کلَگپ | ||
۱۰/۰۷/۱۳۸۲درباره نوشته امير ممبيني
انعكاس نوشته امير ممبيني: ” جهان بيني سبزها ” بخش چهارم
آقاي امير ممبيني، قسمت چهارم نوشته اش با نام ” جهان بيني سبز“ در نشريه اينترنتي ” ايران امروز “ منتشر كرده است. وي در اين نوشته چهره هراس انگيز جهان مصرفي كنوني و روند رو به ازدياد تخريبات ناشي از آن را توضيح داده و به درستي، خرد را در برابر اين لجام گسيخته گي قرار ميدهد.
اينكه خرد چيست و آيا همان نام ” سبز “ را دارد و يا چپ است و راست است و از اين قبيل، بماند. اما از فحواي كلام وي ميتوان به اين هشدار دروني رسيد كه : اگر ذره اي احساس مسئوليت در قبال زندگي خود و در كنار آن نسبت به سايرين در ما وجود داشته باشد، ميبايد بدون كمترين ترس و دلهره اي چهره تمام قد و كريه معيارهاي ارزشي مان را نگريسته و همه اجزاء آنرا براي خود موشكافي كنيم. اگر بهمان گونه كه امير در چگونه گي رفتارهاي هنجار تمامي اشكال حيات زنده بغير از انسان در برخورد با نيازهاي اساسي خود ، آنرا به ” مصرف متمدنانه “ تعبير كرده و رفتار انسان را ” مصرف وحشيانه و يا رفتار وحشيانه “ نام مي نهد، ميبايد خود به اجزاء مصرف خود و زندگي روزمره مان بنگريم. و آنگاه كه مصرف، صرفاً پاسخگوئي به نيازي صوري و در تبعيت از اين و يا آن معيار ارزشي ناشي از شعور اجتماعي است، در پيش برد آن مكث لازم را بنماييم.
فرزندانمان، اگر چه با تمامي بوق و كرنا بسوي پيشبرد همين تنها قانون اجرائي كشيده شده و خود نيز دامن زننده آن خواهند شد ـ فقط يه نگاهي ساده وسرسري به زندگي خانوادگي مان نشان ميدهد كه چه بخشي از وسائل كودكان و يا لباس هائي كه بچه هامان مي پوشند تا چه حد رفع نياز به پوشش هستند و تا چه حد همراهي با آنچه كه جامعه به همگان تحميل مي كنند. حتي در شكل و شمايل لباس هاي لاقيدانه نيز، ميداني براي بازاريابي يافته اند. نگاهي بندازيم به همه لباس هائي كه خشتك شلوار جوانان تا نزديك زانوست و ... ـ من خودم را نميخواهم با اين نمودهاي ساده بي توجهي مشغول كرده و مثلاً ناقد اين رفتار باشم. اما اين واقعييتي است كه با سرسختي در حال گسترش هست. و ما موظف هستيم اگر كه به زندگي خود و نزديكانمان بطور انساني مي نگريم و خواهان محيطي انساني هستيم، چاره اي نداريم كه راه هاي تفهيم صحيح و عقلائي اين مسائل به فرزندانمان را ميبايد بيابيم.
طبعاً اين به معني زندگي تارك دنيائي و اينها نيست. هر كاري كه انجامش قصد دست يابي به چيزي ديگر و به زعم خود به اهداف عرفاني و دروني و خدائي و از اين قبيل داشته باشد، جز خود هيپنوتيزم كردن و خود فريبي چيزي نيست. انسان، با شناخت درست تر مجموعه حيات خود، ميتواند ضروريات منحصر بفرد حياتش را حس و درك كرده و خود را با امكانات مناسبي در اين زمينه تامين نمايد.
