سیگارم را بنام تو
میگیرانم
به خاطره چهرهات
که در مستی سکرآور شراب
گلگون شده بود
و خوابی که از پی همآغوشی
در آن فرورفته بودی
و اتاقی که از مستی و لذت
و ارگاسم
منفجر میشد
و هدایائی که در هر گوشهای
نامی و گاهی،
حسرتی را فریاد میکرد
و من
آخرین سیگار بازمانده در
قوطی را
بازهم بنام تو میگیرانم
و اینبار همراه با نشاندن
نشانی از سحرگاهان
و امتداد سیگارهائی که
ساعت دوازده شب را
به پنج صبح متصل کرده
بود.
و تو با نگاهی مستانه به
آینه
با نشانههای سیاه
روی پوستت
به گذرانی می اندیشی که
شبات را بهم بافته بود
و سر در بالش فرو می بری
شاید به شرم، شاید به
لذت.