کلَ‌گپ

۰۲/۰۴/۱۳۸۴

باز هم افاضاتی اندر قضیه انتخابات!

 

این روزهای آخر مانده به تکمیل بازی رأی و انتخابات و تعیین یک مدیر برای جامعه و غیره، شلغم شوربائی راه افتاده است! همه در حال توضیح دادن هستند. چه برای مثلاً رأی‌دادن، رأی ندادن، بررسی قضایایی همچون نتیجه ریزش آراء در هفته گذشته و آخرالامر دامن زدن به این ایده که انگار فاشیسمی در حال قد کشیدن و سربرون آوردن است.

در مورد اینکه انگار تنها با انتخاب مثلاً یک مترسکی همچون احمدی‌نژاد بر رأس فلان و بهمان اداره و حتی کاخ ریاست جمهوری، تازه آثار و نمای حضور چندین صد ساله و آخرالامر ترکیب فرهنگ و حکومت و زورمداری، در شکل فاشیسم بروز خواهد کرد! همین ساختار در تمامی سال‌های نه تنها بعداز انقلاب، بلکه به اشکال مختلف در دوره‌های پیشین تاریخ این جامعه و این مردم حضور داشته است.

تعجب من از وقاحتی است که برخی‌ها میتوانند از خود بروز دهند. اگر، پشتیبانی میلیونی، همچون شرائطی که در زمان آقای خاتمی بروز کرده، برای حضور جدید اصلاح‌طلبان اتفاق نیافتاده، کمترین کاری که تئوری‌پردازان و مدافعان این جریان سیاسی باید انجام دهند، این است که حداقل باور کنند که فعلاً جائی در منبر راهنمائی و دادن رهنمود به مردم ندارند. بحث فعلاً این نیست که درست می گویند یا نه. بحث روی این جنبه است که وقتی مردمی تحلیل‌های دیروز تو را جدی نمی گیرند و یا اساساً باور ندارند، دیگر توجیه امروزین شما چیست که باز هم فکر می کنید جایگاه چوپان و گوسفند میباید کماکان برقرار باشد؟

نکته دوم اینکه، تمامی مهره‌های سفت و سخت چسبیده به قدرت و ارتزاق‌کنندگان اصلی بخش مهمی از درآمد جامعه کماکان بر سر قدرت هستند و اتفاقاً اینها تنها چیزی را که طی سالیان گذشته در روند متقارن از دست داده‌اند، رابطه‌ای است که در سوءاستفاده از قدرت از یک سو، و ریزش اعتماد توده‌ها از آنان از سوی دیگر شکل گرفته است و بدین ترتیب، هرچقدر پایه‌های حضور آنها در ارگان‌های قدرت‌مداری تقویت شده، حمایت اجتماعی و مردمی شان را از دست داده‌اند.

شاید تحولی همچون دوم خرداد نقطه آغازی بسیار مهم برای مقابله با قدرت عملاً موجود مبتنی بر کراهت، نابخردی، ارتجاع، کهنه پرستی و از همه اینها عملی‌تر همانا جنایتکارانه دستگاه حاکمه بوده. اگرچه چنین حرکتی بخاطر بالارفتن هیجانی تمایل اولیه به مناسباتی مدنی و مطابق با وضعیت کنونی جهان، فاقد امکانات و ابزارهای مناسب برای تحکیم حضور و ثبت و نگه‌داری چنین هیجان و اشتیاقی بوده و نتوانست خود را تا حد چنان ساختاری فرابرویاند که حتی با کنار گذاردن و یا پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی و یا قضایایی که در رابطه با مجلس هفتم و شوراهای شهری پیش آمده، بتواند خود رهبری امور را بر عهده بگیرد، و نمایندگانی شایسته از بین خود به رهبری سیاسی برگزیند، با اینهمه نمیتوان حضور نیروهای سرکوب‌گر را نادیده گرفت. آنها با چنگ و دندان نه تنها از همه سنگرهای خود دفاع کردند، بلکه بجای خود سعی کردند با هر نوع ترفندی که یادگرفته‌اند و یا امکانی در میان بوده، تمایلات اصلاح‌طلبانه جامعه را سرکوب کنند. اگر ما به وضعیت فعلی رسیده‌ایم ناشی از این نیست که مثلاً آنها صرفاً بخاطر حضور اصلاح‌طلبان در قدرت نخواستند این آزادی‌ها را محدود کنند.

