کلَگپ | ||
۰۷/۰۲/۱۳۸۵برخی یادداشتهای ریز و درشت!
مدتی است که دست و دلم نمیره افکار ریز و درشت و پراکندهای که به ذهنم میرسه و یا با مسائل و موضوعاتی که برخورد میکنم رو اینجا بنویسم. یکی از دلایلش اینه که فکر میکنم موضوعاتی رو که خودم نتونستهام سروتهاش رو تو ذهنم هم بیارم، چرا باید در یه وبلاگ بنویسم؟ آیا میشه تنها منتقلکننده سوال برای دیگران بود؟ بهرروی این طبیعی است که من هم جدا از گذران معمولی و روزمرهام که میتونه همه قضایای عادی زندگی رو بهمراه داشته باشه، تحتتاثیر اخبار و احادیثی هم قرار بگیرم که بنحوی از انحاء اینجا و آنجا مطرح میشه. بطور مثال یکی از این خبرها، مسئله هستهای در ایران هست که بطور مشخص تاثیراتش رو امثال من در لحظه پرداخت پول بنزین ماشینم حس می کنیم. من البته برعکس تمام این ادعاهای سخیف دستگاههای خبرپراکنی و سیاستمداران فاسد جهان، هیچ رابطهای بین پرداخت وجهی برای بنزین و چنین خبری نمی بینم. اما، در جهانی که قراره همه چیز به همه کس و همه امورات درهم و برهم به هم ربط داشته باشند، خب کی میره سراغ اینکه بپرسه: چه رابطهای هست بین انرژی هستهای ایران و قیمت نفت و بنزین؟ اینکه در بازارهای مالی و در فضاسازیهای بورسبازی احتمالات معینی را طرح میکنند و بر اساس آن احتمالات با بالابردن قیمت بنزین شیرینی مناسبی در دهان حکومت ایران میذارن، ربطی به این نداره که مثلاً مسیر تولید و توزیع و مصرف بنزین در جهان هزینه بالاتری پیدا کرده. اینجاست که این تردید عجیب و غریب به جانم می افته که انگار دوسوی این دعوا یکی هستند و صرفاً نمایش دعوا را اجرا کرده و مردم جهان رو می چاپند. در روزهای اخیر از جمله اخبار و احادیثی که غیرمستقیم به ذهن من هم تحمیل شده، قضیه ورود یا ممانعت از زنان در استادیومها بوده. اینکه چه گفته شده و چه موجودات مومیائی از ته تاریخ سر برآورده و نسبت به چیزی نظر میدن که اصلاً در مخیلهشان نمی گنجه، یه بحث هست و اما موضوع برای اشتغال فکری یه عده فراهم کردن یه بحث دیگه هست. وقتی برای پیادهروی به جنگل رفته بودم، با حسرت تمام از اینکه چنین موضوعی به ذهن من هم تحمیل شده، سعی کردم یکبار هم که شده وضع این مسئله رو با ذهن خودم روشن کنم. صحبت بر سر حضور زنان در جایگاه تماشاگران مسابقات فوتبال هست و انطباق یا عدم انطباق چنین کاری با آموزههای اخلاقی اسلامی. جایگاه مسابقات ورزشی تا حدودی در جهان امروز روشن هست. آنها نقش چندگانهای رو همزمان اجرا می کنند. اول از همه اینکه آنها مؤسساتی مالی هستند که میباید در ساختارهای خدماتی جامعه و فراهم آوردن زمینههای سرگرمی عمومی و پرکردن فضای ذهنی و روحی جامعه نقش ایفا کنند. چنین مؤسسات مالی در جهان امروز به انحاء مختلف و از مسیرهای گوناگون مورد حمایت همه جانبه صاحبان اصلی جهان یعنی دست اندرکاران مالی قرار میگیرند. جنبه دوم این قضیه تاثیرات فرهنگی خاصی است که مسابقات ورزشی – و در این زمینه و بالاخص فوتبال – میتونه از خودش بجا بذاره. تمایل قهرمانی، شرکت در رقابتها، تا تاکیدات بی معنی روی ملی گرائی و آخرالامر کشاندن