کلَ‌گپ

۳۱/۰۶/۱۳۸۳

یادداشت هائی پراکنده!

یادداشت هائی پراکنده!

از دیروز پیش روی تب از نک انگشتان پا به بالا را حس می کردم. ویژگی شروع چنین تبی همیشه اینطور هست که انگار با روشنائی روز هماهنگی خاصی دارد. چون درست تا زمانی که هوا تاریک هست، من احساس تب می کنم و فقط دم دمای صبح متوجه میشوم که دیگر اثری از تب نمانده. اینکه این وضعیت چقدر طول می کشد، همیشه متفاوت بوده. اگر در مسافرت باشم از شانسم، تمام مدت مسافرتم همراهم خواهد بود. اگر در خانه ام باشم و احیاناً برنامه ای داشته باشم که میباید به شهری دیگر بروم یا کار خاصی را برای کسی انجام دهم، تا روزی که آن وعده با بدبختی و تب انجام میشود، این وضعیت جسمی همراهم خواهد بود.

گرفتاری بزرگ دیگر در این هست که همراه این سردرد و تب، خواب هائی هم که می بینم انگار با آنها همزبانی خاصی پیدا می کنند. دیشب خواب یکی از دوستان دوران کودکی ام را می دیدم که بعداز اینهمه سالها بالاخره در رشت با هم دیداری داشتیم. خواهر کوچکترش که حدود ده سال پیش همراه شوهرش ابتدا به ژاپن و بعدش به کانادا رفته بود، حال در خانه شان بوده و جالب اینجاست که دو تا دخترانش از خودش بزرگتر بودند و خواهر دوستم، کماکان همان دخترک کوچولوئی بود که گاهی همراهش می رفتیم تا به کلاس پیانو برسانیمش. در آنجا چنین مطرح شده بود که انگار شوهرش آنها رو گذاشته و با پولی که از کار در ژاپن جمع کرده، جیم شده و حالا هیچ اثری ازش نیست. دوستم خیلی ناراحت بود. پدرش که در واقع امر مرده، حال در بستر بیماری بود. وقتی به بیرون خانه رفتیم، با زنی روبرو شدیم که خودش را حسابی درست کرده بود و نه تنها تمام جواهراتی که به خودش وصل کرده بود برق میزدند، بلکه چندتائی دندانش را هم طلائی کرده بود. من با تعجب بهش نگاه می کردم. چون تصوری که از همسر دوستم داشتم، دختری بود با چشمانی سبز و حتی بچه هاشان هم چشمان سبز و روشنی داشتند. اما زنی که روبرویم بود بیشتر شبیه گیشاهای ژاپنی بود و چشم و ابرویش هم کاملاً سیاه. دوستم حسابی ناراحت بود. وقتی موضوع رو پرسیدم گفتش که از هم جدا شده اند و حالا با داشتن چندتائی بچه، خانمش قصد کرده که همراه یکی از دوست پسرهایش زندگی کنه.

در حالیکه مایل بودم دوستم را دلداری دهم که این کار بهرحال امری عادی است و حق آن زن هست که هرطوری خودش میخواهد زندگی کند، در عین حال متعجب بودم از اینکه چطور میشه در ایران چنین کاری کرد. وقتی دوباره به خانه شان برگشتم، احساس کردم که خواهرش انگار به حالتی از غش و لرز شدید افتاده و خلاصه سعی کردم که به آرامی اونو از خواب بیدار کنم و همین زمان هم در این فکر بودم که حالا دیگه صبح شده مجبورم بیدار شوم و با این حساب نمیتونم بفهمم بقیه قضایا چه خواهد شد. و اینطور بود که با سردرد و درد گردن و خلاصه کمی تب از خواب بیدار شدم.

هنوز ساعت 5 صبح بود میدانستم که تا روشنی کامل هوا هیچ کاری نمیتوانم بکنم. همانطور توی تخت باقی مانده و به برخی قضایا فکر می کردم که این روزها موضوع فکر و اندیشه بسیاری از دوستان و رفقای سابقم هست.

قضیه " سایت امروز "

این روزها انگار حسین درخشان دعوت کرده از کسانی که وبلاگ نویس هستند و اینها که نه تنها نوشته های سایت " امروز " رو در صفحه خودشان بیارن، بلکه اگه امکان داشته باشه، اسم وبلاگ و یا سایتشون رو برای یه روز " امروز " بذارن.

