کلَ‌گپ

۰۸/۰۳/۱۳۸۴

مانیفستی برای مقاومت!

دیروز که بیانیه آقای معین را خواندم، اگر صادق باشم باید بگویم که از این بیانیه خوشم آمد. شاید به من بگویند که خب، از این بیانیه‌های روزهای انتخابات زیاد منتشر میشه. من هم قبول دارم. اما مگر بقیه آنهائی که می نویسند و یا بعنوان احزاب سیاسی و غیره اعلامیه میدهند، در رأس امور اجرائی قرار دارند؟ همه آنهائی که مردم رو به این طرف یا آنطرف فرا می خوانند، آیا خود دست در عملی مشخص دارند؟

بعداز خواندن بیانیه به این موضوع فکر می کردم که آیا برای حضور در جایگاه مدیریتی مشخص، تیپ و قیافه هم شرط هست؟ با خودم فکر می کردم، آیا خودم رو گول نمی زنم از اینکه تیپ ظاهری معین تو ذوق‌ام زده بود؟ دیروز اما وقتی بیانیه‌اش رو خوندم، راستش احساس خوبی داشتم. فکر می کردم، آدم‌ها میتونند از حوادث و قضایایی که براشون پیش میاد، درس بگیرند. بیانیه معین حتی اگر این دوره جمع‌آوری رأی از مردم آنطور پیش نره که اون برنده انتخابات باشه، بهرحال سند مشخصی است و نشانه‌ای است از صف‌آرائی جدیدی در آن سرزمین و آن جامعه.

در کنار اینها متعجب بودم از کاری که خانوم عبادی انجام داد. خانم عبادی میگه که در انتخابات شرکت نخواهد کرد. این حق اجتماعی هر کسی است که این یه تیکه کاغذ رو نه امضاء کنه و نه در هیچ صندوقی بیاندازه. اما وقتی همین عمل رو به صدای بلند اعلام می کنه، به این معنی است که از بقیه هم میخواد که شرکت نکنند. حتی میشه همین رو هم حق ایشان دانست. و حق بقیه که حرف ایشان رو گوش بدن یا نه. اما، آیا خانوم عبادی، از این حق فریاد زدن و یا بلند بلند فکر کردن خود، داره درست استفاده می کنه؟ آیا برای فردی که تبدیل به یک شخصیت اجتماعی شده، بلند فکر کردن مسئولیت نداره؟

شاید خیلی‌ها اونم در مملکت گل و بلبلی چون ایران که براحتی کسی را قهرمان می کنند و تمام مسئولیت فکرکردن و تصمیم‌گیری و غیره رو عملاً به عهده طرف میذارن، به حرف خانوم شیرین عبادی گوش کرده و از رأی دادن منصرف بشن. اما، اگر از یه طرف مسئولیت درست اندیشیدن به عهده هر فردی است تا نسبت به قضایایی که در حول و حوشش میگذره و در مورد کسایی که میخوان بالای سرش نماینده و مامور اجرا و اینها بشن، خوب فکر کنه و بعد اونا رو انتخاب کنه؛ از طرف دیگه هم این قضیه اهمیت داره که امثال خانوم شیرین عبادی هم نباید منتجه ذهنی خودش رو به آنها تلقین کنه. ایشان با این کار بعنوان نماینده فکری جامعه دارن عمل می کنند. و این ناقض حق و حتی وظیفه‌ای است که هر فرد نسبت به مسائل و موضوعات اجتماعی داره. ایشان با چنین اظهارنظری – من نسبت به صحت و یا نقص این اظهارنظر، بحث نمی کنم – همان نقصی رو در جامعه ادامه میده که آن جامعه بشدت ازش رنج می بره و اون: نخبه‌گرائی است. یکی بعنوان ولی‌فقیه بد و خوب مردم رو بجاشون تعیین می کنه، آن دیگری از موضع و جایگاه مورد احترام بین‌المللی. و حتی در کنار اینها متاسفانه میدانیم که احزاب سیاسی، گروه‌های اجتماعی و غیره نیز همین کار رو می کنند.

دعوت مردم به دقیق‌شدن روی آنچه که زمینه بروز احساس مسئولیت اجتماعی و برخورد با اهرم‌های مناسب برای حضور رأی و  نظر خود، یه چیز دیگه هست. دعوت کردن از مردم برای حضور در انتخابات، به معنی پذیرش این یا آن فرد بعنوان مدیر اجرائی نیست. اصلاً حضور در انتخابات یعنی مشخص کردن خواسته خود از فلان بخش مدیریتی جامعه، فراهم کردن اهرم‌های لازم برای تاثیرگذاری مناسب در پیش‌برد خواسته‌ها و غیره هست. اما در تمام این مدت، هیچ‌گاه نباید به ر‌أی‌دهندگان گفت که به کی و چرا رای دهید.

البته احزاب سیاسی که بالاخص در میان گرایش‌های چپ این باور بیشتر تبلور ایده‌آلیستی‌اش رو نمایان می کنه، خودشون رو بعنوان پیشروان، نخبه‌گان و غیره معرفی می کنند و در پی تحکیم چنین خودفریبی حتی در کوچک‌ترین موضوع تصمیم‌گیری – چه در مناسبات درونی و ساختاری خودشان و چه در جامعه‌ و حتی نسبت به قضایای مختلف – سعی می کنند نظر خودشان را به صدای بلند بیان کنند و از این‌طریق نقشی منفی در اندیشیدن آزاد انسانها ایفا می کنند.

