کلَگپ | ||
۱۵/۱۱/۱۳۸۷واژگونهنمائی از باصطلاح " انقلاب"!علیرغم میل باطنیای رفتم سراغ مصاحبه اسماعیل خوئی که در بی بی سی داستانوارهای سر کرده که میباید تیترش را میگذاشتیم: یک مرد و یک انقلاب! در طی روزها و یا شاید هفتههای گذشته ارکستر مضحکی از اصوات شکل گرفت که میخواهند اینگونه به شنوندهگان حقنه کنند که: جابجائی قدرت سیاسی در ایران را میتوان انقلاب نامید و سیر آن تنها در محدوده بیسوادی مزمن روشنفکرنمایان کنونی قابل تبیین است. بخش اصلی راهاندازی این ارکستر در دست بی بی سی و شاخکهائی است که کم و بیش سیاستهای رسانهاش را از بی بی سی اقتباس میکند. در انعکاس تحولاتی که در ایران گذشت و نامیدن آن تحت عنوان انقلاب، این ایده نهفته است که میتوان از وجود چیزی در هستی اجتماعی انسان صحبت بمیان آورد که در طی سه دهه با نام " انقلاب اسلامی " به مردم یک جامعه مفروض و بطور کلی در یک منطقه بزرگی همچون خاورمیانه تحمیل شده است. در همین راستاست که می بینیم چه تحت عنوان شرکتکنندگان، دستاندرکاران و یا انواع و اقسام عناوین دیگر، افرادی گزیده میشوند تا مثلاً بخواهند همین روند را بر ما تشریح کرده و توضیح دهند و ما را بباورانند به اینکه آنچه اتفاق افتاد انقلاب بود و حضور مردم در آن بهترین دلیل برای آن و اما، عدهای که مثلاً خواستههایی در راستای دینیکردن مناسبات حقوقی جامعه داشتهاند توانستند متأثر ار برایند نیروها آنرا در چنگال خود گیرند. شاهبیت این قصه مضحک را البته اسماعیل خوئی تا آنجا پیش برد که ناتوانی خود و روشنفکرانی دیگر را که مثلاً در کانون نویسندگان – حالا اگه صنف خربزه فروشان بود که برای دیدار " امامشان " رفته بودند، باز مشکلی نبود؛ اما اینان که دیگر روشنفکر و نویسنده و بخش اندیشهورز جامعه بودند و... - از تحلیلی همهجانبه از سیر حوادثی که جاری بود و چگونهگی تنظیم خود با حقوق شهروندی و شکل مناسباتی که میبایست با دستاندرکاران جدید سیاست در جامعه داشته باشند، با قصههای دیگری همراه و جابجا نمود همچون: زانو زدن آقای باقر پرهام در برابر خمینی برای خواندن بیانیه و دقتنظری که خمینی به او بخاطر مجموعه وجناتی که ایشان داشتند – انگار خمینی تحت تأثیر وجنات روحانی ایشان قرار گرفته بود و ... میدانیم که بسیاری ریش و پشم و مو و اینها را بجای روحانیت و عرفانیت و اینها سالهاست که به مردم قالب میکنند و – و آخرالامر شاهکار خویش را بیرون می دهند که چگونه رهبران حزب توده ایران و اکثریت دستور لودادن خانههای تیمی را دادهاند و علیرغم اینکه امثال نسیم خاکساری بودند که مناسبات خود را با چنان رهبرانی نه به پیروی از دستورات نابخردانهشان، بلکه با مبانی فکری و اخلاقی خودشان پیش می برند، با اینهمه بسیاری از آن نیروها – یعنی اکثریتیها و تودهایها – خانههای تیمی سایر نیروها را – که به زعم استاد ادب و شعر فارسی، آقای خوئی، مبارزین دموکراسی و جلوگیری از گسترش قدرت جنایتکاران خمینی و دارودستهاش بودهاند، به کمیتهها معرفی و به سیاهچالها انداخته و ... آقای اسماعیل خوئی با چنین نگاه و تحلیلی که بشدت مورد توجه و علاقه بنگاهی چون بی بی سی و سازماندهندگان و تأمینکنندگان بودجههای آنان است، میخواهد برای ماندگاری دستیابندگان به ابزارهای قدرت سیاسی در ایران استقلال بتراشد و قدرتگیری اینان را هم به گردن این یا آن نیروی سیاسی بیاندازد تا ماحصل سیسال جرم و دزدی و جنایتکاری و خدمت به قدرتهای سیاسی و مالی جهانی را که بصورت تنفر مردم از این رژیم متجلی میشود، به سوی نیروهائی سوق دهد که جرمشان شاید قرار گرفتن زیر رهبری عدهای بود که اساساً درکی نه از تحولات سیاسی، نه از انقلاب، نه از حزبیت و هیچ چیز دیگری نداشتند. وقتی روزشمار انقلاب توسط کسی پیش برده میشود که خود نوجوانی شیفته حزبالهی و خمینی بوده و حال خود را زیر چادر باصطلاح طنزپردازی پنهان کرده، وقتی تحولات سیاسی را کسی مثل بهنود میخواهد تحلیل کند که کارش به نعل وارونه زدن و پنهانکردن همه زدوبندهائی منجر میشود که در ماههای پیش از جابجائی قدرت پیش رفته؛ وقتی فرخ نگهدار در همان آخرین پاراگراف مصاحبه خود در مورد این باصطلاح انقلاب نشان میدهد که چقدر از قدرت، حکومت و ساختار و دموکراسی و غیره می فهمد؛ آری در چنین اوضاعی است که شاعر و ادیب کشور ما حتی قادر نیست برای کمتر از بیست دقیقه انعکاس نگاه و نظر خود در قبال تحولات و حوادثی که به نام انقلاب به جامعه ایرانی قالب کردهاند، بیان کرده و مجبور میشود بارها و بارها صحبتاش را تغییر دهد. مضحکتر و بجای خود تعجبآور اینکه هیچکدام از آنانی که در دستگاه رهبری آن روزهای جریانهائی مثل حزب توده ایران و سازمان فدائیان اکثریت قرار داشند علیه این اتهام سنگینی که به همکاری و شرکت در جرم و جنایت حکومت خمینی و دارودستهاش متهم شدهاند به هیچ مرجع قانونی نه تنها علیه اسماعیل خوئی، بلکه بنگاه بی بی سی که ناشر این اتهام است، شکایت نمی برند! من بعنوان کسی که بیش از دو دهه بعنوان عضو و هوادار سازمان اکثریت در این مجموعه فعالیت می کردم، خود را از این اتهام مبرا می دانم و بیان و انعکاس چنین اتهامی را توسط بی بی سی و خوئی، کثیفترین کاری می فهمم که آنان قصد دارند با تأکید روی تعلق سیاسی و تشکیلاتی عدهای، آنان را به جرمی ناکرده متهم نمایند. همزمان سکوت دستگاه رهبری وقت و یا گذشته سازمان فدائیان را با این اتهام سخیف، گسترش و تسرّی ان به همه آن انسانهائی می فهمم که در تأئید، تصویب و انتقال آن به بدنه تشکیلات هیچ نقشی نداشته و بجای خود بطور عملی ناقض آن بودهاند. (مایل نیستم با دادن لینک به مصاحبه اسماعیل خوئی، مبلغ اراجیفی باشم که بنگاه بی بی سی با استفاده از چنین افرادی، سعی در القاء آن به مردم دارند.) |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|