سخن را كوتاه مي كنم. عليرغم اينكه با همه حالات شكل گيري كلمه اي مثل ” ما “ ” ما سبزها “ ما اين ها و ما آنها مخالف هستم. و فكر مي كنم كه همه اينها نيز كماكان بخشي از ساختارهاي شكل گرفته از بحران شعور اجتماعي انسان است، با اين همه نگاه امير به جامعه مصرفي و شجاعتش را براي بيان صريح اين نكته كه گسترش مصرف در جهان، مساوي با پيشرفت نيست. و پيشرفت نميتواند بدون هماهنگي با ساختارهاي فرهنگي و احساسي و حس مسئوليت عمومي نسبت به زمين و تمامي موجودات روي آن معني داشته باشد.
در اينجا بخش چهارم از نوشته امير را منعكس مي كنم. سه بخش قبلي اش را هم در وبلاگ ساكنان زمين گذاشته ام.
جهانبينی سبز (4)
• مصرف كالايی شده است برای رفع نيازمندیهای سرمايه و سود. برای سرمايه، مصرف نام ديگر بازار است. بازار يعنی ميدان مصرف، و چنين بازاری گسترش نمیيابد مگر از راه افزايش و گسترش كمی و كيفی مصرف. ماشين توليد سرمايهداری نه در خدمت سير كردن انسان بلكه در خدمت سير كردن هيولای مصرف است. اما، سرمايه ميداند كه كه اگر هيولای مصرف سير شود خود از ميان خواهد رفت. اگر هيولا سير شود و دهانش را ببندد موتور توليد سرمايهداری، موتور تجارت سرمايهداری و موتور سود سرمايهداری از كار میافتند. پس، از يك طرف ماشين توليد سرمايهداری بايد مدام بر تلاش خود برای سيركردن هيولای مصرف بيافزايد، و از سوی ديگر گرسنگی هيولا بايد سيریناپذير بماند. برای حل اين معما ماشين ديگری لازم شده است كه كارش گرسنهكردن و گرسنه نگهداشتن هيولای مصرف است. كاپيتاليسم يك ماشين برای سيركردن هيولای مصرف دارد و يك ماشين برای گرسنهكردن آن.
امير مومبينی
amir.mombeini@chello.se
كانون سبزهای ايران
چهارشنبه ٩ مهر ۱۳۸۲
مصرف
جنبش سبز در كمتر عرصهای به اندازهی مصرف با جامعهی و فرهنگ صنعتی در تضاد و ستيز است. در حالی كه همهی تلاش جامعهی معاصر ايجاد و گسترش بازار مصرف است، سبزها مهمترين وظيفهی خود را كاهش كميت و تغيير كيفيت مصرف ميدانند. مصرف، در يك حالت طبيعتاً و اجتماعاً لازم، عبارت از رفع نيازمندیهای زيستی و اجتماعی است. برای جهان جانوران مصرف رفع نيازمنديهای طبيعی است و در حالت عادی مصرف و نياز كاملاً بر هم منطبق است. درندهترين جانوران تنها به اندازهی نياز طبيعی خود ميخورند و مينوشند و محدودهی زيستی تعيين ميكنند. اما در جامعهی مدرن مصرف بيش از آن كه پاسخگوی نياز باشد در خدمت رفع كمبودها و تقاضاهای مصنوعی است.
ناهنجاری مصرفی
با كمی جسارت ميتوان گفت، در زمينهی مصرف انسان كاپيتاليسم وحشی و جانوران «متمدن»اند»! مصرف جهان جانوران «متمدنانه» و مصرف انسانها وحشيانه است! روشن است كه در اينجا منظور وضعيت موجود آن انسانهايی نيست كه از سير كردن شكم خود هم آجزند. منظور ما در اينجا انسان بالقوهی عصر و مظاهر به فعل درآمدهی آن است.
ناهنجاری مصرفی هم كيفی است و هم كمی. نخست به بعد كيفی ناهنجاری مصرفی ميپردازيم.
