کلَگپ | ||
۲۱/۱۲/۱۳۸۷سیاسی بودن، سیاسی ماندن!زندگی و گذران سیاستورزان – بعبارتی، همان علاقهمندان به تحولات سیاسی در ایران، نه چیزی بیشتر - شکل بسیار رقتانگیزی بخود گرفته. هر روز که میگذرد بیش از پیش در توهمی غرق میشوند که شاید در دورهای پیشتر از آن بعنوان یک آرزو مطرح میشد و بعدها چنان خود را در راههای پر پیچ و خم رسیدن به آن گم کردند که حال هیچ نیروئی نمیتواند و قادر نخواهد بود آنان را از چنین توهماتی بیرون بکشاند. صحبتام بر سر یک نفر یا یک گروه و یا تعداد معینی و جریانی خاص نیست. چنین حالتی را میتوان در وجه غالب در تک تک افراد مشاهده نمود. در دهه اخیر، روندی را شاهد بودیم که امر فروپاشی نقش سنتی احزاب سیاسی را در موقعیت اپوزیسیون سرعتی بسیار حیرتانگیز بخشید. گسترش بینظیر وسائل مختلف ارتباطی، امکانات تبلیغی و اینترنت و غیره، چنان عرصه را برای بازماندگان نقش اپوزیسیون جمهوری اسلامی تنگ نمود که امروزه حتی قادر نیستند جایگاه اهداف و آرزوهایشان را نیز برای خود مشخص نمایند. در این دوره مورد نظر عناصر اصلی بازی قدرت در کشورهایی مثل ایران با چنان هجومی به صحنه وارد شدند که دیگر کسی نمیتواند مرزهای خودی و غیرخودی را شناسائی نماید. از یکسو نمایشاتی که در ایران جاری گشت بخش بزرگی از نیروهای خواهان تحول در مفهومی کلی و عام و بدون هیچ برنامه و اندیشه و آگاهی مشخصی را به زائده خود بدل نموده و آنها را بنحوی از انحاء در ساختارهائی یا وابسته به خود و یا مشابه و موازی سازمان داد و از سوی دیگر بخشی از آنها را به خارج از کشور اعزام و به نحوی از انحاء و با حمایتهایی پیچیده به ادامهدهنده برنامههای خود بدل نمود. قدرتمداران اصلی جهان امروز که نه در لباسهای رسمی رئیس جمهور و نخست وزیر، بلکه در شکل و شمایل مدیران بانکها و موسسات مالی و صنعتی و انحصارات و غیره و حتی در شکل لابیهایی بسیار قدرتمند قرار دارند، با گشادهدستی امکاناتی را فراهم می نمایند که وابستگانشان در ساختارهای قدرت جوامع حاشیهای بتوانند نقشهای پیچیده خود برای فرداهای متفاوت و نقشهایی بغایت نو را ایفا نمایند. روئیدن بیشمار روزنامهها، نشریات، رادیوها، تلوزیونها، مجامع مختلف تحت عناوینی بسیار پر طمطراق همچون دفاع از حقوق بشر، از فلان و بهمان ملیت و قوم و مذهب و غیره تا حتی راهاندازی انواع مختلف جبهه و نشست و این یا آن نام در شکلدهی ترکیباتی بسیار عجیب و غریب میان جمهوریخواهان، سلطنتطلبان، مخالفانشان و غیره، عرصه را برای رقابت احزاب سنتی بسیار تنگ نموده است. چندتائی رادیو و تلوزیون امروزه بیشترین نقش و تأثیر در شاهراه باصطلاح اطلاعاتی جامعه ایران را بازی میکنند. آنها که در هماهنگی معینی با سردمداران قدرت در ایران، از سوی آنها مزخرفات و از سوی خود دستچین شده اطلاعات را در برابر مردم قرار میدهند، تلاش بسیار معینی را دنبال میکنند تا افکار عمومی خاصی برای مردم ایران فراهم کنند. در این راه نه تنها احزاب سنتی باصطلاح اپوزیسیون قادر نیستند با آنان مقابله نمایند، بلکه عناصری از میان همانها بدلیل همه مشکلاتی که ناشی از زندگی در جوامع دیگر و روند مهاجرت برایشان رقم زده است، بکار گرفته میشوند و رزق روزانه خود را متعاقباً از خدمتگذاری برای چنان مراکزی تأمین میکنند. نگاهی به سیر شکلگیری و گذران انواع مختلف رادیوها، تلوزیونها، سایتها و روزنامهها و غیره نشان میدهد که چگونه کارکنان آنان ترکیبی هستند از جداافتادگان فعالین سابق اپوزیسیون و افرادی که از ایران به خارج صادر شدهاند. روند مدیریت چنان مراکزی نیز عمدتاً در دست صاحبان اصلی بودجه و منابع مالی باقی مانده و آنها هستند که راستای اصلی را مشخص کرده و حتی آنجائی که منافعشان تأمین نمی گردد براحتی مسئولین را جابجا کرده و افراد مناسب و مطیع خود را بر رأس امور می گمارند. احزاب سیاسی در برابر چندراهه غریبی گرفتار آمدهاند. از یک سو گستره تبلیغاتی، تبدیل سفله به مبارز و سخنگویان مضحک مبارزه علیه همه جنایاتی که جمهوری اسلامی و دستاندرکاران آن در طی