کلَ‌گپ

۰۴/۰۴/۱۳۸۴

   حضور رئیس جمهور منتخب مردم ایران، آقای محمود احمدی نژاد!

    آقای دکتر مهندس، سردار سابق و استاد دانشگاه امروز و رئیس جمهور منتخب و همراه رهبر و بقیه القاب! مردم قهرمان و همیشه حاضر بر صندوق های رای!!!
 
    با سلام و تبریک به شما برای پیروزی اخیرتان.
    همانطور که خودتان هم واقف هستید، بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی، به روند انتخاب شما تردیدهائی داشته اند که من امیدوارم شما با حمایت از مجاری قانونی بررسی شکایات آنها و در هماهنگی لازم با رهبر و شورای نگهبان بتوانید، تمامی تردیدهایشان را بر طرف نموده و احیاناً اگر تخلفاتی جزئی صورت گرفته باشد، از شاکیان مربوطه دل جوئی نمایید.
    با اینهمه من بعنوان یک شنونده خبر پیروزی شما، از آنجائی که در جریان انتخابات و سیر برگزاری آن نبوده ام و شخصاً شاهد هیچ گونه تخلفی در شهر خودمان نیز نبودم - علیرغم مراجعه شخصی خودم به شهرداری شهرمان که انتخابات شهرک ما در هلند معمولاً در آنجا برگزار میشود، آنها اظهار بی اطلاعی کردند که چنین صندوقی در آنجا نیز وجود داشته باشد. بهمین دلیل، ترجیح داده ام تنها آن زمانی مدعی تخلف باشم که خود شاهد مستقیم آن بوده و جریان را مستقیماً تعقیب کرده باشم.
 
    آقای احمدی نژاد خودتان میدانید که جامعه ما دچار بحران های اقتصادی اجتماعی جدی است. رقیب دیروز شما چه در کسوت روحانی، چه در موقعیت ریاست جمهوری، و چه در نقش های گوناگونی که در مجلس و شورای مصلحت و غیره داشته و از سوی دیگر در عرصه های مختلف اقتصادی و مدیریت های متبوعه نقش های خاص خود را ایفا می کرده، همواره نشان داده که حتی اگر اتهامات نقش تخریبی وی وجود نداشته باشد، در کنار آن میتوان ناتوانی اش و عدم پای بندی اش به همه میثاق های انسانی و اجتماعی را به یقین مورد تأکید قرار داد. شاید شما در سالهای اولیه انقلاب درگیر همان کارهائی بودید که سایر نیروهای سپاه و کمیته ها در کردستان و یا سایر نقاط کشور بدان مشغول بودند و متوجه این جنبه نشده اید که وقتی بطور مثال آقای هاشمی، مورد تهاجم و ترور گروه موسوم به فرقان قرار گرفت، در اولین نماز جمعه بعداز آن حادثه علیرغم اطلاع و شناخت شخصی از افراد سوء قصد کننده - که حتی ساعتی با آنها مباحثه دینی و اعتقادی داشته و بعد... - عنوان کرده بود که سوء قصد کنندگان از چریک های فدائی خلق بودند. برای فردی مثل من، شاید برایتان سخت باشد اما این فرد بعنوان یک انسان بطور کامل مرد و احساس کردم چنین افراد وقیحی را حتی الامکان میباید از هر جمع و مجموعه انسانی دور نگاه داشت.
 
    باری، در این نامه ام نمیخواهم به غلط و بدون اینکه کمترین اطلاعی از نقشه های شما و سایر دوستان و افرادی که بعنوان همراهان شما و یا جلوتر و پشت سر شما قرار دارند، دچار پیش داوری گشته و همان شعاری را تکرار کنم که در اینجا و آنجا درباره شما مطرح شده که انگار شما قصد دارید نظامی فاشیستی برپا دارید. هنوز نمیدانم که چرا میباید چنین لقبی به شما داد. آیا همان دانش مکتبی شما کافی نیست که خواسته باشیم نام دیگری به ان اضافه کنیم؟
 
