کلَ‌گپ

۲۱/۰۳/۱۳۸۱

من هم فوتبال رو مثل خيلي هاي ديگه با اشتياق نگاه ميكنم. هرچه باشه يكي از بهترين سالهاي زندگي ام رو با شور و شوق تمام و در حال فوتبال گذرانده ام. اگر چه فوتبال در خطه شمال در همان حدي مطرح نبوده كه مثلا در خوزستان، اما سعي و تلاش و آرزوها و خلاصه گذشتن از خيلي چيزهاي ديگه اين امكان رو برام ايجاد كرده بود كه بعنوان فوتباليست در سطح شهر شناخته شده باشم. ـ حالا فكر نكنيد كه مثلا عكسم رو همه جا ميزدند، نه بابا. در همان حدي كه خيلي از فوتبال دوستان و فوتباليستهاي محله هاي مختلف ما رو ميشناختند. ـ زمانيكه فوتباليست بودنمان خواست خودشو با تمايلات عدالت خواهانه و بعدها با آرزوهاي مبارزه جويانه قاطي كنه، از اين معجون تيم فوتبالي در اومد به سهم خود مطرح در سطح فوتبال رشت و برخي شهرهاي ديگه، و در سطح فعاليتهاي سياسي اجتماعي از آنهم مهمتر. در سال 53 تيم فوتبالي درست كرديم با نام ” مجاهد “ لباسي كه مي پوشيديم، كاملاً سياه بود و آرم روي سينه ما، خورشيد نيمه اي بود به رنگ زرد. وقتي تيم خودمون رو به هيئت فوتبال رشت معرفي كرديم، مرحوم محمد صومي، سرپرست فوتبال آنزمان رشت، گفت: بابا شما مگه ديوونه شده ايد؟ آخه اين چه اسمي است كه گذاشتيد؟ ما هم در جواب گفتيم، مگه ستارخان و باقرخان و خلاصه خيلي هاي ديگه كه براي مشروطه جنگيدند، به نام مجاهد معرفي نمي شن؟ خوب چه اشكالي داره؟ البته قضيه قابل طرح اينطوري بود. اما بهرحال سالها گوش كردن به راديوهايي مثل ميهن پرستان و راديو ملي و دنبال كردن اخباري درباره چه گوارا و يا از همه مهمتر شعار نويسي بعداز محاكمه گلسرخي و دانشيان و از اين قبيل، از ما موجوداتي ساخته بود كه فكر ميكرديم ميشه هرچيزي رو به تبليغي مناسب تبديل كرد. البته ناگفته نذارم كه ما آنوقتها مجاهدين رو صرفاً يه جريان طرفدار مبارزه مسلحانه ميدانستيم، و حتي گرايشات اسلامي عمومي آنها نيز مانعي نبود كه ما خودمان را با مبارزاتشان همسو ندانيم. از خصوصيات ويژه اين تيم يكي اين بود كه بدون استثناء از بازيكناني تشكيل ميشد كه ترجيح ميدادند عليرغم توانائي هاي قابل طرح، از عضويت در باشگاههاي رسمي سرباز زنند. دوم اينكه ميبايد بطور مداوم كتاب ميخواندند و روزهاي تمرين پيش از شروع آن، روي مسائل مختلف و اخبار و موضوعاتي كه در سطح دانشگاهها و غيره مطرح ميشد، صحبت كنيم. سوم اينكه ميبايد نمايشگر اخلاق مناسبي در زمين فوتبال باشيم. راستش بعداز مدت بسيار كوتاهي بسياري طرفدار تيم ما شده بودند. زمانيكه تيم ما مسابقه ميذاشت و يا در مسابقات محلات رشت بازي داشت، بسياري از بازاريان و حتي بسياري از مذهبيون طرفدار حجتيه كه يه جريان بسيار جاافتاده هم بودند، براي تماشا مي آمدند. حتي راسخي كه يكي از سردمداران حجتيه بود ـ بعدها زندانبان من بود!!! ـ با خواهش و تمنا خواست كه برادرش را