کلَ‌گپ

۱۶/۱۲/۱۳۸۲

مصاحبه با آينده! قسمت اول - با سلام. من خيلي خوشحالم كه بهم اجازه دادين با شما مصاحبه كنم. - منم خوشحالم كه به من اين امكان رو دادين تا با شهروندان تاريخ گذشته حرف بزنم. در همين جا ميخواستم اين پيشنهاد رو مطرح كنم كه: فكر نمي كنيد بهتر ميبود شما و من بجاي مصاحبه، گفتگوئي ميداشتيم، طوري كه شما از امورات روزگار خودت ميگفتين و من هم از اموري كه حالا مطرح هست؟ - پيشنهاد جالبي است. اما مشكلاتي در ميان هست. جالب اين است كه من براي رد نظرتان، بايد عملاً همين پيشنهادتان را اجرا كنم. ببينيد، نقشي كه من در مناسبات بين انسانهاي هم دوره خودم به عهده گرفته ام – راستش رو بخواين بايد بگم، به عهده ام گذاشته شده! – انجام مصاحبه و طرح سوال هست. در واقع براي توضيح امور زندگي در اين جامعه انسانهاي ديگري هستند كه همين كار تخصص شان هست. - من البته نمي خواستم براي شما مزاحمتي باشه. چون درخواست من به هيچ وجه جنبه عاجليت و از اين حرفها نداره. صرفاً براي تفنن ميخواستم بدونم. يا بهتر بگم، تجسمي داشته باشم از اينكه آيا انسان هيچگاه بگونه اي ديگر هم زندگي كرده يا نه. و در واقع شما امكاني هستين براي من كه بدونم اينطور هست يا نه. بدون اينكه به اين قضيه فكر كرده باشم كه مثلاً گفته هاي شما ميتونه نقش معيني در زندگي فعلي ام بذاره. شايد اينطور باشه، اما نقش اون بصورت نمونه برداري و مقايسه و اين حرفها نخواهد بود. - شروع جالبي شده براي بحث ما. در شرائطي كه ما زندگي مي كنيم، تحقيق تاريخي اهميت خاصي داره. مثلاً ما ساليان سال وقت مان را صرف مي كنيم به اينكه بفهميم پيشينيان ما چگونه زندگي مي كردند و بعدش تلاش مي كنيم كه جنبه هاي خاصي از آن زندگي را در رفتارها و مناسبات خودمان بكار گيريم. اما انگار براي شما قضيه اينطور نيست. - من نميدانم شما چگونه رفتار ميكنيد. اما براي ما زندگي انطباق با هيچ معني و تعبير خاصي نيست. بندرت پيش ميايد كه دقيقه اي و حتي ثانيه اي از زندگي مان با ثانيه ديگري شباهت داشته باشد. البته به اين معني نيست كه مثلاً ما اين ثانيه ها را تفكيك كرده و براي هركدام برنامه اي ميگذاريم. در واقع ما خود عين برنامه هستيم و در عين حال مجري آن. با اينهمه مواردي هم پيش مي آيد كه ما فراتر از بروز زندگي در چارچوب موجوديت خودمان حركت كنيم. مثلاً نمود هاي مختلف زندگي در كل اين كهكشان – نه تنها تا آنجائي كه چشم مان و يا با وسائل معيني نگاه مي كنيم، بلكه تا آن حدي كه تجسم ما اجازه ميدهد – آنچنان زيبا و اعجاب انگيز هستند كه تاثير زيبائي شان در جانمان را حتي ميتوان براحتي حس كرد. شايد روزگاري كه شما در آن زندگي مي كنيد، وقت بيشتري در اختيارتان قرار داده؛ اما من نديده ام هيچ موجودي را و در اين حالت بخصوص هيچ انساني رو كه وقتش صرف كندوكاو براي پاسخ گوئي به سوالي بشه كه در ذهنش شكل گرفته و نه در متن حيات مشخص وي. - البته بايد بگم كه در روزگاري كه من زندگي مي كنم، وقت را با نمودهاي مادي معيني مثل طلا و جواهر و از اين قبيل مقايسه مي كنند. اگر هم اينهمه سوالات در ذهن ما بوجود مياد، عموماً بخاطر اينه كه به نقطه اي برسيم كه ديگه سوالي نداشته باشيم. - خب، چرا خودتان به سوالاتتان فكر نمي كنيد و از ديگران مي پرسيد؟ - مواردي هست كه از توانائي شخص خارج هست. مثلاً همين مصاحبه اي كه با شما پيش ميبرم، چيزي نيست كه بتوانم خودم اونو مجسم كنم. - چرا؟ - براي اينكه، هيچكس ماحصل تجسم مرا نخواهد پذيرفت و اصلاً متن چنين نوشته اي كه مربوط به زندگي آيندگان باشه، هيچ جائي خريدار نخواهد داشت. - متوجه نشدم. يعني ماحصل تجسم شما ميبايد قابليت معيني داشته باشه كه ديگران بتوانند آنرا از شما بخرند و يا آن تجسم رو زندگي كنند؟ يعني شما سوالي را در ذهن به تجسم مي نشينيد كه فقط براي خودتان نيست بلكه براي سايرين هست؟ - درست هست. طبيعي است كه ميتواند چگونه گي زندگي آيندگان و تجسم آن تا حدودي روي زندگي شخصي ام تاثير بگذارد. اما بطور مشخص نياز زندگي روزمره ام نيست. وليكن با توجه به اينكه براي برطرف كردن نيازهاي زندگي روزمره ام احتياج به اين دارم كه چيزي توليد كنم، تا مابه ازاي آن امكاناتي و از جمله پولي در اختيارم قرار بگيرد كه بتوانم با آن نيازهايم رو برطرف كنم. - مي بخشيد كه من جاي شما رو و نقش شما رو بازي كردم. بهرحال آن چيزي كه شما مطرح كردين، در زندگي امروزين خبري ازش نيست. - ميتونين بيشتر توضيح بدين. - باشه. نميدونم تا چه حد قادر خواهيد بود فضاي ناظر بر زندگي موجود رو درك كنيد. من در همين لحظه متوجه شدم كه وقتي عدم وجود چيزي براي فروش و خريد و از اين قبيل را مطرح مي كردم، چگونه تمام چهره شما به مجموعه پيچيده اي از سوالات شده. براي ما توليد مايحتاج مادي مان، كاري نيست كه بخواهيم آنرا وسيله اي براي ادامه حيات و يا نابودي موجودات قرار بديم. مايحتاج ما بسيار محدود هست و ما تلاش مي كنيم كسب آن و حتي توليد آن را به امري هماهنگ با جوشش دروني مان و شور و شوقمان قرار دهيم. - من متوجه نشدم. آيا شما بطور مشخص موادي استفاده مي كنيد كه تداوم حيات روزمره وجود شما را تامين كند؟ و براي كسب اين مواد، شما چكار مي كنيد؟ - من نميدانم شما چه دركي از چگونه گي سوخت و ساز وجود انسان داريد. آنچه را كه شما نيازهاي انسان مي ناميد، تنها بخش بسيار محدودي از ملزوماتي است كه شكل حيات رو در امثال وجودي مثل من تداوم ميده. اما، حالتي كه شما در برابرتان مي بينيد – مثلاً موجودي مثل من رو – به مجموعه بهم پيوسته اي متصل هست كه اساساً عدم حضور و نبود هر جزء آن نه تنها ناقض تداوم يكپارچه گي وجود من هست، بلكه تمام كهكشان از هم پاشيده خواهد شد. - ببخشيد. من هنوز متوجه نشدم. سوال من بيشتر اينگونه است: آيا شما براي ادامه حيات اين وجود احتياج به آب، نان، مواد غذائي مختلف داريد يا نه؟ - شما بايد منو ببخشيد كه حرفهايم براي شما مفهوم نبوده. من ميگويم: زندگي بطور مشخص همان تبديل مداوم هست كه در همه جا جريان داره و از جمله در من نيز اتفاق مي افته. شايد شما با عمده كردن وجه معيني از مواد زندگي تان را در نياز بدان معني كرده ايد. منظور من اما اينها نيست. جابجائي مداوم مواد در موجوديتي مثل من، عين اجراي قانوني عام هست. علت وجودي اين قانون هم خود در همين جابجائي ها جاي گرفته. بهمين دليل ميگويم كه – شايد با مثالي بتوانم بهتر توضيح دهم – شما نميتوانيد وسط دريا سوراخي بيابيد. سوراخي كه هيچي در آن نباشد. اگر در جابجائي مواد در وجود من نقصاني شكل بگيره، شكل من جاي خودش را خالي كرده و چرخه تبديل مداوم مواد طور ديگر دنبال خواهد شد. - خب، ديگه فكر مي كنم كه با انعكاس اين گفته ها، كارم رو از دست خواهم داد! - چرا؟ - بهرحال ميخواستم ميزان پيچيده گي اين قضيه رو نشون بدم و اينكه خوانندگان مصاحبه فعلي – در واقع خريداران من – احتمالاً همه اينها رو به مسخره خواهند گرفت. بهمين دليل از شما ميخوام حداقل در حد ادراك و توانائي من و آن چه كه براي ما قابل تجسم تر هست بگوئيد كه شما بطور مشخص قضيه آب و نان رو چطور حل مي كنيد. - حالا كه همين بخش ناچيز – واقعاً بهتون ميگم ناچيز، خودتون ميتونين با موندن چند روزه اي در اينجا به اين موضوع عميقتر پي ببرين – براتون اهميت داره، خوب توضيح ميدم. همانطور كه داشتم توضيح ميدادم، ميزاني كه بدنمان براي جابجائي مواد احتياج داره، در فورمولي دقيق نوشته شده. در عين حال اين امكان هم هست كه بتوان از اشكال و حالات پيچيده اي بهره گرفت تا اين جابجائي مواد رو اجرا كرد. چيزي رو كه شما آب شناسائي مي كنيد، درست براي درون ذهن من طوري شناسائي ميشه كه به كجاي بدنم و چه خصيصه اي از اين ماده رو برساند. خب، من در چنين حالتي احساس تشنگي مي كنم و بسراغ آب ميرم... - همين منظورم هست. براي تهيه آن، چكار مي كنيد؟ مهم براي ما اين نيست كه شما براي حيات به آب احتياج پيدا مي كنيد يا نه. مهم اينكه مايحتاج تان رو چگونه تهيه مي كنيد. - خب، آب كه همه جا هست و بوفور هم هست. البته براي سهولت كار جاهاي معيني وجود داره كه ميشه در آنجا آب تهيه كرد. - خب، براي آن ميبايد چيزي پرداخت كنيد؟ - به چه كسي؟ - مگه آن جائي كه آب آشاميدني در اختيار شما ميذارن، صاحب نداره. - مگه ميشه آب هم صاحب داشته باشه؟ خب اگه اينطوره شما ميتونين بهم بگين كه صاحب جاذبه زمين كيه؟ چيزي كه همه اجزاء حياتم و عملكرد وجود من اينچنين بهش وصل هست؟ من نمي دونم چرا بايد صاحبي در كار باشه. فكر نكنم موجودي رو پيدا كنيد كه خودش رو به چنين رفتار عبثي بند كنه. - يعني ميخواهيد بگوييد كه هيچ كس مالك هيچ چيز نيست؟ يا بهتر بگم: همه مالك همه چيز هستند؟ - صحبت برسر مالكيت و اين حرفها نيست. اصلاً تنها چيزي كه مطرح نيست، همان " كس " هست. - يعني چه؟ - خب، فكر كنم بعدش بايد بريم دنبال اين قضيه كه اولاً بفهميم " كس " يعني چه. بعد اين " كس " بعنوان موجود صامتي خواهد بود كه در عين زمان قادر به تملك چيزهائي است كه خود هر لحظه تغيير مي كنند. درست مثل مالكيت بر ابري كه در حال گذر از آسمان هست. و نه حجمش، نه شكلش و نه موجوديتش ربطي به آن وجودي نداره كه داره نگاهش مي كنه. - شما بايد به من حق بدين كه قضايا رو با همان ترم هائي بفهمم كه ذهنم به من اجازه ميده. - و فكر مي كنم شما هم متوجه هستيد كه من هم قضايا رو همانطور توضيح ميدم كه مي فهمم. البته تلاش اصلي ام اينه كه شما تجسم عيني و عملي نسبت به اين مسائل بدست بيارين. ادامه دارد

This page is powered by Blogger. Isn't yours?