    اما، قصدم این است که به شما تاکید نمایم که از این لحظه به بعد، شما رئیس جمهور کشوری هستید که من هم مثل بسیاری از جنبه های عاطفی - و نه حقوقی و غیره - خودم را با آن توضیح میدهم. به همین دلیل انتظار دارم با استفاده از همسوئی و همراهی رهبرتان و شورای نگهبان تان و سایر افرادی که در مجلس و این طرف و آنطرف در همراهی با خود دارید، و حتی با استفاده از نیروهای بسیج، تلاش کنید وظایف خود را در چارچوب ریاست جمهوری به درستی و با قدرت پیش ببرید. همانطور که از آقای خاتمی نیز نمی بایست انتظاراتی فراتر از موقعیت شغلی و وظیفه ای که بعهده گرفته بود، داشت؛ از شما نیز من هیچ توقع و انتظاری ندارم و اتفاقاً درست برعکس فکر می کنم باید هشدارباش مرا با خود داشته باشید که فکر نکنید شما میباید همچون قهرمان به عرصه هائی وارد شوید که وظیفه شما نیست و منجمله عرصه آزادی های فردی و امثالهم. اگر شما توسط مردمی با آزادی و آگاهی و آرائی آگاهانه انتخاب شده اید، پس نشان از این امر هست که جامعه به اندازه کافی بد و خوب خود را می شناسد.
    همانطور که در صحبت خود اشاره داشتید، شما از این لحظه به بعد نه رئیس لشکر و یا فرمانده نظامی یک سوی جبهه علیه سوی دیگری در جبهه ای به وسعت ایران هستید، بلکه شما مسئول امور زندگی و مکانیسم اداری تمامی جبهه هستید. و در واقع جبهه ای هم در کار نیست. به همین دلیل تلاش کنید با نشان دادن مدیریت خود و توانائی های ذاتی که همراه با تعبد شما به رهبر و بطور کلی هر فردی که نام رهبر به خود می گیرد، به شما و بسیاری امثال شما تزریق شده است، سعی کنید اگر مردم تهران آماده گی لازم برای تبدیل شهر تهران به بهشت روی زمین نداشتند، ایران را به بهشت تبدیل کنید و عاجزانه از شما تقاضا دارم تا تلاش نکنید زمینه های عزیمت افقی و عمودی مردم به بهشت را فراهم آرید! - چه آنهائی که بصورت افقی به بهشت برده میشوند، و چه آنهائی که عمودی و خود به بهشت های موجود روی زمین مهاجرت می کنند. امیدوارم در سایه مدیریت خود، بتوانید چنان فضائی از تقوا و ایمان بوجود آورید که همه جهانیان کارهای شما را الگو قرار داده و اگر قادر به انجام همان کارها در جامعه خود نیستند، با هر وسیله نقلیه ای که در اختیارشان قرار میگیرد، به بهشت ایران بیایند.
    وگرنه خودتان می دانید که ممکن است همانها با همان وسائل اما به قصد دیگری به نزد شما برای میهمانی بیایند!
 
    یک نکته دیگر هم برایتان می نویسم و آن اینکه: گروه های سیاسی ایرانی شاید در عمده ترین وجه خود از پیروزی شما خوشحالند. چه برای قابلیت های بالقوه و بالفعلی که از شما برای نشان دادن چهره ای مشخص از اسلام مورد نظر خودتان انتظار دارند و چه از پوزه ای که از رفسنجانی به زمین مالیده اید. آنها خوشحالند که شما برای روی کار آمدن، یکی از اساسی ترین ستون های انقلاب تان، و بنحوی از انحاء میتوان گفت که آبروی جمهوری اسلامی تان را کنار گذاشته اید و این نشان میدهد که شما برای رسیدن به هدف های تان اصل را به پیوند خود با خدای خود و یا نماینده گان فعلی آن در جامعه یعنی رهبر میدانید و بس.
 
    من شخصاً برای شما آرزوی موفقیت می کنم و امیدوارم بتوانید چنان نقشی در چارچوب وظیفه خود ایفا نمائید که در تاریخ نام شما برای همیشه ثبت گردد و مردم همواره از شما برای تجربه اندوزی یاد کنند.
    از طرف یک غیرفعال سیاسی و اجتماعی!

۰۲/۰۴/۱۳۸۴

باز هم افاضاتی اندر قضیه انتخابات!