بطور کلی باید به این جنبه فکر کرد که هر جنبش انقلابی و یا اصلاحی، اگر نتواند ایده‌ها و نظراتش را به تفکر غالب در جامعه تبدیل کند، قطعاً بازنده خواهد بود. انقلابی‌ترین و عدالت‌پژوهانه‌ترین نیروها نیز در مصاف با شرائط در عدم همراهی با مردم، خواه ناخواه به نیرویی خنثی بدل میشوند و حتی بجای خود بخشی از موانع سرکوب می گردند. جاذبه انقلاب و یا تمایل تحول و اصلاح باید بگونه‌ای باشد که بطور مثال جامعه با تمام وجودش به آزادی بیاندیشد و نه اینکه آنرا نمودی از بی بند و باری اجتماعی و عدم وجود مناسباتی معقول و پایدار در جامعه تلقی کند.

شرکت کردن در بحثی که مثلاً بخواهد ناقد سیاستی باشد که رأی دادن به هاشمی را تبلیغ می کند، فکر کنم بی فایده است. درون این بازی فریبی بزرگ نهفته است؛ اینکه احساس مسئولیت مردم را، وجودشان را تا حد یک برگه کاغذ پائین بیاوریم؛ حقوق اجتماعی و دمکراتیک را تنها با بازی انتخابات یکی قلمداد کنیم؛ و از همه اینها کریه تر اینکه بگوییم، اگر در هر لحظه از بازی، قواعد پیش روی خود را نپذیری، شاید برای مدتها از صحنه و حضور در بازی خارج شوی. چنین فکری در بی اعتمادی و نداشتن کمترین امیدی و حتی بی‌باوری شدید به این قضیه دست و پا میزند که مردم هیچ‌گاه قادر نخواهند شد بالاخره بد و خوب خود را تشخیص دهند.

تصور اینکه رأی میتواند سدی باشد در برابر تمایل حریصانه برای عده‌ای افراد که از اذیت و آزار مردم با ابزارها و تلقیات مذهبی لذت هیستریک می برند، تحقیر فکر و اندیشه بشری است. آخر یک تکه کاغذ که نمیتواند کاری از پیش ببرد. شاید فکر می کنیم که قرار است با بیرون آمدن نامی از میان صندوق‌ها انقلابی بروز کند و تحولی در جامعه بوجود آید؟

من در همان دوره اول نیز به اساس این بازی با تردید نگاه می کردم که مردم را در بین دو انتخاب تحریم و رأی دادن درگیر کنیم. در بطن آن دامن زدن به ایده و تفکری بسیار انحرافی و غلط نهفته است. انسانها میباید تمام اجزاء و دقیقاً تمامی بخش‌های زندگی‌شان تحت تاثیر احساس مسئولیت و توجه دائمی باشد. آنها میباید در مصاف زندگی هر آن پدیده‌ای را که در برابر زندگی هارمونیک و متناسب با طبیعت انسانی قرار میگیرد، دقیقاً و عمیقاً کالبد شکافی و سپس از پیش پای خود و سایرین بردارند.

بهرحال بحث‌های کشدار این روزها، انگار تاثیر مسموم کننده قضایایی است که بسیاری از بالاخص مهاجرین را به خودش مشغول کرده. چیزی مثل اعتیاد و دل مشغول کردن به قضایایی که هیچ نقشی هم نمیتوان در روند آن حتی در حد یک نفر ایفا کرد!

اگر جامعه بشری را در تقسیمی بسیار عمومی در نظر بگیریم، نابخردی در جهان کماکان توانسته دوره‌ای دیگر به حیات خود حتی اگر شده بازهم در یکی از نقاط دنیا ادامه دهد. وضعیتی که نه تنها مایه خوشحالی تمامی نابخردان، دفرمه‌شدگان و حتی انسان‌نماهائی است که تنها و تنها سکّان حیات شان در دست تنفر و کراهت و جنگ و جنایت قرار دارد. در همین راستا احساس می کنم چگونه همه قدرت‌مداران دنیا از چنین قضایایی خوشحال خواهند شد. آنها تنها وضعیتی را که بر نمی تابند، همانا زندگی معقول و با آرامش مردم در کره زمین است و بس.


This page is powered by Blogger. Isn't yours?