کلَ‌گپ

۳۰/۱۱/۱۳۸۷

نظری درباره خطابیه شرمآگین!

 

 

(این نوشته، نظری است که من در نشریه اینترنتی " کار آنلاین " و در ارتباط با بیانیه " ما شرمگین‌ایم " قرار داده‌ام؛ بیانیه‌ای که در ارتباط با تضییقات نسبت به جامعه بهائیت در ایران، ابتدا توسط سی و اندی و سپس توسط عده‌ای با امضاء پای آن، منتشر و تأیید شده.  فکر کردم چنین نظری رو میتوان بعنوان یک نوشته مستقل هم در این وبلاگ بذارم! بالاخره اگه وبلاگ محلی است برای بروز نظر و نگاه و یا شاید چرک نویسی از احساس فردی نسبت به قضایای مختلف، پس میتوان چنین چیزائی رو اینجا هم گذاشت!)

 

من واقعاً متأسفم که شما چنین نوشته مضحکی را در کار قرار داده اید. این نوشته که انگیزه اصلی اش عملاً نمیتواند در چارچوب دفاع از حقوق شهروندی انسانها و تفکیک حریم خصوصی آنان در اشکال مختلف اعتقادی و غیره از وظایف و حقوق اجتماعی شان باشد، با شرمگین نامیدن و یا شرمگین خطاب کردن روشنفکران آنان را در تمامی جنایات، تبعیض ها و محرومیت هائی سهیم کرده که عموماً توسط قدرت مداران و حاشیه نشینان قدرت یعنی اصحاب مذاهب و غیره بوده است. دکان دفاع صوری از جامعه بهائیت، بیش از اینکه دفاع از حقوق انسانها باشد، دنباله روی ساده لوحانه ای است از ارکستر رسانه ای اخیر که درک از حقوق شهروندی را به دفاع از آزادی مذاهب تغییر داده است.

از سوی دیگر، عده ای که این بیانیه را نگاشته اند و سپس عده ای دیگر که بر پای آن امضاء نهاده اند، به این نکته باید پاسخ دهند که در چه مکانیسمی تبدیل شده اند به نمایندگان یکصد و پنجاه سال روشنفکری در سرزمین ایران؟ چه مکانیسمی این حق را به آنها داده که روشنفکران یک قرن و نیم را شرمگین بنامند؟ چه شرمی میتواند شامل آن روشنفکرانی باشد که حتی برای دفاع از حقوق خود نیز از هر گونه امکانی محروم بوده است؟ وقتی در بیش از یکصدسال گذشته، دستگاه قدرت و همنشین تاریخی آن یعنی اصحاب و سردمداران مذاهب و بالاخص رهبران تشیع و در مقاطعی حتی سردمداران جامعه بهائی نیز خود مورد تفقد دستگاه حکومت بوده اند - درست زمانی که هر صدائی در نطفه خفه میشد و خودسانسوری کریه ترین شکل استبداد بر فکر و اندیشه را بر جامعه تحمیل کرده بود - وقتی در این سالها قدرت در مفهومی از تبعیت از سیاست های جهانی نمود می یافت، آیا این روشنفکران بودند که باید از فلان و بهمان وجه حقوق انسانها شرمگین باشند؟

جامعه بهائیت بدلیل شکل و ساختار درونی اش و نگرش خود در محدوده یک جامعه مفروض نمی گنجد مگر اینکه خواسته باشیم بر برخوردی ساده لوحانه که بعضاً توسط برخی معتقدین جامعه بهائی نیز بروز داده میشود، بر ایرانی بودن این نگرش مذهبی و بجای خود سیاسی پای بفشریم. آنها تا آنجائی که تاریخ شاهد و گواه آن است، در دوره های مختلف حکومت پهلوی ها، به هیچ وجه در ابعادی مورد آزار و محدودیت و غیره نبوده اند که روشنفکران، مدافعین عدالت اجتماعی و تفکر آته ایستی با آن درگیر بوده اند. حتی در دوره پهلوی دوم، از امکاناتی برخوردار بودند که میتوانستند در سراسر این سرزمین محفل هایشان را داشته باشند و بجای خود در ساختارهای اقتصادی و اداری و اشتغال نقش های ویژه ای را دنبال نمایند.

اگرچه جمهوری اسلامی در برخورد با مؤلفه های خاصی از ساختار این گرایش خاص مذهبی از عقب مانده ترین شیوه ها دفاع میکند و بجای خود آنان را بخاطر عقایدشان مورد تضییقات شدید قرار داده، اما نه در ابعاد و نه در اشکال هنوز نمیتوان آنرا با کشتارها و جنایاتی هم سنگ دانست که در جامعه ما نسبت به جوانان و نوجوانان چه در دفاع از مجاهدین و یا فلان و بهمان گروه های سیاسی بروز داده شد.

شما با قرار دادن چنین بیانیه ای در کار آنلاین، بنحوی از انحاء با ارکستری هم صدائی می کنید که در شکل اولیه خود، یک غوغای رسانه ای برای تغییر مضمون حقوق بشری با حقوق مذاهب بوده، از سوی دیگر، امکانی است تا جمهوری اسلامی را و بطور کلی همه آنانی که بر اریکه قدرت و گزمه گی نشسته بودند و در تاراج آن سرزمین نقش داشته اند، از بسیاری جنایات شان مبرا کرده و جرم و نقش آنان را با انسانهایی تقسیم کنند که مطلقاً و با تأکید بگویم مطلقاً نقشی در چنین جنایتی نداشته اند.

اگر من بعنوان فردی نه تنها درک مذهبیون بهائی با تمام مراسم و مناسک ابلهانه ای را که دارند و اعتقادات مضحکی که نسبت به نظرات بهاء الله بیان می دارند و حتی بیش از آن وصله پینه کردن جنبش بابی گری و انسان های عزیزی مثل قروه العین را با آنان یکسان کردن - که خود مداوماً آنرا انکار میکردند - اگر من چنین چیزی را نمی پذیرم به هیچ کس این حق داده نمیشود که مرا در جنایاتی که علیه آنان ممکن است بروز داده شود، شریک گردانند. نه این افرادی که امضاء کننده این بیانیه اند و نه آنانی که نویسنده اش، در هیچ مجرای منطقی و مناسبی چنین نمایندگی ای نداشته و ندارند که از قول یکصد و پنجاه سال، بیایند و چنین شرمی را به دوش دیگران بیاندازند و شما، با تکرار این نوشته سخیف در این نشریه، متأسفانه در تشویش اذهان جامعه و در درک حقوق بشری تأثیری منفی بجای می گذارید.


This page is powered by Blogger. Isn't yours?