 

این روزهای آخر مانده به تکمیل بازی رأی و انتخابات و تعیین یک مدیر برای جامعه و غیره، شلغم شوربائی راه افتاده است! همه در حال توضیح دادن هستند. چه برای مثلاً رأی‌دادن، رأی ندادن، بررسی قضایایی همچون نتیجه ریزش آراء در هفته گذشته و آخرالامر دامن زدن به این ایده که انگار فاشیسمی در حال قد کشیدن و سربرون آوردن است.

در مورد اینکه انگار تنها با انتخاب مثلاً یک مترسکی همچون احمدی‌نژاد بر رأس فلان و بهمان اداره و حتی کاخ ریاست جمهوری، تازه آثار و نمای حضور چندین صد ساله و آخرالامر ترکیب فرهنگ و حکومت و زورمداری، در شکل فاشیسم بروز خواهد کرد! همین ساختار در تمامی سال‌های نه تنها بعداز انقلاب، بلکه به اشکال مختلف در دوره‌های پیشین تاریخ این جامعه و این مردم حضور داشته است.

تعجب من از وقاحتی است که برخی‌ها میتوانند از خود بروز دهند. اگر، پشتیبانی میلیونی، همچون شرائطی که در زمان آقای خاتمی بروز کرده، برای حضور جدید اصلاح‌طلبان اتفاق نیافتاده، کمترین کاری که تئوری‌پردازان و مدافعان این جریان سیاسی باید انجام دهند، این است که حداقل باور کنند که فعلاً جائی در منبر راهنمائی و دادن رهنمود به مردم ندارند. بحث فعلاً این نیست که درست می گویند یا نه. بحث روی این جنبه است که وقتی مردمی تحلیل‌های دیروز تو را جدی نمی گیرند و یا اساساً باور ندارند، دیگر توجیه امروزین شما چیست که باز هم فکر می کنید جایگاه چوپان و گوسفند میباید کماکان برقرار باشد؟

نکته دوم اینکه، تمامی مهره‌های سفت و سخت چسبیده به قدرت و ارتزاق‌کنندگان اصلی بخش مهمی از درآمد جامعه کماکان بر سر قدرت هستند و اتفاقاً اینها تنها چیزی را که طی سالیان گذشته در روند متقارن از دست داده‌اند، رابطه‌ای است که در سوءاستفاده از قدرت از یک سو، و ریزش اعتماد توده‌ها از آنان از سوی دیگر شکل گرفته است و بدین ترتیب، هرچقدر پایه‌های حضور آنها در ارگان‌های قدرت‌مداری تقویت شده، حمایت اجتماعی و مردمی شان را از دست داده‌اند.

شاید تحولی همچون دوم خرداد نقطه آغازی بسیار مهم برای مقابله با قدرت عملاً موجود مبتنی بر کراهت، نابخردی، ارتجاع، کهنه پرستی و از همه اینها عملی‌تر همانا جنایتکارانه دستگاه حاکمه بوده. اگرچه چنین حرکتی بخاطر بالارفتن هیجانی تمایل اولیه به مناسباتی مدنی و مطابق با وضعیت کنونی جهان، فاقد امکانات و ابزارهای مناسب برای تحکیم حضور و ثبت و نگه‌داری چنین هیجان و اشتیاقی بوده و نتوانست خود را تا حد چنان ساختاری فرابرویاند که حتی با کنار گذاردن و یا پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی و یا قضایایی که در رابطه با مجلس هفتم و شوراهای شهری پیش آمده، بتواند خود رهبری امور را بر عهده بگیرد، و نمایندگانی شایسته از بین خود به رهبری سیاسی برگزیند، با اینهمه نمیتوان حضور نیروهای سرکوب‌گر را نادیده گرفت. آنها با چنگ و دندان نه تنها از همه سنگرهای خود دفاع کردند، بلکه بجای خود سعی کردند با هر نوع ترفندی که یادگرفته‌اند و یا امکانی در میان بوده، تمایلات اصلاح‌طلبانه جامعه را سرکوب کنند. اگر ما به وضعیت فعلی رسیده‌ایم ناشی از این نیست که مثلاً آنها صرفاً بخاطر حضور اصلاح‌طلبان در قدرت نخواستند این آزادی‌ها را محدود کنند.