در تيم ما جاي بديم. ما هم مخالفتي نداشتيم چون بهرحال بچه هاي خوبي بودند. بسياري از بازيكنان تيم ما براي تيم منتخب رشت انتخاب مي شدند. حتي داشتيم بازيكني مثل مهرداد هوشنگي كه جزء تيم استان گيلان بود و براي تمرينات تيم ملي هم انتخاب شده بود. البته بعدها شنيدم كه مهرداد در تصادف اتوبوس كشته شده و براي دفنش راه پيمائي بزرگي راه انداخته بودند. اين تيم ما، بعداز انقلاب تغيير نام داده و اينبار بطور علني تر، نام پرويز پويان را انتخاب كرد. و در مسابقات محلات رشت اول شد. تيم دومي كه براي نوجوانان ما درست كرده بوديم، بنام ميرزا كوچك جزء چهار تيم اول رشت شده بود. خلاصه در همه جا نام و نشان اين تيم به نحوي از انحاء باقي ماند. برخي از بازيكنان اين تيم، بخاطر گرايشات سياسي شان،‌ متواري شدند. يكي دوتا از بچه ها در جنگ كشته شدند. با اين همه در شهر رشت، تيم مجاهد نامي بود كه خيلي ها اونو مي شناختند. و اما آنچه كه در اين دوره و در حين بازي به چشم ميخوره، تاثيرات جالبي رو آدم ميذاره. مثلاً ميدانم كه بسياري از افراد متاثر از انگيزه هايي بسيار پيچيده طرفدار تيم هاي خاصي مي شوند. چه تاثير تاريخي علاقه مندي فوتبال دوستان ايراني به برزيل، با تركيب خاصي از بازي فردي و جمعي، و چه طرفداري از تيمهاي كشورهاي جهان سوم، متاثر از اعجابهايي كه اينجا و آنجا از خود بجاي گذاشته اند و يا حتي طرفداري از تيمهاي اروپاي شرقي كه بنحوي از انحاء تداوم همان مبارزه مسالمت آميزي قلمداد ميشد كه انگار قراره با جهان غرب پيش برده بشه. اينجا و آنجا در نوشته ها نيز در اين زمينه چيزهائي مي بينم. اما براي خودم بخش مهمي از اين انگيزه ها جاي خودش را خالي كرده. شايد عدم حضور تيم هلند تا حدودي روي اين مسئله نقش داشته. چون بهرحال ما مسابقات بازيكنان اين كشور رو بيشتر از ساير فوتباليستها مي بينيم و غربيها هم در اين زمينه سنگ تمام گذاشته و اين مسابقات رو به پرخرج ترين فعاليت ملي گرايانه تبديل مي كنند. عليرغم همه اين امورات، يك نكته ويژه اي در اين مسابقات بچشم ميخوره. درست بهمان گونه كه جامعه صنعتي با تلاش گسترده اي خودش را تا ده كوره هاي بسيار دورافتاده چين نيز ميخواهد گسترش دهد، در همين راستا نيز تلاش دارد، هر نوع فعاليت و حركت انساني را تا حد ممكن به ساختاري صنعتي ـ توليدي تبديل نمايد. امروزه فوتبال و فوتباليست در مجموع موضوع ويژه اي براي كسب درآمد است. در ساختارهاي اجتماعي براي هرفعاليت انسان جايي در نظر گرفته شده و فوتبال نيز از اين مجموعه خارج نيست. باشگاهها در اقصا نقاط دنيا در تلاش براي بدست آوردن مواد خام ارزان و تبديل آن به فراورده اي ويژه هستند. حال رونالدو باشد، ريوالدو باشد و يا حتي زيدان و امثالهم. متخصصيني در اين عرصه ها كار مي كنند كه واقعا در كار خود ماهر هستند. درست بهمان اندازه كه آنها عطش سيري