتوانم نوشته ام برای شما را خصوصی تر برایتان بفرستم. با احترام، تقی
ارسال یک نظر
صفحه اصلی |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|