روزی بود و روزگاری بود كه انسانها و حيوانات كنار هم زندگی ميكردند و متقابلاً از يكديگر بهرهمند میشدند. در چنين روزگاری گاو و گوسفند و خوك و ماكيان اگر چه خوراك آدمی ميشدند اما تنها خواراك آدمی نبودند بلكه زندگی طبيعی يا اهلي-طبيعی خود را نيز داشتند. انسانها با حيوانات نزديكتر از امروز بودند، آنها را به نام ميشناختند، برای آنها دل ميسوختند و در بارهشان داستان ميگفتند. گاه آنها را مثل برگزيدگان خدا برتر از خود قرار ميدادند (گوسالهی مصری و گاو هندی) و گاه مثل قدرتهای اهريمنی با آنها در گير ميشدند (گربهی اروپايی در قرون وسطی). در هر صورت، همواره آنها را به حساب میآوردند. در همهی اين دورانها حيوانات اهلی و جانوران جهان وحش كمتر يا بيشتر امكان زيست و تكامل طبيعی خود را حفظ كرده بودند و سهم معين خود را بر سر سفرهی زمين و زمانه داشتند. اما امروز اين وضعيت به طور كيفی تغيير كرده است. بخش اعظم جانوران كشته و نابود شدند و باقی آنها يا دم تيغ نابودی و يا اسير زندانهای آدمی هستند. همهی حيوانات و پرندگان اهلی برای ابد اسير زندانهای پولادينی شدهاند كه آنها را پديد میآورد و ميپرواراند و بدون هر حركتی پروار ميكند و قبل از آن كه متوجه موجوديت خودشان بشوند خرد و خمير و بستهبندی و راهی بازار ميكنند. ميلياردها مرغ تخمگذار و گاو و گوسفند زاينده، پس از اانجام وظايف شاق توليدی خود برای آدميان، به دليل داشتن گوشت و استخوان سفتتر برای توليد كود و يا پودر خوراكی برای ديگر حيوانات در نظر گرفته ميشوند.
حيوانات ديگر نه حيوان هستند به گونهی قديم، نه سهمی از طبيعت دارند، نه هيچ امكانی از برای يك آن به آزادی نفسی بركشيدن. اين موجودات گاه نه هرگز خورشيد زيبا را میبينند و نه شب واقعی را با آن همه ستارگان درخشان، كه شايد از برای آنان نيز جلوهای از زيبايی داشته باشد و پيامی از از سر راز. شب و روز اين حيوانات را مسلخبانان با خاموش و روشنكردن زمانبندی شدهی چراغها تعيين ميكنند. طول شب و روز و ميزان تاريك و روشنايی آن را آدمها و ماشينها معين ميكنند. اين موجودات ديگر حيوان به معنی قديم آن شناخته نميشوند بلكه تنها ماشينهای بيچارهی توليد گوشت و پشم و پر هستند. توليد كنندهی گرد استخوان و بستههای گوشت و لولههای خون منجمد. برای اين كه اين ماشينها بهتر و بيشتر محصول بدهند غذايشان تغيير كرده و اكنون گاوها هم مجبورند گرد گوشت و استخوان همنوعان خود را بخورند و از اين بدتر همهی اين آفريدههای نگونبخت طبيعت ميبايست آماج تزريق انواع هورمونها و داروهای گوشتآور و پروار كننده و غيره قرار بگيرند و برای اين كه كار پروار و صرفهجويی انرژی به حداكثر برسد مجبور ميشوند در همهی عمر فاجعهبار خود در مكانی به اندازهی تن خود اسير و ساكن بمانند. اسكلت طبيعی اين جانداران بيگناه ديگر نميتواند بار سنگين گوشتی را كه به زور دارو در تن آنها ايجاد شده بكشد و درد استخوان و حتی شكستن كمر به زير بار گوشت تن رايج اين جهان دردمند شده است. در تمامی طول تاريخ زيست هرگز جانداری بر جاندار ديگری اين همه درد و رنج وبيداد تحميل نكرده است كه آدم انسان صنعتی بر همنوعان حيوانی خود. ظلم بر زندگی هرگز تا بديناندازه ددمنشانه و شرارتآميز نبوده است. برای اين حيوانات اسير انسان ديگر قصهای نميتوان نوشت و نامی نميتوان گزاشت و رابطای نميتوان در نظر گرفت. تمامی مسير تكامل طبيعی اين جانداران سد شده و تغيير كرده و تنها وظيفهی توليد غذا و خورده شدن برای آنها به جای مانده است.
