کلَگپ | ||
۱۵/۰۳/۱۳۸۲
چند سال پيش تعدادي از دوستانم براي گردش به شهرك ما آمده و با هم به محل تقاطع سه كشور بلژيك و هلند و آلمان رفتيم. صحبتي داشتم با يكي از دوستان. ميگويم: ما اينهمه تئوري مي بافيم و اين همه كتاب مي نويسيم و مي خوانيم و بحث و فحص مي كنيم كه بتوانيم رابطه اي عادلانه و معقول و متناسب با مجموعه خلقيات طبيعي افراد فراهم آوريم. اما در كنار ما اينهمه نمودار هست كه اين كار را در كمال آرامش و بدون كمترين سروصدائي انجام ميدهند. ميگويد: منظورت جامعه معيني است؟ ميگويم: نه. تو فقط نگاهي به همين درخت روبرويمان بيانداز. شيره اي كه با كار و زحمت بخش ريشه اين اندام جمع مي شود، اولاً بدون نقش آفريني بقيه اندام، چيز بدرد بخوري نيست. ثانياً همين محصول در متناسب ترين و دقيق ترين شكل خود در بين تمام اندام تقسيم ميشود. من حتي نخواسته ام كه ارگانيسمي از بدن انسان را براي مثال بياورم. هرچه بود، بهرحال درخت پيش رويمان بود.
عادتي كه ما به ساختارهاي عملاً موجود اجتماعي كرده ايم، باعث ميشود كه در هرگونه از تلاش هايمان، شجاعت اينرا نداشته باشيم كه پايمان را حتي اگر شده چند سانتي متر آنطرف تر بگذاريم. امروز آنچه را كه عده اي بعنوان جمهوري خواهي فرياد ميزنند، در بهترين حالت نشان داده كه قادر نخواهد شد نه تنها عدالت را در جامعه گسترش دهد، بلكه در بالا بردن آگاهي انسان نسبت به خود و حوائجش نقشي ايفا كند. مگر اينكه خواسته باشيم اصل را بر اين پايه بگذاريم كه مي بايد بين بد و بدتر يكي را انتخاب كنيم.
شايد گفته شود كه ميتوان همين ساختارها را خوب اداره كرد. آنوقت ميشود گفت: چه تضميني به اين كار هست؟ آنهم زماني كه مردم مي پذيرند مسئوليت خود در قبال مناسبات با سايرين را به عهده كساني ديگر بگذارند؟
بايد بپذيريم تا زماني كه در حيات روزمره جوامع بشري عده اي هستند كه همه روزه و يا حتي گاهاً شبها نيز در حال تمرين براي كشتار سايرين هستند، تا زماني كه اينهمه ارتش در جهان وجود دارد و تا زماني كه اينهمه سلاح در جهان هست،... صحبت از جامعه پيشرفته شكلكي بيش نيست.
حرفي كه مايكل مور در حين دريافت اسكار گرفته بود اينجاست كه اهميت مي يابد: ... ما در جهاني تخيلي، با همه مسائل تخيلي و از همه آنها مهمتر رئيس جمهور تخيلي زندگي مي كنيم.... اگر روزي اين پرده از جلوي چشمانمان كنار رود، آنگاه متوجه خواهيم شد كه چگونه تمامي اعمال روزمره ما بنحوي از انحاء در تداوم چنين دنياي تخيلي - و بجاي خود تقلبي - نقش ايفا مي كرد.
نوشته شده در ساعت ۲:۲۶ بعدازظهر
توسط: تقی |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|