بطور کلی باید به این جنبه فکر کرد که هر جنبش انقلابی و یا اصلاحی، اگر نتواند ایده‌ها و نظراتش را به تفکر غالب در جامعه تبدیل کند، قطعاً بازنده خواهد بود. انقلابی‌ترین و عدالت‌پژوهانه‌ترین نیروها نیز در مصاف با شرائط در عدم همراهی با مردم، خواه ناخواه به نیرویی خنثی بدل میشوند و حتی بجای خود بخشی از موانع سرکوب می گردند. جاذبه انقلاب و یا تمایل تحول و اصلاح باید بگونه‌ای باشد که بطور مثال جامعه با تمام وجودش به آزادی بیاندیشد و نه اینکه آنرا نمودی از بی بند و باری اجتماعی و عدم وجود مناسباتی معقول و پایدار در جامعه تلقی کند.

شرکت کردن در بحثی که مثلاً بخواهد ناقد سیاستی باشد که رأی دادن به هاشمی را تبلیغ می کند، فکر کنم بی فایده است. درون این بازی فریبی بزرگ نهفته است؛ اینکه احساس مسئولیت مردم را، وجودشان را تا حد یک برگه کاغذ پائین بیاوریم؛ حقوق اجتماعی و دمکراتیک را تنها با بازی انتخابات یکی قلمداد کنیم؛ و از همه اینها کریه تر اینکه بگوییم، اگر در هر لحظه از بازی، قواعد پیش روی خود را نپذیری، شاید برای مدتها از صحنه و حضور در بازی خارج شوی. چنین فکری در بی اعتمادی و نداشتن کمترین امیدی و حتی بی‌باوری شدید به این قضیه دست و پا میزند که مردم هیچ‌گاه قادر نخواهند شد بالاخره بد و خوب خود را تشخیص دهند.

تصور اینکه رأی میتواند سدی باشد در برابر تمایل حریصانه برای عده‌ای افراد که از اذیت و آزار مردم با ابزارها و تلقیات مذهبی لذت هیستریک می برند، تحقیر فکر و اندیشه بشری است. آخر یک تکه کاغذ که نمیتواند کاری از پیش ببرد. شاید فکر می کنیم که قرار است با بیرون آمدن نامی از میان صندوق‌ها انقلابی بروز کند و تحولی در جامعه بوجود آید؟

من در همان دوره اول نیز به اساس این بازی با تردید نگاه می کردم که مردم را در بین دو انتخاب تحریم و رأی دادن درگیر کنیم. در بطن آن دامن زدن به ایده و تفکری بسیار انحرافی و غلط نهفته است. انسانها میباید تمام اجزاء و دقیقاً تمامی بخش‌های زندگی‌شان تحت تاثیر احساس مسئولیت و توجه دائمی باشد. آنها میباید در مصاف زندگی هر آن پدیده‌ای را که در برابر زندگی هارمونیک و متناسب با طبیعت انسانی قرار میگیرد، دقیقاً و عمیقاً کالبد شکافی و سپس از پیش پای خود و سایرین بردارند.

بهرحال بحث‌های کشدار این روزها، انگار تاثیر مسموم کننده قضایایی است که بسیاری از بالاخص مهاجرین را به خودش مشغول کرده. چیزی مثل اعتیاد و دل مشغول کردن به قضایایی که هیچ نقشی هم نمیتوان در روند آن حتی در حد یک نفر ایفا کرد!

اگر جامعه بشری را در تقسیمی بسیار عمومی در نظر بگیریم، نابخردی در جهان کماکان توانسته دوره‌ای دیگر به حیات خود حتی اگر شده بازهم در یکی از نقاط دنیا ادامه دهد. وضعیتی که نه تنها مایه خوشحالی تمامی نابخردان، دفرمه‌شدگان و حتی انسان‌نماهائی است که تنها و تنها سکّان حیات شان در دست تنفر و کراهت و جنگ و جنایت قرار دارد. در همین راستا احساس می کنم چگونه همه قدرت‌مداران دنیا از چنین قضایایی خوشحال خواهند شد. آنها تنها وضعیتی را که بر نمی تابند، همانا زندگی معقول و با آرامش مردم در کره زمین است و بس.


۳۰/۰۳/۱۳۸۴

خرده فرمایشات اینجانب در مورد انتخابات!