تودههای مردم به استادیومها برای سرگرم شدن و مابه ازای آن صرف هزینه و غیره، نقشی است که از نظر اهمیت جایگاه دوم رو برای دست اندرکاران مسابقات ورزشی میشه در نظر گرفت. اینکه ورزش بجای خود میتونه برای سلامت جامعه مفید باشه، یک مفهوم ناروشن و نامشخص هست. ورزش در واقع سامان یابی همه حرکاتی است که انسان در روند رشد خود مثل همه انواع گوناگون جانوران باهاش روبروست. اینکه مؤسسات مالی در کشورهای پیشرفته و سامانیافتهتر از همان اوان کودکی به سراغ بچهها میرن و با ترکیبی از اشتیاق بازیگوشی آنان و سمت دادنش بسوی تمایلات تقابلی و غیره، آخرالامر آنچه که باقی می ماند دستچین شدن عده ای برای پیش بردن کار مؤسسه مورد نظر و باقی افراد میباید آموزه های رقابتی خود را در عرصههای دیگر به کار گیرند. حال بحث کردن در این زمینه که آیا حضور زنان در استادیومها برای دیدن بازیهای فوتبال بعنوان یک حق هست یا یک تعریف معکوس و ناروشن از حقوق اجتماعی برای نیمی از مردم جامعه، فکر میکنم مسیری کاملاً انحرافی رو به خودش میگیره. مدتی پیش فیلمی دیده بودم با بازی دمی مور در نقش زنی که برای احقاق حقوق زنان برای شرکت در عملیات جنگی و عضویت در نیروهای ویژه در واقع در تلاش بود این تصور و تلقی رو ایجاد کنه که: حقوق زنان میتونه هر زمینهای رو در بر بگیره حتی شرکت در ایجاد دستهجات آدمکش!؟ البته این مثال بطور مستقیم مساوی نیست با تلاش برای حضور در هر جا و مکانی بدون در نظر گرفتن جنسیت فرد که یکی از پایهایترین حقوق انسانی است. اما، آیا این مکان و قضیه استادیوم میتونه محمل مناسبی برای چنین اشتیاقی باشه؟ حتی اگه بخواهیم از علاقه عمومی نسبت به مسابقات فوتبال صحبت کنیم، خب میشه بازیها رو در تلوزیون هم دید. اگه صحبت بر حضور در فضای عمومی و شرکت در شادی جمعی و یا حرکتی جمعی در دفاع از فلان و بهمان تیم هست، من فکر میکنم این موضوع هیچ ربطی به حقوق زنان نداره. با این حساب به خودم میگویم: پس تبلور حس تو برای حقوق زنان در چیست؟ راستش اگه بخوام خیلی صریح و خیلی صادق باشم، باید بگویم: من نمیدانم. تنها با درکی همه جانبه از حقوق انسان و وجود مناسباتی خردمندانه بین انسانهاست که میتوان تجسمی واقعی از حقوق زنان داشت. جنسیت در چنان فضائی تنها میباید برای خدمت به شکوفائی انسانی باشد نه ابزاری برای تفاوت گذاری بین شان. اگر جامعه قادر باشد خود را از اشکال و نمودهای مختلف تفکیک پدیدهها دور کند، آنگاه دیگر بحث روی حق کودک، نوزاد، مادر، زن، مرد، جوان، دانشجو، کارگر، کارمند، فلان و بهمان و اینها نخواهد بود. حق، بمثابه لغتی بی معنی از حافظه واژگان بیرون خواهد رفت. امروزه چهره در هم کشیدن از فلان و بهمان حرف سخیف فلان مفتخوری که انواع و اقسام القاب مذهبی را یدک میکشد، بیش از اینکه ربطی به حقوق و ارزش های انسانهائی داشته باشد که در جنسیت زنانه قرار دارند، بیشتر از همه تأسفی است از اینکه جهان آن حدی از نابخردی را مزه مزه می کند که اینان به خود اجازه میدهند چنین ترههاتی را بیان کنند! |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|