من نمیخوام در مورد اثرات و نتایج چنین رفتارهائی بعنوان عملی سیاسی یا کاری سمبلیک و امثالهم بحث کنم. اما یه چیز دیگه ای و از زاویه دیگه ای هست که ذهنم رو بخودش مشغول می کنه. آنهائی که به اریکه قدرت و پول و سرمایه و اقتصاد و بطور کلی فرمانروای در جامعه ایران نشسته اند، بدون بستن سایت ها هم در آن بالا قرار دارن. آنها با استفاده از شکل و تعریف و تفسیر خاص خودشان، حتی همان دسته از افرادی که همراه اینها در تمام دوران حکومت بوده و بخشی از ساختارهای قدرت رو تشکیل میدادند، از صحنه خارج کرده اند. آنها یک روز در حمله به سایت ها، روز دیگر با علم کردن بدحجابی، روز سوم در رابطه با سینما و فیلم و غیره و آخرالامر در رابطه با مسئله ای تحت عنوان دستیابی به سلاح اتمی فعلاً دارن جولان میدن. آنچه که برای باصطلاح مخالفین و یا اپوزیسیون باقی مانده، تنها دنبال کردن همه آن تصامیمی است که همین دستگاه قدرت مطرح می کنه. مخالفت با بستن سایت ها و اینها مشکل نیست، مشکل حضور چنین ساختاری است. و تا زمانیکه چنین ساختاری – و متاسفانه در بسیاری از کشورهای جهان با هر نامی که برای خودشان انتخاب می کنند، از ساختارهائی بهره مند هستند که توفیر چندانی با همان جمهوری اسلامی ندارند. چرا که منبع الهام همه آنها حفظ قدرت و بهره گیری از امکانات مربوطه هست – روی کار هست، طبیعی است که نحوه تصمیم گیری برای جامعه همواره نشانه نامعقول بودن و نابخردی است. آنهائی که فکر می کنند با هر تصمیمی اگر مقابله کنند، میتوانند جامعه را به مقابله همه جانبه با این رژیم بکشانند، تا هم اکنون هیچ تجربه مشخصی از این کار نشان نداده اند. اینکه ادامه چنین کاری به سرنگونی چنان ساختاری منجر میشه بیشتر به پیشداوری شبیه هست تا نشانه ای عملی و مشخص.

از سوی دیگه میشه این ایراد رو به همه باصطلاح فعالین سیاسی، و آنهائی که خودشونو با نام فلان و بهمان حزب سیاسی تعریف می کنند، گرفت که انگار هیچ کدامشان استراتژی مشخصی ندارن و صرفاً دنباله روی حوادثی از این دست هستند که مثلاً سردمداران قدرت در فلان و بهمان قضیه آتوئی دستشان بدهد و آنها همان را علم کنند. یک انسان جدی و مصمم و هوشیار، بیش از اینکه خودشو به اعمال طرف مقابل بند کرده و دنباله روی تصامیم طرف مقابل بشه، باید عمدتاً در راستائی حرکت کنه که مدافعه از مهمترین خواسته های واقعی جامعه و در راستای غلبه بر کژی های موجود در جامعه هست.

از طرف دیگه باید به این نکته توجه کنیم تا زمانی که از نیروی ناچیزی برخورداریم موظف هستیم در استفاده از آن نهایت احتیاط رو بکنیم. اینطور نیست که هی خودمان را بیاندازیم وسط معرکه. مسئله سایت ها و وبلاگ ها در بهترین وجه خود شاید شامل بخش بسیار ناچیزی از جامعه ما باشه. اگر بخواهیم به همین آمارهای نیم بند هم تکیه کنیم باز میتوانیم دریابیم که تنها درصد بسیار ناچیزی از دارندگان اتصال های اینترنتی و استفاده کنندگان از آن در راستای گرایشات سیاسی و فرهنگی از آن بهره می گیرند. هنوز بخش اصلی استفاده کنندگان از اینترنت عمدتاً جنبه های تفننی و تفریحی و گاهاً بهره گیری از امکانات موسیقیائی و غیره را در مد نظر دارن. وارد میدان شدن آنهم برای چنین درصد ناچیزی – بدون اینکه حق هر انسانی رو در استفاده آزاد و به انتخاب خود از ابزارهای تکنولوژیک کنونی را رد کرده باشم - از جامعه، آنهم با چنان قابلیت محدود امکاناتی بنظر میرسد که نشان از درایت یا مدیریت صحیح در پیشبرد اهداف سیاسی نخواهد بود.