یک

این روزها همه درباره انتخابات می نویسند؛ همه یا از شوک، یا از پیش‌بینی خود و انطباق قضایا در همان راستا، یا از فاشیسم و ارتجاع و زدوبند و آخرالامر در مورد شرکت در مسابقه بین بد و بدتر می نویسند. و آنگاه که فردی مثل من هم بنا به عادت – بخوان اعتیاد به خواندن کشمکش‌های قلمی برخی دوستان و آشنایان و ناشناسان و غیره – به این قضایا فکر می کنم، طبیعی است که درون مغز من هم صدای چرتکه می آید و بالا پائین کردن ها و از این قبیل.

دیشب، وقتی از مسافرتی یکی دو روزه برگشته بودم، سری زدم به سایت کار آن لاین و در صفحه ویژه خوانندگان که خود نیز گاهی یادداشت‌هایی در آن می گذارم، یادداشتی دیدم از دوستی نادیده و اما با دقت در کلامش، احساس کردم که با من از صمیمیتی قابل مکث صحبت می کند. و او نیز به نحوی از انحاء دغدغه نه تنها انتخابات، شرکت در فعل و انفعالات اجتماعی، بلکه در کنار آن تصحیح نقش‌آفرینی انسان‌هائی دارد که شاید در پیوندی فراتر از زمانه خود را با آنها از یک تیره می فهمد.

من فکر می کنم برای ورود در هر مبحثی میباید از درون تاروپودهای ظاهری آن بدر آمده و خود را فراتر از آن و حتی بسیار دورتر از کنش‌های محدود در یک محدوده خاص از جامعه بشری قرار داد. آنگاه، بدون اینکه دچار تکبر خود بزرگ‌بینی شد، از آن بالا جایگاه هر فعل و انفعالی را در نظر گرفت. فکرش را بکنید، سیلی در جریان هست و مسیر معینی را دارد طی می کند و افرادی در فاصله‌ای معین از آن بر سر موضوعی ناچیز در حال سروکله زدن هستند و حال، تنها حضور سیل می تواند آنها را به جایگاه جدل‌هایشان آشنا کند!

بهرحال این مثل بجای خود! قضایایی در سرزمینی تحت عنوان ایران و با حضور و عملکرد ساختارهای معینی در عرصه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و غیره در جریان هست. یکی از این فعل و انفعالات موضوع انتخاب برخی از مدیران اجرائی ساختار دولتی و مثلاً تنظیم‌کننده روابط نه تنها افراد درون جامعه بلکه در مفهومی عام‌تر، نمایندگی میکند منافع و مصالح همان جامعه را با ترکیب‌های اجتماعی سایر جوامع.

بزرگ کردن قضایایی که در آن سرزمین میگذرد و قراردادن آن بر تارک حوادثی که در جهان جاری است، بزرگ‌نمائی بیهوده‌ای است که کمترین ضرر آن، عدم درک مکانیسم آن با سایر فعل و انفعالات فی مابین انسان‌هاست.

 

بد نیست یکبار هم که شده این موضوع رو برای خودم روشن کنم. و یا بهتر بگویم، این موضوع رو واضح‌تر بنویسم که: من تبدیل حق حیات انسانی را به حضور وی در محدوده مفاهیم حقوقی و مدنی و غیره، نفی اساسی این حق می فهمم. کسانی که امروزه در گستره جامعه بشری، احساس مسئولیت انسانی را به شرکت وی در بازی خود تفسیر کرده دموکراسی سوق میدهند و این حس و این حق را در برگه‌ای کاغذ خلاصه می کنند تا وی از میان الیت معینی عده‌ای را بالای سر خود قرار داده و ابزار را در اختیارش قرار دهد تا آنها برایش قانون بنویسند و او را در کلاف سردرگم قوانین و تعاریف و غیروذالک به بند کشند، من همه اینها را نابخردانه‌ترین وجه واقعیتی می دانم که امروزه با بوق و کرنا در سرتاسر پهنه گیتی جاری است.

یک برگه رأی در بهترین حالت نشانه تردید و دودلی است و نشانه‌ای از مکفی نبودن دانش انسان از راهی که دنبال می کند و افرادی که بتوانند در این راه مسئولیت عملی مشخصی را به عهده بگیرند.

