کلَگپ | ||
۲۷/۱۰/۱۳۸۴ادامه گزارشی از دیدار با برادرم!برادرم میگه: اساس سیستم بهداشت امروز جهان روی معالجه استوار هست. یعنی کارکرد یک ارگانیسم یا بخشی از آن مختل شده و پزشک در صدد برمیاد یا اونو جراحی کنه و یا با استفاده از دارو کارکردش رو به حالت اول برگردونه و یا کار و وظایف آن ارگانیسم رو با تجویز داروهای مداوم، بطور تصنعی حل کنه. در واقع کاری که سیستم بهداشت میکنه این نیست که روی این نکته مکث کنه که چرا اساساً بیماری در بدن انسان شکل میگیره و بیماری در واقع چیست و چطور باید حضور بیماری رو در بدن انسان بطور اساسی حل کرد. وقتی میخواهم به اعتراض دهن باز کنم، خودش حرف رو از دهانم قاپیده و میگه: میدونم میخوای بگی، بیماری در واقع بخشی از چرخه زندگی است. درسته. بهرحال برای انسان رسالت ویژه ای وجود نداره که مثلاً بیشتر از مکانیسم حیات عادی خودش عمر کنه. اما، آیا ما همین دوره از عمر خودمان رو آگاهانه و معقول دنبال می کنیم؟ این مسئله ای است که برای من اهمیت ویژه داره و در تلاش هستم تا آنجائی که میتونم با این قضیه برخورد داشته باشم. در ادامه توضیح میده که: بخش بزرگی از بیماری های انسان ناشی از سیستم تغذیه، سازماندهی نامناسب استفاده از بدن و امکانات بالفعل و بالقوه آن هست. بطور مثال کسی رو می بینی که بنیه ضعیفی داره و محصول شرائط خاصی از تولد و زندگی در محیطی فقیرانه بوده. حال چنین فردی با انجام فعالیت های بدنی – که اتفاقاً بیش از هر کار دیگری پیش رویش قرار میگیره، عملاً در خودکشی روزمره پیش میره. در سرزمین هایی هم که وفور مادی هست، افسار قضیه در دست کسانی است که برای آنها سود بیشتر اهمیت داره تا سلامتی مصرف کنندگانش. بطور مثال وقتی ماست رو برای همه تبلیغ می کنی، در نظر نمی گیری که ممکن هست برای بدنی لازم و برای دیگری عین سم باشه. ازش سوال میکنم که: فکر نمی کنی برنامه شما برای طرح: بهداشت و سالم سازی، تا حدودی ذهنی است؟ شما با موانع بسیار بزرگی در جهان امروزین روبرو هستین. مثلاً هیچ کس نیست که ندونه سیگار برای سلامت ضرر داره، اما یکی از عادی ترین و بجای خود گسترده ترین اعتیادی است که در جهان هر روز بیشتر و بیشتر میشه. خب، شما مانعی مثل کارخانجات سیگار سازی، کشاورزان توتون کار، سیستم خشک کردن توتون و تا تجارت و توزیع و تمام ساختارهای اداری و غیره اش رو با تمام افرادی که در آن دخیل هستند، پیش روی خودتان دارین. با این قضیه چطور برخورد میکنی؟ همسر برادرم میگه: ببین، اگر این مبنا رو قرار بدیم که موانع زیاد هست، خب خیلی راحت میشه دست از هر کاری کشید و یه گوشه ای نشست و گفت: من ایده های خوبی دارم و اما صرفاً برای خودم. ضمناً شاید برای تو منطقی بنظر نرسه، اما هر دوی ما چنین تلاشی رو بخشاً وظیفه ای دینی برای خودمان ارزیابی می کنیم. این احساس که در چنین کار درستی، خدا با ما هست! گفتم: خب، پای خدا رو اگه وسط بکشین، من ممکنه به قضایای دیگه ای کشیده بشم که: چرا خداوند صحنه زندگی را بگونه ای تنظیم کرده که عده ای از مخلوقاتش در راستای تخریبی و عده ای دیگر در راستای تصحیح و حل آن در تلاش باشند؟ فکر نمی کنی که این قضیه خدای تو و مقصد و مرامش رو زیر سوال می بره؟ عباس میگه: قضیه اینطور نیست. جامعه بشری صرفاً در میان جنگ بین بد و خوب و بقول ترم های شرقی، بین خیر و شر در جنگ و جدال نیست. بشر در کلیت خودش تمامی رفتارهایش رو از مبنای نادانی دنبال میکنه و به همین دلیل، بخشی از نیروی تصحیح خطا، در بطن همان نیرویی نهفته هست که امروزه خود به مسیری غلط افتاده. حتی اگه زندگی خودت یا خودم رو هم نگاه کنی، یک سیر مستقیم و خطی صاف رو دنبال نکرده ایم. ما بارها خود رو آزموده و باز راه خودمان رو عوض کرده ایم. چنین کاری، حقی است که برای هر کس میتوان قائل شد و آنهای دیگه هم