کلَگپ | ||
۱۹/۰۳/۱۳۸۲
در ماههاي اخير عملاً كارم اين شده كه صبح ها وقتي از خواب بيدار ميشم - فرقي نمي كنه ساعت 6 صبح باشه يا هشت - ميرم سراغ اخبار تلوزيون و از آنجائي كه ميدونم هيچ تفاوت جدي نميتوان در مراكز ارسال خبر يافت، يكي را ميگيرم. همه آنها بلااستثناء در چنددقيقه بهت ميگن كه چند تفر در طي چندساعت گذشته كشته شده اند. ممكنه كه يكي خبري رو در اولويت قرار بده و ديگري ديرتر بگه، اما بهرحال جنس خبرهاي ارسالي شان يكي است. واسه همين، سه تا پنج دقيقه كافي است براي همه بلايائي كه به سر مردم جهان داره مياد. بعدش ميرم سراغ اينترنت. يه نگاهي به نامه اي يا اي ميلي اگه بود مي اندازم و بعدش باز سراغ يكي دوتا از نشريات اينترنتي كه آنها هم كم و بيش مثل چندقلوهاي رژيم سابق شده اند. منبع خبري شان عمدتاً بي بي سي هست و منبع بي بي سي هم روزنامه هاي اين جناحي و آن جناحي در ايران و حتي گاهي تيتر بي بي سي و اين يكي دوتا نشريه اينترنتي دقيقاً يكي هستند.
ناچاراً به پديده نوين دنياي نگارش يعني وبلاگ ها روي ميارم. اين احساس بهرحال در نگاه به وبلاگ ها وجود داره كه نه با حرفه اي ها سروكار داري و نه با آنچنان آماتورهائي كه بيگدار به آب بزنند. ضمناً اين نكته نيز بهرحال در اين قضيه وجود داره كه برخي ها فراتر از حرف هاي رسمي رو در اينجا منتقل مي كنند.
بعضي از نوشته ها واقعاً نشان از توانائي هاي بسيار دلپذير داره. بعضي ديگر از اين امكان بصورت وسيله ارتباطي استفاده مي كنند. هم اكنون ميتوان براحتي عده اي را تشخيص داد كه ديگه به دوستان ثابت تبديل شده اند. بطور مداوم نوشته هاي منتشره در وبلاگ هاي يكديگر رو مي خونند و براي نوشته هاي يكديگر نظر ميدن و حتي گاهي پيش مياد كه انگار به هم زنگ زده اند. مثلاً در يكي از اين وبلاگ ها ديده ام كه نويسنده نوشته: يكي هست كه به آماري در فلان و بهمان مورد دسترسي داشته باشه؟؟؟ ... انگار داره تلفني صحبت مي كنه! البته همه اين قضايا در فضاي وبلاگ امكان پذير هست.
چيز غريبي كه در كنار اين قضايا با آن روبرو ميشي، نوشته هايي هست كه بعنوان نظر ارائه ميشه. احساس اينكه يه عده اي بالاي سرت هستند و با متراژ معيني نوشته ات را سبك و سنگين مي كنند، هميشه برايم هول برانگيز بوده. اينكه نه تنها نتواني آنچه كه در كله ات شكل ميگيرد رو بنويسي، و در عين زمان و در طي روندي پيچيده، عملاً در تلاش خواهي بود تا به دلخواه آن ناظران افكارت را سمت دهي.
با اينهمه صفحه نظرخواهي فضاي مجازي عجيبي است. - مجازي دانستن آن بخاطر عدم حضور طرفين در مباحثه اي مستقيم و چشم در چشم هست و نه فقدان هرنوع حضور مشخص! - يك نوشته تبديل ميشود به آب و آتش. دل كسي را خنك ميكند، دل ديگري را ميسوزاند. قلب يكي به تپش مي افتد و آن ديگري گره در ابرويش مي افتد. هرازگاهي مي بيني نظراتي را كه بنيان نگرش نويسنده را قلقلك مي دهد و اما عمومي ترين واكنش ها مربوط به همانهائي است كه كاري همچون بده بستان مي كنند. سري ميزنند و ميخواهند كه به صفحه آنان سري زده بشه.
براستي چرا اينطوري است؟ آيا نگارش، انعكاس آنچه كه در ذهنمان شكل ميگيرد - خواه در واكنش به پديده اي واقعي در پيرامون ما باشد، خواه ناشي از عدم انتطباق آرزومندي هايمان با روندهاي عام - هست يا خود وسيله اي براي برطرف كردن نقيصه اي ديگر؟ نقيصه اي همچون عدم درك متقابل و يا عدم درك اجتماعي؟ چرا اين قضيه فقط شامل نويسندگي است؟ مثلاً تصور كنيم كه فردي براي تماس با سايرين خواسته باشد آهنگي بنوازد و يا آوازي بخواند و يا نقاشي كند و يا ... شايد بخاطر نزديكي زبان و توانائي نگارش باشه؟
باري، وبلاگ ها نيز راه عجيبي را طي مي كنند. شايد تركيبي باشند از امكان دوست يابي، چات روم ها، نگارش آزاد و غير رسمي و رهاننده قلم و كلمه از دست تخصصي نويسان و وسيله اي براي نزديكي بيشتر انسانها.
چه خوب ميشد اگر هر انساني براي استفاده از كلمات سهميه اي داشت. آنوقت فكر نكنم اينقدر سر هيچ و پوچ كلمات را استفاده مي كرديم. اينطور نيست؟ |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|