صحبت از راه کردم، جالب است که همین راه نیز موضوع خاصی است! آیا اساساً برای زندگی انسان میباید راهی در نظر گرفت؟ آیا انسانها مسیر معینی را میباید دنبال کنند؟ مثلاً از نقطه الف به نقطه ب بروند؟ یا اینکه زندگی تنها یک روند همه‌جانبه تغییر و تبدیل همه پدیده‌هاست و انسان نیز بخشی از آن؟

در این نکته شاید بسیاری متفق‌القول باشند که آنچه بر پهنه گیتی جاری است، نشانه واضح و روشنی است از بهم‌ریخته‌گی و هرج و مرج در مناسبات انسانی. پی گرفتن و غرق شدن در راه و روش‌هایی که انسانهای درگیر در این هرج و مرج مطرح می کنند، جز درگیرشدن هرچه بیشتر در این هرج و مرج هیچ محصولی ببار نمی آورد. ریشه هرج و مرج در واقع در جای دیگری نهفته هست.

 

پیش از اینکه خودم را درگیر بحث ریشه یابی هرج و مرج در مناسبات انسانی کنم، بهتر میدانم باز هم برگردم به مبحث اولیه‌ام یعنی قضیه انتخابات. در این نکته تردیدی نیست که انتخاباتی در جریان بوده و کماکان جاری است. اما، این عمل معین، تنها یک وجه بسیار ناچیز از روند زندگی انسان‌هاست. طنز قضیه را حتی میتوان در روزی در نظر گرفت که برای این کار معمولاً در نظر گرفته میشود و آن، بهرحال روز تعطیل عمومی است! آری، کاری است که همین‌قدر جدی و مهم هست که میباید در روزی تعطیلی و نه روزی از زندگی متعارف و متداول مردم باشد! گروه‌های درگیر در مبحثی تحت عنوان کسب قدرت، بدون کمترین تردیدی از هر ترفند و امکان و ابزاری بهره میگیرند تا در این بازی قادر گردند به ابزاری ارزنده تر به زعم خود دست یابند. در واقع امر انتخابات دلمشغولی نه مردم یه سرزمین، بلکه اجزاء مختلف الیتی است که تنها راه تحول در سمت منافع خود و مردم در آینه نگرش خود را، کشاندن مردم به سمت خود میداند. و حتی آنجائی که کمترین تردیدی داشته باشد، سعی میکند با توجه به میزان اشتیاق و تشنگی‌اش به کسب قدرت، از حد معینی از اخلاقیات بهره گرفته و یا آنرا در حد متناسبی نقض کند. و در این راستا، چه بصورت فعالیتی سازمان‌یافته و لشکرکشی‌ها با استفاده و حتی سوءاستفاده از امکانات عمومی، خود را به سوی قدرت می کشاند. طنز تکراری قضیه باز در این است که این چنین رفتاری بهیچ وجه به میزان پای‌بندی افراد درگیر و یا قوانین بازی مرتبط نیست! کشورهایی که نام دموکرات بر خود نهاده‌اند، در این زمینه‌ها ید طولائی دارند از بازیگری‌های غیر اخلاقی زیادی.

 

با اینهمه در کنار همه اینها، میتوان برخی نگارش‌های سخیف را نیز مشاهده کرد. یکی از این نوشته‌ها، نوشته‌ای بود که بطور مثال سید ابراهیم نبوی نوشته بود و این بازی شرکت و مسابقه برای کسب قدرت را آنچنان آکنده از رمانتیسم آبکی کرد که تمام افراد وابسته به گروه‌هایی از ایرانیان مهاجر را که خود را وابسته به گروه‌های سیاسی معرفی میکنند، مسئول تقسیم آراء در جامعه و منجمله رأی نیاوردن آقای معین میداند. چنین افرادی کم نیستند و چه با نام و چه بی نام، مدام در فکر توجیه اموری هستند که به جرئت می توان گفت، فاقد کمترین ارزشی هستند. به چنین افرادی باید گفت: اولاً انتخابات بازی پیروزی و شکست، بالاخص در بین مردم نیست. اصلاً زندگی روزمره مردم، ربطی به این چنین نام‌گذاری‌هائی ندارد. در ثانی، مردمی که منتظر باشند تا دیگرانی دیگر به آنها بگویند که چه کنند و چه نکنند، در بهترین اطلاق باید بگوییم انسانهای بی مسئولیتی هستند که از عشق و علاقه‌مندی انسانهایی برای آرمان‌خواهی‌هایشان سوء استفاده می کنند. آری، مردمی آگاه و خردمند، نه به هیچ حزبی نیاز دارند و نه حتی به آنها اجازه میدهند تا برای روند روزمره زندگی خودشان، تصمیم گرفته و به آنها دستور دهند. بقول منتظری، چنین اموری را نمیتوان اموری تقلیدی در نظر گرفته و به مردم راه را نشان داد و من البته این نظر ایشان را دور میزنم و میگویم اساساً در هیچ زمینه‌ای و هیچ راهی نباید به دیگران گفت که بدو خوب چیست.

