کلَ‌گپ

۱۱/۰۴/۱۳۸۲

درباره نوشته حسين نوش آذر

چند روزي است كه قضيه اي مثل خوره افتاده تو جانم و منو حسابي كلافه كرده. اين مسئله از زماني پيش آمد كه نوشته اي را در خاكستري، ويژه نامه وبلاگي سياه و سفيد خواندم. در آنجا فردي كه به زعم برخي ها دستي در ادبيات دارد و اينجا و آنجا نوشته اين و آن را نقد ميكند و خلاصه اديبي است در چارچوب نگاه خود به جهان، مطلبي نوشته و در آن به افرادي ديگر حمله برده و خواسته كه به كردار و گذشته جمهوري اسلامي بيشتر بيانديشند تا اينكه خود را در كردار آمريكاييان در عراق درگير كنند. البته اين بحثي خاص هست و هركس در اين وانفساي عجيب و غريب نظريه پردازي هاي مفت و مجاني و درگير كردن خود به مسائل گوناگون چه مطلع از آن و چه فاقد هرگونه اطلاعي از چم و خم قضايا، مجاز خواهد بود هرچه دل تنگش ميخواهد بگويد. چه اين گويش ها نشان از گرفتاري هاي بنيادين درون خود داشته باشد و يا پاسخي به جاه طلبي درون و يا بحق واز روي دل سوزاندن براي حيات پرهرج و مرج كنوني انسانها در جهان. اما نويسنده فوق در بخشي از اين مطلب اشاره اي دارد به حضور خود در مسافرتي به ايران و سخنراني در مدرسه اي دخترانه و بگونه اي طرح ميكند كه بسياري از دختركان و نوجوانان از درد تجاوز پدر و برادر و غير و ذالك بر خود مي پيچند و اما سكوت بر لب دارند. من براي اينكه نخواسته باشم حرفي به گزاف مطرح كنم، عين جمله را در اينجا مي آورم: ” بعد بروند نگاه كنند به آن جامعه ولايي كه از فحشا و انواع تجاوز پدر به دختر و برادر به خواهر مشحون است. بروند به مدارس شان نگاه كنند و ببينند كه چطور به خاطر محروميت هاي جنسي كودك آزاری و بچه بازی رواج دارد. من در يك سفر به ايران در يك مدرسه دخترانه درباره بهداشت خانواده صحبت كردم. دحترهاي ده دوازده ساله اي را ديدم كه از تجاوز جنسي پدر يا برادر رنج مي بردند. منتهي به دليل ترس يا وابستگي عاطفي يا مادي به خانواده سكوت اختيار كرده بودند. آقايان بروند يك فكري به حال اين دختربچه هاي معصوم بكنند... “ اين مطلب را ميتوانيد در اين آدرس بخوانيد: آرشيو سياه و سپيد با خود فكر مي كردم كسي ميتواند چنين جملاتي را بنويسد كه اولاً ذهنش روان پريش هست، در ثاني از احساسات خواننده گان قصد سوء استفاده دارد. در جامعه اي كه اولاً به لغتي بعنوان تجاوز باور دارند و ثانياً نه تنها آنرا كريه و جنايتكارانه مي دانند، بلكه عملي اينگونه را توسط اعضاء خانواده نسبت به كودكان فجيح و شنيع مي فهمند، طرح چنين جملاتي فقط ميتواند تحريك كننده و در جنبه اي ديگر به ارضاء عجيب و غريب نويسنده منجر شود. آخر هيچ آدم عاقلي به خود اجازه ميدهد كه چنين جمله اي بنويسد؟ آنهم كسي كه مدعي است در امور روان پزشكي از نظر شغلي درگير است و در دنياي ادبيات از ذهني حساس برخوردار؟ يكي نيست از ايشان بپرسد، دختركاني ده دوازده ساله كه از ترس سكوت هم كرده اند، چطور نمايان گر تجاوز به خود آنهم توسط پدران و برادرانند؟ آيا اين توهيني نيست به همه آن جان كندنهائي كه پدران و مادران و گاهاً برادران در تامين و حفظ امنيت خانواده هايشان و ملهم از عشقي عاطفي و عميق بر خود روا ميدارند؟ با چه نگاهي مي بايد به اين دختركان نگريست تا چنني اموري را از درون چشمانشان فهميد؟ من فكر ميكنم سخت است قضاوت كردن نسبت به چنين نگاهي.من فكر نمي كنم كه بتوان به چنين موجوداتي نگريست و بدنشان و وجودشان را قابل سوء استفاده و آنگه به آن تئوري رسيد كه حتماً چنين سوء استفاده اي صورت گرفته و آنها از روي فلان و بهمان دليل، سكوت اختيار كرده اند. از سوي ديگر، رابطه جنسي انساني با انسان ديگر را تنها نبايد با ترم هائي همچون معيارهاي اخلاقي جامعه نگاه كرد. مجموعه روابط اجتماعي – حقوقي جوامع انساني اگر بخواهيم با معيار قبول دوطرفه رابطه جنسي و يا سوء استفاده جنسي به آن نگاه كنيم، مملو هست از تجاوز جنسي. تمامي زوج هائي كه بدون عشق و تمايل عميق قلبي و آرامش جسمي و جنسي به پيش برد رابطه جنسي تن ميدهند، بهرحال به تجاوز گردن گذاشته اند. اين امر تنها و تنها عمل شنيع مرد بر عليه زن و امثالهم نيست. انسانهائي كه از روان مغشوش و تربيت مغشوش تر برخوردار هستند، اين بحران را در جائي و در اعمال مختلف بروز ميدهند. تن هايي كه با عشق پرورش نمي يابد و همچون ماشين كوكي بزرگ مي شوند، طبعاً در سرپيچ هاي تند مناسبات با ساير انسانها رفتارهاي عجيب و غريب از خود نشان خواهند داد. چه بصورت رابطه جنسي آنهم در حد ارضاء شخصي باشد يا قتل ديگري و يا سركوب اين و آن، كلاه برداري و خلاصه هزار و يك شكل متفاوت. در همين راستاست كه استفاده از باورهاي ساده انسانها و تحريك كردن آنها آنهم در لباس يك اديب، متاسفانه از روان پريشي نگارنده حكايت دارد. اميدم اين است كه نويسنده اش بتواند روزي متوجه شود كه ريشه شكل دهنده تمامي اين كلمات از كجاي ذهنش بوده و بتواند شناخت دقيق تري از عملكرد ذهنش و انعكاس بخشي از آن ها روي كاغذ داشته باشد. در دوسه روزه اخير اصلاً نتوانسته ام از تاثير تخريبي اين كلمات در ذهن خود رهائي يابم. و تمام تلاشم اين بوده كه با دقت در كنه اين كلمات، تاثيرات اذيت كننده آن بر روحم را زائل كنم. همين نگارشم در اين صفحه متاسفانه نشان ميدهد كه نتوانستم خودم را از جادوي تاثير كلمات بر ذهن خود برهانم. تنها كاري كه كرده ام اين بوده كه در صفحه نظرخواهي مربوطه همين كلمات را ننوشتم. حكايت غريبي است دنياي كلمات و تاثيراتي كه بر ذهن باقي ميگذارد.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?