کلَ‌گپ

۱۰/۰۲/۱۳۸۶

دومین پست در آپریل

تا مدتها فکر میکردیم که این دو تا کبوتری که تو محوطه شرکت دوستم هستند – علاقه شدید دوستم به کفتربازی از زمان تیغ‌علی‌شاه در پستوهای پنهان سالهای نوجوانی‌اش باقی مانده و حال، شاید بدلیل فراغت‌هائی و شاید بخاطر حس خاصی که این روزا داره، میخواد چنین علائقی رو بنوعی پاسخ بده! – یکی نر و یکی ماده هستند. البته بقول یکی از دوستان، این دوتا که حتی یکباره هم نشده نسبت به هم " بق‌بقو " کنند! احتمال جفت نر و ماده بودنشان رو نفی میکرد.

اولین باری که متوجه تخم در لانه‌شان شدیم، با شادی تمام دست به کار شده و خلاصه امکاناتی رو برای زایمانی بدون درد! برایشان فراهم کردیم و سعی کردیم وسائلی در اختیارشان گذاشته که هم جای مناسب برای تخم‌ها درست کنند و هم غذای کافی و هر روزه داشته باشند.

بعداز چندروزی متوجه شدیم که یکی از تخم‌ها پائین افتاده و بعدتر متوجه شدیم که هیچکدام روی تخم نمی نشستند. این وضعیت ما رو به این نتیجه رساند که اصلاً این تخم‌ها فاقد نطفه هستند و اینها هم تنها در یک واکنش غریزی روش می نشستند و ...

دو هفته پیش بود که با پدیده‌ای استثنائی روبرو شدیم. توی لانه شان چهارتا تخم بود! هرکدام از این دو کبوتر روی دوتا نشسته بودند! تئوری یکی ماده و یکی خنثی – که یکی از دوستان درباره‌اش صحبت کرده بود – منتفی شد و معلوم که هر دو ماده بودند و در یک تقسیم زمانی خوب بین خود به نوبت روی تخم‌های قبلی می نشستند.

دوستانم با مراجعه به یکی از کفتربازان منطقه دئورن - شهری در چهل کیلومتری آخن از شهرهای غرب آلمان - که شرکت دوستم در آنجاست، دوتا تخم نطفه‌دار ازش گرفته و چهار تخم قبلی کفترها رو برداشته و اونارو به جایشان گذاشتند. از آن روز تقریباً ده دوازده روزی میگذره و ما با چشمانی نگران و با توجه و دقت مواظب هستیم تا مسئله آداپته‌کردن تخم‌های جدید توسط این دو کفتر ماده به درستی پیش بره.

تقسیم‌کارشون خیلی باحال هست! کفتری که اسمش رو یکی از دوستان " نیازی " گذاشته – چون اونو از یکی از راننده‌های شرکت به همین نام که کولی و از منطقه بالکان هست، گرفته بود – زمان بیشتری روی تخم‌ها میشینه. من هم سعی میکنم به کفتر پاچکمه‌ای صبح‌ها و به نیازی بعدازظهرها غذا بدم که ترکیبی است از ارزن و مخلوط گندم و ذرت و اینها. پاچکمه‌ای هنوز تا اون لحظه‌ای که من تو لانه هستم – لانه‌شون یه کاروان تفریحی قدیمی هست که دوستم برای اینکار در نظر گرفته – غذا نمی خوره؛ اما نیازی از همان لحظه‌ای که دانه میریزم شروع به دانه ورچینی میکنه. حتی امتحان کردم زمانی رو که با سوت و دعوتش به غذا صداش میکنم، واکنش نشان میده و از بالای سالن ساختمان کارخانه همسایه می پره و میاد بالای کاروان می شینه و با بی‌تابی منتظر می مونه تا من براش دانه بریزم.

فکر کنم ده یازده روزی هم باید منتظر بمونیم تا صدای بچه‌های آداپته دربیاد. مخصوصاً واکنش‌های بعدی این دو کفتر نسبت به آن جوجه‌ها خیلی مهم هستند. آیا با آنها مثل جوجه‌هائی برخورد میکنند که از تخم خودشان در اومده باشن، یا اینکه مثل بچه‌های سرراهی برخورد میکنند!

از همه اینها گذشته باید این بخش رو هم اضافه کنم که، دیدن این کفترها خصوصاً لحظاتی که روی تخم نشسته‌اند شاهکاری بیاد ماندنی هستند. با چنان توجه و دقتی به صداها و به حرکات آدم توجه میکنند که حدی برایشان نمیشه قائل شد. فضائی مملو از توجه و دقت و آماده برای واکنش. حتی میشه گفت: یه مادر کامل میشن در آن لحظات! یاد گربه‌ام می افتم که درست از لحظه‌ای که بچه‌هایش رو زائید، از یه بچه گربه به مادری بزرگسال تبدیل شد و با دقت و توجه خاصی هر حرکت جزئی سه تا بچه‌اش رو با دقت و توجه تمام کنترل میکرد. فرصتی اگه پیش بیاد فیلم لحظات بعداز زایمان گربه‌ام رو از طریق یوتیوپ میذارم اینجا و خصوصاً بخش‌هائی از فیلمی که در طی شش هفته ازشون گرفتم و نشاندهنده دوره بزرگ‌شدن‌شان بود!


This page is powered by Blogger. Isn't yours?