میتونند به این قضیه برسند که در درست، سالم و منطقی زیستن جامعه بشری، همه بهره می برند و زمین دیگر شاهد هیچ گیر و گرفتاری نخواهد بود. میگویم: خب، درباره برنامه خودتان بگو. چیزهایی که یه خورده عملی تر هستند و انسان مجبور نباشه بخاطرش بره در فلان و بهمان سالن و معبد و غیره، یه سری حرکات عجیب و غریب انجام بده! همسر برادرم بهرحال احساس ناخوشایندی داشت. انگار در موضعی قرار گرفته که باید از خودش دفاع کند. عباس بیشتر در تلاش بود تا با تشریح کار و برنامه خودشان، مواد لازم رو در اختیار من بذاره. بهرحال تجربه زندگی هر دوی ما این احساس رو برایش جاگیر کرده بود که اگه اطلاعات درستی در اختیارم بذاره، غیرممکن هست که من بی دلیل در موضع نفی و یا حتی بی باوری نسبت به اون باقی بمونم. - بعداز سالها کار در زمینه مشاوره همیوپاتیک، تصمیم گرفتم که طرحی رو نه تنها برای تغییر اساسی در سیستم تغذیه، بلکه سازماندهی مناسبی برای چگونه گی توزیع آن رو هم همراهش قرار بدم. در این رابطه طبیعی است که طرح ما اگه از زاویه مالی نگاه کنی، طرحی ابتدا به ساکن میلیونی و شاید به جای خود میلیاردی باشه. و در چنین رابطه ای هست که ما در تلاش هستیم تا با مسئولین وزرات بهداشت ایرلند نیز در این زمینه تماس هایی رو سازمان بدیم. صحبتی هست که ما ملاقاتی با وزیر داشته باشیم و طرح های خودمان را برای کار تحقیقی و اینها برایشان بفرستیم. ما قضیه رو مثل طرحی با سه منبع در نظر میگیریم. منبعی که سازماندهی تولید رو به عهده داره، منبعی که مصرف کننده هست و منبعی که نقش توزیع رو ایفا می کنه. امروزه در هر سه زمینه آشفته گی های اساسی وجود داره. از یک طرف، سیستم توزیع با استفاده از همه ابزارها برای سود بیشتر و تولید بیشتر و دامن زدن به مصرف پیش میره. در قسمت مصرف نیز که مردم مدام با محصولات و تولیدات و حتی شیوه های خورد و خوراک روبرو هستند، ناسالم ترین و بی برنامه ترین امورات جریان داره. و در این میان، رابطه بین این دو بخش رو عده ای دیگر تحت عنوان دامن زنندگان بازار مصرفی بصورت واسط دنبال می کنند که سیکل فراهم آوری مداوم بیماری، نابسامانی های بهداشتی و از همه مهمتر بخش مهمی از توانائی مالی بشر رو از این طریق تحت عنوان مداوا و غیره به هدر میدن. من که هنوز با نگاههای ناباورانه و برخی حرکات ناشی از کلافه گی خودم رنگ و ملودی خاصی به صدای برادرم بخشیده بودم که عنقریب به من بگه: بابا جان، صبر کن. من که نمی تونم فقط بهت بگم که ما میخواهیم جهان رو بهشت کنیم! این گفته به اندازه کافی احمقانه هست! تلاش ما اینه که حتی اگه شده با سازماندهی گروه های بسیار کوچک هم، نه تنها مسیر تهیه، تولید، توزیع و مصرف، بلکه چگونه گی نظارت بر این مجموعه رو نیز در یک بافت یکدست قرار بدیم. طوری که بعنوان مثال پزشک معالج گروهی از انسانها که گوشت خوار نیستند، خود نیز گوشت نمی خوره و سعی میکنه سیستم تغذیه اش رو متناسب با نیازهای ضروری بدن خود تنظیم کنه! گفتم: خب، این دیگه کار رو بطور اساسی مشکل میکنه! حالا چطور میشه ملزومات و نیازهای هر بدن رو تشخیص داد؟ گفت: اتفاقاً این ساده ترین بخش این کار هست! بدن هر انسان خود تحت تاثیر مکانیسمی قرار داره که به " ضوابط زمان بندی شده " معروف هست. و برای رسیدن به آن هم هیچ مشکل خاصی نیست. و بطور عموم میشه انسانها را با استفاده از آموزش های گروهی و یا حتی با استفاده از سیستم آموزش و پرورش و یا رادیو و تلوزیون و اینها هم به چگونه گی این کار آشنا کرد و یا با نظارت آنرا دنبال کرده و هر بدن را با مکانیسم ویژه اش شناسائی نمود! .... این بحث فعلاً که ادامه داره. دلم نمیاد خواننده احتمالی این پست رو با اینهمه حرف خسته کرده باشم! با این حساب، تا بعد... |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|