کلَ‌گپ

۲۴/۱۱/۱۳۸۲

يك توضيح يكي از دوستانم بعداز خواندن نوشته اي كه درباره " يادهائي از مراسم سالگرد جنبش فدائيان ..." در اينجا وارد كرده بودم، به من زنگ زده و نكته خيلي جالبي رو به من يادآوري كرد. وي كه خودش هم يكي از فعالين برگزاري مراسم مربوطه بود، همان شب بهمراه سايرين در تظاهرات شركت كرده بود. من بهمراه عده اي ديگر از دوستان نيمه شب وقتي درگيريهاي اطراف ساواك شدت گرفته بود، درمورد گلوله خوردن وي شنيده بودم. تنها نشاني كه ازش ميدادند و مرا بيشتر به پذيرش اين خبر سوق ميداد، ريشو بودنش بود و حتي يكي ميگفت: " يعني من محمود بهرنگ رو نمي شناسم؟" خوب، نه تنها من بلكه بسياري از دوستان كه محمود رو از نزديك مي شناختيم، خيلي ناراحت بوديم. فرداي آنروز در جلوي دفتر موقت هماهنگي فعاليت هاي هواداران فدائيان خلق در رشت، كه در اتاق هائي روبروي سالن دانشگاه فعال شده بود، ناگهان با محمود روبرو شدم. بهش نزديك شده و پس از چاق سلامتي گفتم: خيلي عجيبه، اگه تو نبودي پس كي بود كه شهيد شد؟ محمود گفت: محسن نيكمرام بوده. و خودش بدون اينكه ديگه كلمه اي صحبت كنه، بي اختيار اشك مي ريخت. محمود هم محسن رو از نزديك مي شناخت. در واقع يكي از بچه هائي بود كه همه جا و در تمامي تظاهرات چه عمومي و چه موضعي همراه ما و بالاخص با محمود بود. بعداز آن بود كه به بيمارستان " كوروش " آنزمان – حالا نميدانم اسمش چيست. شرمنده!!! – رفتيم و بقيه قضايا هماني است كه در نوشته ام آورده ام.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?