در قياس با زندگی حيوانات اهلی جهان جانوران وحشی وضعيت بدتری دارد. برابر آخرين آمارها نسل شير و ببر در حال نابودی است. تنها كمی بيشتر از 20000 شير و همين اندازه ببر در قارهی آفريقا باقی مانده است كه بخش مهمی از آنها نيز در پاركهای حفاظت شده بسر ميبرند. فيلها و كرگدنها و گرازها و زرافهها و صدها آفرينهی زيبا و پرجلال طبيعت از ميان ميروند و از آنان تنها نمونههايی در باغهای وحش و آثاری در لولههای آزمايشگاهها و بانكهای مؤسسات تحقيقاتی باقی خواهد ماند. خرس، ببر، پلنگ، يوزپلنگ و صدها جانور پرجلال و جبروت اين سياره پالتو شدند بر تن اين و دامن شدند بر پای آن و كلاه و لباس و كفش و فرش و پاكش جلوی در شدند و رفتند! عاجها و دندانها زيورآلات شدند و دستهی كارد و خنجر، و استخوانها يا به زير نقش خودخواهی ما رفتند و يا خرد و خاكشير شدند تا در تركيب كالايی منبع سودی شوند و سودايی. كاپيتاليسم و جهان صنعتی هستی زنده را خوردند و حضم كردند و اكنون سطح زمين را با ريق چاههای نفت از وجود طبيعت زنده پاك ميكنند.
اين تنها نموداری بس ساده از آن توحش مصرفی است كه كاپيتاليسم بدان ميبالد و خرد از آن مينالد! به عكس آن چه میبايد، در طول تاريخ نسبت گوشت در تركيب غذايی انسان به شدت افزايش يافته است. اين به نوبهی خود نشان ميدهد كه رشد تغذيه كيفيتی متمدنانه نداشته است. انسان گوشتخوارتر، گونهگونخوارتر، خشنخوارتر و بیهودهخوارتر از هميشه شده است. انسان متمدنی كه چنين خودخواهانه به خود میبالد كارهايی ميكند كه عرق شرم بر سيمای خرد جاری ميسازد. همينگوی اين تمدن شيفتهی گاوبازی است و لوركای اين تمدن برای گاوبازان شعر ميگويد. آدم اين تمدن در ستم به ديگر جانداران گاه به چنان درجهای از رزالت ميرسد كه زنده خواری را رسم ميكند. در جاهايی از خاور دور انسان صنعتی رستورانهايی دارد كه در آنجا كاسهی سر ميمونها را زنده زنده با ساطور از سر جدا ميكنند تا آقايان و خانمها برای درمان مشكلات جسمی خود مغز ميمون زنده تناول كنند! در ژاپن متمدن يكی از محبوبترين غذاها سرو ماهی زنده است و ميهمانان محترم رستوارانها در حالی كه با موسيقی و مبادلهی كلمات لطيف كيف ميكنند با چنگال زره زره گوشت موجود زنده را از تن جدا و به حلق خود سرازير ميكنند. در ايران وبسياری ديگر از كشورهای جهان نكبتزده عروسان از روی گلوی بريده و تن به رعشه افتادهی برههای قربانی به حجله ميروند.
