کلَ‌گپ

۲۶/۰۳/۱۳۸۲

فكر كنم راه ديگري نباشه. تنها و تنها ميبايد مكث كرد. مكثي طولاني و عميق. با نگاهي همه جانبه و دقيق. بايد پيش از اينكه به هر تصويري راه بدهم درون ذهنم رخنه كند، ميبايد تا مدتي جلويشان را بگيرم. بايد تنها و تنها به همه آن تصاويري راه دهم كه دقيقاً و متاثر از عملكرد حواس مستقيم خودم و در تماس مستقيم خودم سيگنال هايشان را به مغزم و ذهنم ارسال مي كنند. مدتي است كه خودم را در گير تصاويري نموده ام كه سايرين بصورت هاي جسته و گريخته و مبهم به اكناف دنيا ارسال مي كنند. اين تصاوير در ذهن جا باز كرده و خود زمينه ساز تصاويري متقابل و يا همگرا ميگردند و بدينسان روند حضور تصاوير مداوم تر و عميق تر جا خوش مي كنند. وقتي صحبت هاي فلان فردي را كه در عرصه فيزيك كوانتوم بحثش را مطرح مي كرد، در ذهنم قرقره مي كنم، احساس خاصي بسراغم مي آيد. آن لحظاتي را بياد مي آورم كه تماماً گوش بودم و از شكل دهي نكاتي كه او آنرا توضيح ميداد، سرشار از شعف شده بودم. او نيز درگير بودن انسان امروزي به تصاوير را تشريح مي كرد. در توضيح نقش كوانتوم در زندگي روزمره انسانها ميگفت: از يكي از دانشجويانم پرسيدم: تاكنون كلينتون را ديده اي؟ - معلومه آره. وي دوباره پرسيد: در تماسي مستقيم و از نزديك؟ دانشجو گفت: نه. اونو تو تلوزيون ديده ام. - تو چي تو تلوزيون ديده اي؟ - من تصويرش رو مي بينم و به سخنراني اش گوش ميدهم. و از اين قضايا... - اما، تو تلوزيون كه چيزي نيست. آيا غيراز اين است كه پشت تلوزيون، يه مشت سيم و شيشه و پلاستيك و از اين قبيل وسائل هستند؟ و بعد به صحبت هايش ادامه ميدهد كه ما آنچنان به جهان تصورات خود عادت كرده ايم كه حتي سوال در مورد چنين باورهايي، خود به شجاعتي خارق العاده نيازمند مي شود. و در فرازي ديگر از سخنانش ميگويد: آنچه كه ميتواند بصراحت و تا حد قابليت تجسم و درك امروزين ما از هستي بيان كنيم اين است كه انگار تماميت هستي، گردش و حركت پيچيده و مداوم انرژي هست و بس. حتي همه آنچه را كه حواسمان بصورت واكنش به مغز مخابره مي كند، خود روند شكل دهي تصاوير است. مغز، مهمترين وسيله براي تصوير سازي هاست... ( آيا موضوعي بنام ماتريكس ـ جدا از همه آن بازي هاي احمقانه اي كه خاصه سينماي پول ساز آمريكائي است – نميتواند تداعي همين حالت باشد؟ ) بهرحال بنظر چاره ديگري نباشد. اگر همه آنچه را كه ما در زندگي دنبال مي كنيم، تداخل، تركيب و يا بازي با تصاوير گوناگون بوده و شكل دهي و بالا و پائين كردن آنهاست، چرا ميدان را براي تصاويري كه جنبه هائي همگون تر با روند حيات ارگانيسم مان دارد، را دنبال نكنيم؟ شايد مجبور باشم براي چنين تمركزي، مدتي نسبت به روند دريافت اطلاعات ـ كه متاسفانه در وجه عمومي خود نمود تصاوير ساخته شده توسط اين و آن است – هشيار تر برخورد كرده و اگر مشكل است كه تمامي دريچه ها را براي نفوذ چنين امواجي بست، لااقل آنرا در محدوده معيني قرار دهم. با اين همه همين دور و برا خواهم بود.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?