روشن‌تر اگر بگویم، فرض اولیه نبوی غلط است که وی برای شکستن تمام کاسه و کوسه‌ها سر عده‌ای انسان درگیر در زندگی بالاخص در خارج و یا آنانی که درون جامعه ما با نوع نگاه خود، شرکت در چنین بازی‌ای را نفی کرده‌اند؛ و آن، بنده و مرید و فاقد شعور و آگاهی دانستن مردم است! آقای نبوی البته در همین ارزیابی هم خودشان را بعنوان قیم مردم جا زد! تا بتواند به بقیه بتوپد.

آنهائی که میگویند، اصلاحاتی‌ها شکست خوردند و برخی عناصر ارتجاعی و یا حتی عوام‌فریبانی همچون رفسنجانی توانسته‌اند رای بیاورند و یا پیروز شده اند، این نکته را در نظر نمی گیرند که در اینجا اساساً موضوع بحث را نباید با ترم‌هائی همچون پیروزی و شکست توضیح داد. تنها جمله عامی هم که شاید بتوان گفت، این است که: نابخردی کماکان امکانات مناسبی برای تداوم دارد. و یا باید گفت: مردم برای درک مکانیسم حضور خود در زندگی اجتماعی، و پافشاری روی نقش خود، هنوز نتوانسته اند دل در گرو همان دلمشغولی‌هایی داشته باشند که بطور مثال بخش معینی از انسان‌های دل سوز میتوانند بدنبال آنند.

دوستی میگفت: اصلاح‌طلبان شعارهای شیک میدهند و این برای مردم عادی ثقیل هست و بهتر بود از شعارهای عامیانه‌ای همچون شعارهای کروبی بهره میگرفتند! وقتی چنان شعارهایی مورد پذیرش قرار می گیرند، نه نشانه خلاق بودن مطرح کننده‌گانش، بلکه نشانه عامی بودن مردم است. آیا شما منظورتان همین است؟ آیا میباید حتی الامکان مردم را و آنهم در عامیانه ترین شکل فریفت و بدین‌گونه تنها عصاره ای از وجودش را که امروزه در همه جا در یک برگه معنی پیدا میکند، از دستش ربود؟

بدین‌سان من این نظریه را توهینی میدانم که بهتر است بیان نشود.

در این نکته تردید نیست که مردم هنوز دلشان نمیخواهد فکری اساسی برای بنیان‌های زندگی خود بکنند. خب، خودشان هستند و زندگی‌شان که میباید در این وانفسا و با همین مکانیسم پیش رود.


۱۱/۰۳/۱۳۸۴

رفراندوم در هلند!

امروز در هلند برای واکنش نسبت به قانون اساسی پیشنهادی برای اروپا رفراندومی برگزار میشه. هنوز دقیقاً نمیدانم که قرار بعدی چه خواهد بود. این رفراندوم بدون اینکه وضع برخورد با قانون فوق رو مشخص کنه، در واقع زمینه عملی واکنشی است که قراره در پارلمان نسبت به اون بررسی و رأی‌گیری اصلی دنبال بشه. البته رهبر حزب کارگر " واوتر باوس " طی هفته گذشته در مصاحبه‌ای غیرمنتظره مطرح کرده بود که اگه جواب رفراندوم و واکنش مردم منفی باشه، او بهتر میدونه که به دور دومی از رفراندوم فکر کنند تا اینکه بطور مشخص در پارلمان در مورد قضیه تصمیم گرفته بشه. وزیر امور خارجه دولت راست میانه البته بدون اینکه تردیدی نشان بده میگه که جواب مردم مثبت خواهد بود و وقتی با این سوال روبرو میشه که اگه منفی بود شما چه کار می کنید، میگه: آنوقت ما در پارلمان این قانون رو تأئید می کنیم و خبرنگار که منتظر همین جواب بود، میگه: آیا شما با این کار به مردم نمی‌گین که، رأی شما فقط مسخره کردن شماست و بس؟ چون اگه قراره رای دادن مردم هیچ نقشی ایفا نکنه، بهتر آن نیست که دیگه دست به این بازی نزنین؟ لبخند ریز زیر چشمان چهره بی رمق وزیر امور خارجه هلند بیش و پیش از واکنش صوتی‌اش، از رضایت خاطر وی حکایت داره.