توحش مصرفی تنها به قلمرو خورد و خوراك محدود نميشود. اين توحش در تمام زمينههای مصرف به همين شدت خودنمايی ميكند. كاربرد جنگافزار و ماشينآلات منهدمكنندهی زيست و محيط زيست جای خود دارد، در مصرف انواع كِرِمها، مايعات، پودرها و گازهای مختلف مسمومكنندهی هوا و آب خاك چنان افراطی صورت ميگيرد كه گويی هدف تنها مسموم كردن زندگی و از بينبردن آن است. از رهاشدن انبوه گازهای اوزونشكن فرعون ميگذريم و به يك قلم ناچيز بس میكنيم. تنها در نتيجهی سرازير شدن آستروژن (داروی هورمونی كه از جمله به هنگام يائسگی زنان تجويز ميشود) به فاضلابها و راه پيدا كردن آن به درياها چنان مسمويتی پديد آمده است كه در مناطقی مثل آبهای شمال انگلستان ماهیها دوجنسی و ناقصالخلقه شدهاند.
ناهنجاری كيفی مصرف در پيوند با ناهنجاری كمی مصرف است. انفجار كمی مصرف را چهار عامل ياری ميرساند: بالا رفتن مصرف سرانه، بهم خوردن تناسب مصرفِ بامصرف و مصرفِ بیمصرف، بهم خوردن توازن مصرف بانياز و مصرف بینياز، بهم خوردن تعادل جمعيتی با انفجار توليد آدم در جهان.
بالا رفتن مصرف سرانه انسان معاصر نسبت به انسان پيش از اين و در قياس با مصرف ديگر جانداران چيزی نيست كه چندان نياز به توضيح داشته باشد. در تركيب اين مصرف، بخشی چيزهای مصرفشونده است، بخشی چيزهای مصرفنشونده، چيزهايی كه خريده ميشوند و بدون استفاده دور ريخته ميشون، مثل مازاد مواد غذايی، لباسهای اضافی، وسايل الكترونيكی بدون استفاده، خودروهای با وزن و حجم غيرضرور، و غيره. مهمتر از اينها، در تركيب مصرف انسان معاصر همه چيز نيازمندی نيست بلكه نيازمندی، يعنی آن بخش از مصرف كه انسان برای تداوم و تكامل هستی طبيعی و اجتماعی خود لازم دارد تنها درصدی از مصرف را تشكيل ميدهد. بخش مهمی از اين مصرف رفع كمبودها يا تقاضاهايی است كه ربطی به نيازمندیها ندارند بلكه گاه صرفاً آفريدهی تبليغات و تحميلات كاپيتاليسم هستند. از آن جمله در نظر بگيريم مصرف سرانهی پلاستيك بكار برده شده در بستهبندیها را. اگر در نظر بگيريد كه پلاستيك يكی از محصولات ويرانكنندهی محيطزيست است آنگاه میبينيم كه سودجويان چه بيدادی بر هستی زنده وارد ميكنند. شما چه يك تلويزيون بخريد و چه يك ناخنگير مجبور ميشويد همراه آن مقداری هم پلاستيك بخريد (كه قيمت آن در خود كالا از نظر پنهان شده است) و از آن طريق مجبور ميشويد كه مقداری سم بخريد و در گلوی طبيعت بريزيد. سرمايهای كه به كار بستهبندی اختصاص دارد و برای كار خود پلاستيك بكار ميبرد با هزار شگرد هم توليدكنندگان و هم مصرف كنندگان را ناچار ميكنند هر چه بيشتر پلاستيك مصرف كنند.
افزايش مصرف زير تأثير عوامل فوق، با افزايش انفجارآميز جمعيت تكميل ميشود و ابعاد هولناكی میيابد. افزايش جمعيت اكنون بزرگترين عامل انفجار مصرف در جهان و خطرناكترين پديدهايست كه جامعهی بشری را و هستی زنده را تهديد ميكند. به اين ماسأله در يك بخش مستقل خوهيم پرداخت.