باز هم اگر از جنبه های دیگری نیز به قضیه نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که تنها استفاده کنندگان از اینترنت نیستند که خواهان آزادی بهره گیری از آنند؛ همه آنانی که در تجارت و توزیع کامپیوتر و بهره گیری از راه اندازی سرور های مختلف و استفاده از خدماتی از این دست دخیل هستند، تا کارخانجات تولید کننده این ابزار ها در کشورهای خارج از ایران خلاصه همه و همه با گسترش امکانات فوق بمثابه دامن زدن به مصرف ذینفع هستند. شعار دادن در راستای گسترش دامنه مصرفی جامعه بدون اینکه هیچ نشانه ای از سمت و سوی بهره گیری معقول از چنین تکنولوژی در میان باشد، تنها و تنها تبدیل شدن به عمله چنان کارخانجات تولیدی و یا در جنبه های دیگر تبدیل شدن به پشتیبانان مقابله های موجود در جامعه ما برای دستیابی به امکانات بیشتر و حفظ زمینه های قدرتی بیشتر هست. به این نکته نیز باید توجه داشته باشیم که پیش روی ما خطر بسیار مهمی قرار داره که همانا تخریب محیط زیست اطلاعاتی مان هست.

دست اندرکاران سایت امروز و یا سایر سایت ها، خود زمانی با وعده به اینکه امواج خروشان علاقه مندی جامعه برای تغییر در فرهنگ عمومی حضور ایدئولوژی در حیات سیاسی را تحقق بخشند، به روی کار آمدند. اما جز بهره گیری از امکانات دستگاه قدرت و جز تلاش برای جمع و جور کردن ساختارهای مورد نظر خود، نتوانستند حتی زمینه هائی را فراهم آورند که مردم با علاقه مندی مشابه بتوانند در صحنه سیاسی حضور یابند و همان نقش را بطور بنیادین دنبال نمایند. آوردن مردم به صحنه شاید یکبار اتفاق می افتد، اما نگه داشتن شان و دامن زدن به اشتیاق آنها و حفظ تمایلشان در تعیین سرنوشت خود با حضور مستقیم، کاری است که متاسفانه در مخیله هیچ کدام از بهره وران آرای مردم ایران نمودار نشده است و این نشانه ای جدی از عدم درکشان از حضور مسئولانه مردم در تعیین سرنوشت خویش هست. حال، تبدیل شدن به نیروئی برای اقامه دعوای این افراد برای حفظ آخرین سنگرهای کسب کرده در دوره زمامداری خود، من فکر میکنم به ارزیابی جدی تری نیاز داشته باشد. این دشمن نیست که باید منشاء و الهام دهنده اتحاد نیروها باشد، بلکه این میزان حس مسئولیت افراد نسبت به اصلی ترین و بنیادی ترین راستاهای حق انسانی زندگی مردم هست که میباید مبنا قرار گیرد و متاسفانه انگار آنهائی که خود را سیاسی میدانند، از این موضوع نمی خواهند درس بگیرند که با کنار رفتن دشمن، یا حتی نابود کردن دشمن، موضوعیت وحدت عمل و همراهی بی معنی گشته و جز هرج و مرج چیزی باقی نخواهد ماند.

حال در اینسوی آبها یکی به میدان می آید و تقاضا می کند تنها تحت عنوان مقابله با مرتضوی برای بستن سایت های مخالف، به میدان آمده و مثلاً از فلان سایت دفاع کنیم. حال آنکه چنین کاری بیشتر جنبه سمبلیک داشته و بیشتر نمایشی خواهد بود و من فکر می کنم انسانهای جدی و مصمم خودشان را به چنین بازی هایی آلوده نمی کنند و بیشتر ترجیح میدهند مدافع مهمترین اجزاء حقوق جامعه ما باشند که امروزه در مهمترین عرصه هایش نیز از ابتدائی ترین ابزارهای دفاعی محروم هستند. از حق زندگی حداقل گرفته تا حق مسکن و نان و غیره.


This page is powered by Blogger. Isn't yours?