کلَ‌گپ

۲۱/۱۱/۱۳۸۲

رابطه! زوزه باد همچنان مي پيچد. تمام شب گذشته اين صدا حضور داشت كه بعداز عبور از درز پنچره اي كوچك، تبديل به صداي سوزناكي ميشد و همراه با سرما و نمناكي و سرزندگي اش، حالتي رعب آور را نيز به اتاقم سرريز مي كرد. و در گذر از لاي كركره هاي عمودي خانه ام، صداي " ژق ژقي" نيز بدان اضافه ميشد. نيمه هاي شب از صداي ضرب گرفتن ضربات متناوبي بيدار شدم. انگار صندلي و يا چيزي با فشار باد به ديواره فلزي حائل بين بالكن خانه من و همسايه ام اصابت ميكرد و صداي ضربات حال به تركيب باد و طوفان اضافه شده بود. باران با شدت تمام مي باريد و حال جهت حركتش حالتي كاملاً افقي پيدا كرده بود و با شدت هرچه تمامتر به پنجره اتاقم اصابت مي كردند و آنگاه شيارهائي روي پنجره ميساختند و با سرعت بطرف پائين حركت مي كردند. تا ساعت هفت صبح بارها از خواب بيدار شدم و موسيقي باد و تكان و ضربه صندلي در بالكن كماكان جريان داشت و زوزه باد بعد از عبور از لاي كركره هاي پرده، در فضاي خانه ام پخش ميشد تا از سوي ديگر خانه ام و با صداي زوزه ديگري و از لاي هواكش عبور كند. بيرون خانه ام همه در خواب بودند. درختاني كه لخت و سرما زده در باران ايستاده بودند. خانه هائي كه انگار حالتي چمباتمه گرفته اند. چادر روي موتوري در باغچه خانه اي كاملاً باز شده و حال مثل پرچمي در احتزاز بود و موتور نيز بدون هيچ پوششي در زير باران. ناگهان متوجه لكه سياهي شدم كه روي پايه پنجره خانه اي وجود دارد. وقتي دقيق تر نگاه كردم، گربه سياه همسايه ام را شناختم. درست لبه پنچره كه پهنايش به اندازه نشيمن گاه خودش بوده، نشسته و چنان خودش را جمع كرده كه فكر كنم كمترين سطح بيروني را در برابر باد و باران قرار داده باشد. انگار تمام صداها و همه حركات حذف شده باشند، تمام نگاه و توجه ام بسوي گربه جلب شده بود. جهان در سكوت قرار گرفت و تنها چشمانم بوده و نگاه كه جاري بود. درست در گوشه اي از پنجره طبقه دوم قرار گرفته بود كه اتاق خواب دخترك چهار يا پنچ ساله آن خانواده هست. دخترك را بارها ديده ام كه در حين بازي با عروسك هايش دستي نيز به سروگوش گربه مي كشيد. حال، اين وقت صبح چطورشده كه گربه بيرون مانده؟ صداي جوش آمدن كتري در مياد. چاي دم مي كنم و همزمان براي خودم قهوه اي آماده ميكنم. فنجان قهوه بدست باز به كنار پنجره برميگردم. در دوردست هاي منظره پيش رويم، انگار برف گوشه هائي از تپه ماهورها را سفيد كرده. اما بيرون خانه ام، هنوز باد و سوز است كه محوطه را در اشغال خود دارد. گربه هنوز سرجايش هست. ناگهان متوجه ميشوم كه پرده اتاق دخترك تكان مي خورد. همزمان گربه نيز از جايش بلند ميشود و دخترك از كناره پرده سرك كشيده و تقه اي به پنجره ميزند. گربه كه از جايش بلند شده بود، بعداز كشيدن خميازه اي روي لبه پنجره حركت مي كند. با مالاندن سرش به شيشه پنجره و دمش كه حالت عمودي قرار ميگيرد، شور قلبي اش را به نمايش مي گذارد. دخترك هم دستش را روي پنجره ميكشد. اگرچه آنها هيچ تماسي با هم ندارند، اما هردويشان با خوشحالي واكنش نشان ميدهند. انگار شيشه حائل بين آنها نيست و آنها اشتياق متقابل را با تمام وجود حس مي كنند. گربه از همان بالا به روي سقف انباري خانه و سپس به كنار در انبار آمد كه در همين لحظه باز شده بود. ورود گربه به خانه همراه شد با كنار زدن پرده اتاق نشيمن و شروع كار و فعاليت مادر جواني كه قبل از هرچيز ميدان بازي دو دختركش را در كنار تلوزيون فراهم مي كند. امروز يكشنبه هست و ميدانم كه دخترك بزرگتر كه همان چهار يا پنچ ساله باشد، روبروي تلوزيون مي نشيند. دخترك بالاخره به اتاق نشيمن مي آيد و همراه خودعروسك بزرگي را مي آورد كه انگار توله سگي است. گربه هم در كنار پنچره و اينبار در داخل خانه و در حالي كه دمش را در نمايي از رضايت كامل به طرف بالا نگه داشته با مالاندن مداوم خود به ديوار و سر دخترك و هرچيزي كه در كنارش هست، احساس خوشحالي اش را نمايان ميسازد. تصاوير تلوزيوني درست مثل چراغي چشمك زن دربرابر چشمانم روشن و خاموش مي شوند. حال گربه نيز آرام گرفته است و در كنار دخترك بصورت چمباتمه نشسته و دمش را بطرف دخترك خم كرده است. هوا نيز كمي آرام گرفته. ابرهاي سطحي دور شده اند و سقف آسمان دورتر بنظر ميرسد. هوا به وضوع بازتر شده و ابرهاي آسمان رنگ روشني دارند. با اينهمه سوز سردي از كنار دريچه پنچره كوچك خانه ام به درون اتاق نشيمن، نشت مي كند.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?