کلَگپ | ||
۱۷/۰۴/۱۳۸۲لاله و لادن بيژني
آنها جانشان را براي زندگي مستقل فدا كردند.
نميدانم چرا اينجا نشسته ام. نميدانم آيا نوشتن ميتواند ميزان دردي را كه در بند بند جانم و در تمامي سلول هاي تنم جا خوش كرده، تسكين دهد. وقتي شنيدم كه لاله و لادن نتوانسته اند از عمل جراحي جدا سازي شان زنده بيرون بيايند، دلم گرفت. نميدانم اين درد از كجاست. آيا ازشكست آرزومندي بسيار بي نظيري است كه قلب آن دو را اينچنين اميدوار كرده بود؟ اين دو شايد مستقل ترين انسانهاي روي زمين بودند كه براي زندگي فردي خود و مستقل از حتي نزديك ترين موجودي كه تمام بيست و نه سال قبل به يكديگر نزديك بوده، جانشان را در گرو اين عشق گذاشتند.
دريغ، دريغ و درد از آناني كه نه در شكل فيزيكي مغزشان، بلكه خود با دستانشان مغزشان را در اختيار ايده هاي مغزي ديگر گذارده و بندگي را با جان و دل خريده و خود را و جانشان را فداي وابسته گي برده وار خود مي كنند.
شايد اقدام بي نظير اين دو دختر شجاع ميتواند درس بزرگي باشد براي همه آناني كه هيچ احساسي از استقلال فردي ندارند و افتخار بزرگ خود ميدانند كه در ايده، در مذهب، در اين و يا آن شكل خود را نفي كنند و با نام هاي پر طمطراق هستي فردي و فرديت خود را به هيچ انگارند.
از سوي ديگر، درد بزرگ من در اينجاست كه: آيا اين دو ناقص بودند؟ آيا به صرف اينكه اين دو كله بهم چسبيده بودند، واز يك رگ خون ميگرفتند ناقص بودند؟ آيا نقص آنهم در شكل و شمايل فيزيكي خود تنها بخاطر تقابل با ارزش هاي جاافتاده مناسبات موجود نيست كه قابليت فردي هركدام را در عرصه هاي مختلف بمثابه سلامت و يا نقص مي فهمد؟
حتي مرگ نيز نشانه نقص وجود نيست. در هستي و كليت حيات، نقص معني ندارد. آنچه كه نقص ترجمه ميشده، چگونه گي گذران روزمره اين دو موجود بوده و نه نقصي كه در امور هستي بوده باشد.
اگر زندگي ما داراي آنچنان قابليت تطبيقي مي بود كه اين دو نيز عليرغم بهم چسبيده بودنشان در جمجمه ها ميتوانستند بدون هيچگونه معذوريت اخلاقي و معيارهاي محدود كننده رفتارهاي عادي زندگي مورد تائيد جامعه واقع ميشدند و با ملزومات زندگي روزمره شان با خلاقيت برخورد ميشد، آيا با چنين نوعي از انتخاب حتي تا پاي مرگ روبرو ميشديم؟
آخ، نميدانم. هيچ كدام از اين كلمات نميتواند تسكينم دهد. هرچه بوده، ميدانم كه هزاران انسان در شبانه روز براي اين يا آن حالت ظاهري و فيزيكي خود سر را با درد بر بالش ميگذارند. چرا كه تنها و تنها اشكال معيني هستند كه نمود سلامت و بدون نقص بودن ميباشند و بقيه، چه در انديشه و چه در فيزيك كماكان بايد اين رنج را با خود حمل كنند. زندگي ما مملو از تقسيمات تبعيض آلود هست. به كارزار كنوني هزاران هزار مرز و محدوده نگاه كنيد. وقتي در همه جا انسانها را از سوئي با شدت تمام از هم جدا مي كنند و از سوي ديگر با هزاران لفظ و ورد و جمبل و جادو در تلاش اند تا آنها را بهم نزديك كنند، ميتوان حدس زد كه انسانهائي همچون لاله و لادن چه رنج بزرگي را در زندگي روزمره شان تحمل كرده اند.
دريغ از يك ذره زندگي و محيطي انساني.
مرا در غم و دلتنگي خودتان شريك بدانيد.
نوشته شده در ساعت ۵:۳۸ بعدازظهر
توسط: تقی |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|