سه دهه مرتکب شدهاند، آنچنان وسیع است که آنها قادر نیستند حتی درصد ناچیزی از آن تبلیغات غلط را به چالش بکشند. از سوی دیگر، هر روز که میگذرد با این دعوت روبرو میشوند که اگر میخواهید نقش و تأثیری در تحولات آتی و احیاناً سهمی از قدرت داشته باشید، چارهای ندارید که خودتان را در اختیار ما قرار دهید و بگذارید همان نقشی را برایتان قائل گردیم که ما میخواهیم. و همچنین این خطر نیز بالای سر احزاب سنتی جولان میخورد که می بینند همه روزه افرادی از میانشان به سوی چنان جبههای کشیده شده و خود را به راحتی و بهطور منفرد در خدمت چنان بنگاههایی قرار میدهند. وسوسه چنین روندی آنچنان قدرتمند هست که کشیدهشدن افراد از هر جایگاهی را میتواند در بر گیرد. از رهبران احزاب سنتی گرفته تا قلمبدستانی که باصطلاح قلمشان شرحی بوده از آنچیزی که درون خودشان می جوشید و نه خواستهای که فلان مدیر و در راستائی مناسباتی اداری از وی طلب می نمایند. دوستی میگفت: چه اشکالی دارد در موسسهای بکار مشغول گردی و بتوانی از امکاناتش بهره گرفته و اندیشههای خود را در آن ترویج کنی؟! درست مثل کاری که برخیها در زمان شاه و در روزنامههای مختلف در ایران انجام میدادند؟! طبعاً چنین نگاهی فقط از نیت خیر و عملاً از سادگی بیرون می آید. چرا که اولاً آنانی که به خدمت موسسات مختلف خبری و تلوزیونی و رادیویی کشانده میشوند، کارشان را نه تحت مدیریت عملی – چه مخفی و چه آشکارا بعنوان یک فعال سیاسی و مدافع گرایش معین – بلکه در انتخابی فردی دنبال میکنند و در چنین حالتی، براحتی مدیریتی را می پذیرند که میبایست تأمینکننده مالی زندگی وی باشد. کسی که مثلاً در بی بی سی بکار گماشته میشود، نه تنها قادر نخواهد بود تأثیرگذار روی سیاستهای بی بی سی باشد، بلکه آنچنان زیر اتوریته آن خرد میشود که از وی تنها بعنوان تفالهای و نقشی همچون ماسک برای فلان و بهمان انگیزه بکار گرفته میشود و اینهمه، آنزمانی مطرح میشود که فرد با توهمی از تأثیرگذاری وارد این عرصه و این بازی شده باشد و نه اینکه پیشاپیش توافقی نیز داشته باشد از پیشبرد خط و روند معینی از سیاست. وقتی به نشستهای بیجان و فقیرانه احزاب چه بصورت حضوری و با مشکلات بسیار متعدد و متنوع مالی نگاه میکنم و از سوی دیگر محافلی را می بینم که با گشادهدستی نشستهایی برپا میدارند و افرادی را دستچین کرده و با تأمین مالی آنها، فلان و بهمان برنامه را دنبال میکنند، حس خاصی را در خود شاهد میشوم؛ دلم برای متوهمینی اینچنینی می سوزد. آنها نه تنها قادر نیستند جایگاه خود را در تحولخواهی در مفهومی عام تمیز دهند، بلکه بجای خود میروند تا به آرامی به وسوسههایی تن دهند که توسط بنگاههای مالی حامی قدرت در جوامعی مثل ایران – فرق نمیکند این بنگاههای مالی عناصری از همان جامعه را در کنار خود داشته باشند مانند رفسنجانی یا اینکه عموماً نام و نشانی ناآشنا باشند – دامی را زیر پایشان می گسترانند. امروزه اکثر نشریات همان احزاب و سازمانهای سیاسی، انعکاس دهنده ترهاتی هستند که توسط چنان بنگاههایی در برابرشان قرار میگیرد. از بازیهای شبه مبارزه که امثال شیرین عبادی سردمدار آن هست تا فلان کمپین و بهمان اجلاس و ... از بزرگنمایی که در مورد فلان جامعه مذهبی مطرح میشود تا حتی بازیهایی که بعنوان مبارزه سیاسی مطرح میشود همچون جمعآوری امضاء و غیره و مثلاً سازماندهی مقاومت از پائین علیه رژیمی که مثلاً میتوان وی را با چنین کارهای ابلهانهای و تحتسازماندهی همان بنگاههایی کنار زد که امروزه این برنامهها را سازمان میدهند. براستی نه تنها چهره احزاب سنتی اپوزیسیون، بلکه آنانی رقتانگیز است که از درون همان احزاب بیرون کشیده شده و حال فکر میکنند بعنوان چهرههایی در این یا آن رادیو و تلوزیون به ارتزاق نوالهای ناگزیر مشغول شدهاند و حس سادهلوحانهای از خوشوقتی در آنان شکل میگیرد که چه به موقع فرصت را غنیمت شمرده و صف خود را از بازی متوهمانه مبارزه سیاس احزاب مجزا نمودهاند. |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|