برای خودم – که البته ابراز نظرم خوشبختانه نمی تونه مثل امثال شیرین عبادی، احزاب، گروه‌ها و انجمن‌های مختلف روی اذهان انسانهای دیگه تاثیر بذاره! – امری تحت عنوان انتخابات، موضوعی بی معنی است. انتخابات مثل شرکت در لاتاری را می مونه. مگه هیچ عاقلی بین چند مدیر برای یک کار معین، به رأی‌گیری دست می زنه؟ حتی اگه بپذیریم که برای یک نقش معین چندین کاندید داشته باشیم، عقل و خرد – البته بیشتر منظورم برداشت شخصی خودم از آن هست! – حکم می کنه که آن افراد در کنار هم و با هم بیش از اینکه به صندلی مربوطه فکر کنند، به موضوع مدیریت فکر کرده و بطور جمعی و همراه هم کار را پیش ببرند. اما همه ما میدانیم که انتخابات تنها محصول وجود نیروهای متضاد، منافع متقابل و حتی جنگ‌های پنهانی در جامعه و در بین گروه‌هایی مشخص هست. و کشاندن مردم به دادن رأی، تامین چنان قدرتی است که هرکدام برای بیرون راندن حریف به آن فکر می کنند.

اگه مشخص‌تر بنویسم، باید بگویم که جامعه اگه قصد داشته باشه نسبت به قدرت اقتدارگرایان در دستگاه حکومتی ایران واکنش منفی و سدکننده داشته باشه، عملاً این امکان برایش فراهم است که به معین رای بده. رای به معین، به هیچ وجه پذیرش شیوه مدیریت وی – که اصلاً معلوم نیست این چنین افرادی چی در چنته واقعی خودشان دارن – اما، این رای زمینه‌ای خواهد بود در تداوم حضور نیروهایی دیگرگونه در ساختار قدرت درون جامعه. ثانیاً من به این جنبه امیدوار هستم که زمینه‌های عملی‌تری برای شکل‌گیری جبهه فراگیر دموکراسی‌خواهی – یا بهتر بگویم مدافعه از عقلانیت و خرد و منطق در مناسبات اجتماعی بجای استخاره و پند و اندرز و تشخیص خوب و بد در اتاق‌های در بسته و باندبازی و حضور فتنه گری و حرص قدرت و غیره...

یه نکته دیگه ای هم در این مدت باهاش درگیر بودیم و اون، زمزمه‌ای بوده که انگار برخی از هواخواهان و حتی فعالین چپ در سالهای اولیه انقلاب که هم‌اکنون به نحوی از انحاء به بخشی از بدنه اقتصادی جامعه ایران بدل شده‌اند و شاید بعضاً این موقعیت رو در دوره ریخت و پاش‌های اقتصادی هاشمی کسب کرده‌اند، خود مبلّغ رفسنجانی شده‌اند و اینجا و آنجا در برخی تماس‌ها با دوستان سابق خود در خارج و یا حتی در صحبت‌های محفلی در ایران، دادن این جایگاه مدیریتی به دست رفسنجانی رو کمک به توسعه اقتصادی در جامعه میدانند. یکی از اشتباهات اولیه در برخورد با این افراد این هست که فکر کنیم چنین اظهارنظری از نگاه عدالت‌خواهانه و در تلاش برای توجه به رشد و تعالی مناسبات انسانی و به‌سازی محیط اجتماعی در ایران هست. پیشاپیش باید نسبت به چنین پیش‌داوری هوشیار بود. موضوع دوم اینکه این افراد این نکته ساده رو در نظر نمی گیرند که هاشمی در واقع نه تنها در دستگاه اداری و حکومتی بوده، بلکه نقش خیلی حساسی رو هم به عهده داشته. اتفاقاً یکی از جنبه‌های منفی مدیریت هاشمی و رد حُسن‌نیت وی نقش مخربی بوده که در برابر دولت خاتمی و پیش‌برد عملی برنامه‌های اون ایفا می کرده و خود همراه گروه بزرگتری در دستگاه حکومتی در ایران، زمینه‌های کنده‌شدن توده‌های مردم و پایگاه مردمی خاتمی و دولتش از وی بوده. این دوستان باید در نظر بگیرند که هاشمی که نقشی انتصابی در شورای تشخیص مصلحت در ایران داشته، اگه رئیس جمهور بشه، این نقش رو طبعاً باز هم به یکی دیگر از همان افراد خواهند داد. افرادی مثل معین، افرادی بیرون از ساختار اجرائی، قدرت، حکومت و بطور کلی مراکز تصمیم‌گیری هستند. رخنه چنین افرادی به دستگاه حکومتی بهرحال بهتر از بیرون بودن و نقش اپوزیسیون بازی کردن رو داره. چرا که در هرزمانی هم که نیروهای دموکراسی قدرت‌مند وارد صحنه سیاسی شوند، وجود چنین نیروئی در ساختار قدرت فراهم‌کننده بهتر زمینه‌های تاثیرگذاری آنان خواهند بود.

پس زدن سنگربه‌سنگر حضور حماقت در مناسبات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و غیره در جامعه ما تنها راه و معقول‌ترین آن هست. حذف فیزیکی، حذف گروهی، خلاصه هر نوع حذفی بیش از اینکه تغییرات رو بنیادی کنه، تنها در مقوله‌ای بعنوان مقایسه قدرت عمل خواهد کرد. و طبعاً چنین وضعیتی بیش از اینکه تاثیرگذار بنیادین در زندگی مردم باشه، جامعه رو با جنگی دائم روبرو میکنه.

برای اندیشه‌ای انسانی در شکل‌دهی مناسباتی همگون و هارمونیک بین مردم، هیچ راه دیگری حداقل به ذهن من نمی یاد.


This page is powered by Blogger. Isn't yours?