کلَ‌گپ

۰۲/۰۴/۱۳۸۲

ديروز وقتي داشتم از پياده روي بر ميگشتم، دوران پيري خودم رو ديدم. هموني كه همسايه ماست. عينهو خودم ولي يه بيست سالي پيرتر. با هم كمي قدم زديم و از زمين و زمان صحبت كرديم. آهنگ حركتش كند بود و اگر چه هيچ وقت از رو نميره - عينهو خودم كه انگار نه انگار يه سن و سالي رو پشت سر گذاشته ايم - نزديكياي خونه رسيده بوديم كه از يه مجموعه كوچك جنگي رد ميشه. بهم ميگه: حيف كه ديگه بنيه اش رو ندارم، وگرنه مي پريدم بالاي اون درخت گيلاس كه وسط اين درختاست. مزه اي ميده گيلاسي كه خودت بچيني و پولي هم بابتش ندي. وقتي چشمهايمان به هم برخورد، ديدم مي خنده. گفتم چرا مي خندي؟ گفت: فهميدم كه تو هم دلت ميخواد اين كار رو بكني. حرفي نزدم. اما چشمام جوابش رو داده بود. امروز سن و سالم رو گذاشتم خونه و با خودم يه ظرف برداشتم كه درپوش داره. رفتم ميان همان درختان و بعدش هم بالاي درخت. بيست دقيقه اي نشده بود كه ظرفم تا نيمه پر از گيلاس شده بود. ناگفته نذارم كه از هر سه دونه كه مي چيدم، يكي مزدم بود. خلاصه در حين جابجا شدن بودم كه سطلكم افتاد پايين. اين ديگه از اون بد شانسي ها بود. با اينهمه اومدم پائين و دوباره سطل رو برداشته و باز از درخت بالا رفتم. يكساعت و نيمي روي اين شاخه ها جابجا ميشدم. گاهي مجبور مي شدم روي شاخه هاي بسيار ضعيف با ترس و لرز وايستم تا يه دونه گيلاسي كه در فاصله اي دورتر از دستم قرار داره، بچينم. بعداز اومدن به خونه و شستن دست و رو و خلاصه تي شرت و اينها، سن و سالم رو پوشيدم و لم دادم روي مبل و ... آخ چه مزه اي ميده گيلاس هاي محصول شيطنت دوران نوجواني. هرچه باشه از اون آلوچه هاي نارس ” باغ ارمني“ - پشت پاترم سازي رشت يه زماني چنين باغي بود. حالا نميدونم اونجا هم خانه سازي كرده اند يا نه. - بامزه تر كه هست. بفرمائيد گيلاس تازه ميل كنيد!!!

This page is powered by Blogger. Isn't yours?