بر طبق آماری که دیشب از تلوزیون هلند پخش شده و از طرف ناظران و برخی فعالان مخالف رفراندوم و طرفدار گفتن " نه " به این قانون اساسی پیشنهادی، به صحت و سقم آن و منابع مورد تحقیق آنها با تردید نگاه می کنند، با این‌همه این آمار از این قضیه حکایت داره که تنها حدود ۴۰% شهروندان دارای حق‌رأی در این رفراندوم شرکت می کنند و از این تعداد نیز تنها ۴۶% - یعنی حدود ۶% بیش از آمار هفته‌های گذشته – به این رفراندوم رأی مثبت خواهند داد. با این تفاصیل تنها حدود ۱۷ درصد از شهروندان دارای حق رأی احتمال داره که از این قانون اساسی پیشنهادی حمایت کنه. در حالی که چنین درصد بسیار پائینی در تبعیت از یک قانون اساسی عمومی برای اروپا فاقد کمترین ارزش قابل تکیه هست. هرچند بعداز این رفراندوم و در صورت کسب آرائی بیش از ۵۰ درصد، پارلمان نیز که در ترکیبی نامتجانس و حیرت‌آور قطعاً به آن رأی مثبت خواهد داد؛ چرا که هم احزاب در قدرت و هم حزب کارگر و حتی حزب سبزهای چپ هلند نیز از تابعیت هلند نسبت به قانونی اروپائی حمایت کرده و در کارزار جلب آراء مثبت فعال هستند.

امشب حدود ساعت ده شب تاریخ دوم ژوئن مشخص خواهد شد که واکنش مردم هلند – منظور چهل درصد احتمالی – به قانون اساسی پیشنهادی اروپا و رفراندوم چه خواهد بود. همانگونه که " نه " مردم فرانسه به دولت راست شیراک و رافارا، موجب سقوط دولت رافارا شد، در هلند نیز پنهان نمی کنند که رفراندوم فوق به نحوی از انحاء واکنش مردم نسبت به سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی دولت راست میانه آقای بالکه‌ننده خواهد بود.

ناگفته نگذارم که تمام دست‌اندرکاران ساختارهای سرمایه و مدیریت و غیره دست به کار شدند و مردم رو در طی روزهای گذشته با دامن زدن به ترس آنها از کمونیسم و تروریسم و فاشیسم خود بمباران تبلیغاتی کردند. رهبر حزب راست " حزب مردم برای آزادی و دموکراسی " – VVD – با صدایی خشن و عصبی در مباحثه تلوزیونی فریاد میزد: آنچه در فرانسه اتفاق افتاد نشانه وحدت شوم کمونیسم و فاشیسم بود و شما میتوانستید ببینید آنهائی رو که از شکست کمونیسم در شرق عصبانی بودند و در میادین فرانسه همراه با حزب طرفدار فاشیسم لوپن کارزار تبلیغاتی علیه اروپای آزاد و متحد راه انداخته بودند...

هرچه هست، ما هم به انتظار می نشینیم تا ببینیم این اشتیاق سیری‌ناپذیر سرمایه و سود در بازی جدیدش در اروپا به کجا می انجامد. هرچه هست، فکر نکنم نشانه هیچ امر خیری برای مردم چه در جهان و چه در همین اروپا باشد. آینده آبستن درنده‌خوئی بیشتری است که امیدوارم انسان بهرحال از چنین خواب غفلتی بدر آمده و خود را از تداوم چنین کابوس مضحکی برهاند.


This page is powered by Blogger. Isn't yours?