ناپذير براي تهيه مواد خام دارند، بهمان اندازه مواد خام نيز مايل است خود را به قيمتي مناسب به فروش برساند. اگه در روزگاران قديم، در مدرسه مشاغلي همچون مهندس و دكتر و غيره مهم بودند، حال فوتباليست شدن نيز نه فقط آرزوي بزرگي است، بلكه راه و چاه خاص خودش را هم دارد. و بسياري از فوتباليستها حتي دست به دامن خيلي ها مي شوند كه بتوانند خودشان را به باشگاههاي اروپائي بفروشند.... در اين ميان وقتي به مسابقات فوتبال جام جهاني نگاه مي كنم، انگار دو جنبه از خصوصيت اين ورزش جلوي چشم مي آيد: رقابتي كه بين فوتبال صنعتي شده با فوتبال نيمه صنعتي و يا مطلقا غير صنعتي در جريان است، دوم خصوصيات بازيگران در اين دو جبهه. و حتي بجاي خود تماشاگران نيز. در اروپا و تا جائيكه من به فوتبال هلند نگاه ميكنم، تماشاگران فوتبال هرروز كه ميگذره بخش بزرگتري از عناصر تحتاني جامعه رو به خودش جلب ميكنه. با قوطي هاي آبجو در دست به مسابقات ميروند و باخت و برد برايشان مطرح نيست و بهرحال صحنه تبديل به درگيري با پليس مي شود. در كشورهاي آسيائي اما هنوز قضيه بدين صورت نيست. هرچند در جوامعي مثل كشور ايران، گاها اين نيرو بخودي خود تبديل ميشود به نيروئي ضد حكومت و با شعارهايي كه صرفاً براي طرح در همان روز از گلوها خارج ميشوند. بهرحال بي دليل نبوده كه فيفا فوتبال رو به آسيا آورده تا بهرحال از اين بازار آكتيو و بالقوه هم استافاده كنه. اگرچه ميشه در نظر گرفت كه در اوضاع بغرنج جابجائي هاي جديدي كه در چهره سياستمداران جهاني و در راستاي نظم مورد علاقه زور و اسلحه و جنگ پيش برده ميشه، شايد اينگونه اعمال ريسك هاي ويژه اي همراه خودش داشته باشه. از همه اينها بگذريم. قصد من بهرحال تفسير اين قضايا نيست. فقط مايل بوديم اين نكته را خاطر نشان كنم كه چطور احساسم مرا بسوي آن تيم هائي سوق ميده كه فوتبالشان نه اينكه نشانه سازمانيافتگي سرمايه دارانه بر تيم و بازيكنان باشد، بلكه عمدتاً اشتياق خودشان در بازي انگيزه تمام تلاش شان هست. تيم هائي مثل ژاپن، كره و يا برخي از تيم هاي آفريقائي كه هر قدم پيروزي شان، مردم رو به خيابانها ميريزه.. راستي يا يادم نرفته يه نكته ديگر رو مطرح كنم: شما در اين مسابقات هيچ تيمي رو ديده ايد كه مثل بازي تيم ملي ايران، طرفدادرانش در دو جبهه و در مقابل هم بوده باشن؟ طرفداران موافق و مخالف رژيم حكومتي كه بر سر كار هست؟؟؟؟؟ از غلط هاي احتمالي پوزش مي خواهم. بايد براي كاري برم. بعدا اينها رو اديت خواهم كرد. اميدوارم تا آن موقع هيچ كس ـ منظورم در بين همان دو سه تا آشنايان !! ـ اين نوشته رو نخونه. شايد بگين: خوب نده به بلاگر. اين ديگه معضل ديگري است. چون بعداً به احتمال قريب به يقين از انتقالش صرف نظر خواهم كرد. گرفتاري است ديگه چه ميشه كرد.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?