توليدِ مصرف
مصرف كالايی شده است برای رفع نيازمندیهای سرمايه و سود. برای سرمايه، مصرف نام ديگر بازار است. بازار يعنی ميدان مصرف، و چنين بازاری گسترش نمیيابد مگر از راه افزايش و گسترش كمی و كيفی مصرف. ماشين توليد سرمايهداری نه در خدمت سير كردن انسان بلكه در خدمت سير كردن هيولای مصرف است. اما، سرمايه ميداند كه كه اگر هيولای مصرف سير شود خود از ميان خواهد رفت. اگر هيولا سير شود و دهانش را ببندد موتور توليد سرمايهداری، موتور تجارت سرمايهداری و موتور سود سرمايهداری از كار میافتند. پس، از يك طرف ماشين توليد سرمايهداری بايد مدام بر تلاش خود برای سيركردن هيولای مصرف بيافزايد، و از سوی ديگر گرسنگی هيولا بايد سيریناپذير بماند. برای حل اين معما ماشين ديگری لازم شده است كه كارش گرسنهكردن و گرسنه نگهداشتن هيولای مصرف است. كاپيتاليسم يك ماشين برای سيركردن هيولای مصرف دارد و يك ماشين برای گرسنهكردن آن. فاجعه اين است كه حتی اگر ماشين گرسنهساز به اندازهی ماشين سيركننده توان و توليد داشته باشد باز سرمايه در خطر نابودی قرار ميگيرد، چرا كه رشد، يعنی موتور ديگر سود از كار میافتد. قانون گردش سرمايه نيازمند آن است كه ماشين گرسنهساز هيولای مصرف در قياس با ماشين سيركنندهی هيولا توان و توليد بيشتری داشته باشد، و بدتر از آن، نسبت پيشافتادگی اين ماشين به آن يك مدام افزايش بيابد.
بدين ترتيب، موتور توليد و تجارت و كسب سود در سرمايهداری با قربانی كردن نيازهای زيستي-زيست محيطی سوخت خود را تأمين ميكند و نيروی زندگی خود را از مرگ امكانات زيستی ميگيرد. از اين رو، بدون از ميان بردن كاپيتاليسم و خرد كردن موتور زندگیسوز آن چندان شانسی برای كاربست برنامهای مؤثر جهت نگهداری از زيست و زيستبوم نمیماند.
ضرورت پايان دادن به نابهنجاری مصرف
کرهی زمين نميتواند هراندازه مصرف را پاسخ بگويد. برای آن که بتوان توليد و مصرف را با امکانات طبيعت منطبق کرد بايد از مجموع مصرف بشری کاسته شود و نيز مصرف سرانه کنترل شود. روشن است که اين امر به رفاهی که چپ سرخ و سرمايهداری وعده ميدهند آسيب ميرساند. مفهوم جديدی از رفاه بايد آفريده شود. تنفس هوای پاكيزه، آشاميدن آب گوارا، شنا در آبها زلال، کشاورزی بر زمينهای بارآور، بدون ترس دراز کشيدن زير آفتاب درخشان، برخوردار بودن از پردهی محافظ اوزنی، شناور بودن در دريای عظيم اکسيژن، اينها همه رفاه است. اينها برترين رفاه است. بشر مجاز نيست به خاطر مصرف کالاهای محصول سرمايهسالاران اين رفاه آسمانی را نابود کند. مفهوم ديگری از رفاه بايد آفريده شود که طبيعت با آن توافق داشته باشد. سبزها خود را مجاز نميدانند که رفاه و مصرف را به وسيلهی جنگ قدرت تبديل کنند. سبزها عليه جامعهی مصرف و مسابقهی مصرف هستند. ما ميخواهيم که مصرف کنترل شود و فرهنگی آفريده شود که مبتنی بر رعايت زندگی و طبيعت باشد.
نوشته شده در ساعت ۸:۳۸ بعدازظهر
توسط: تقی |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|