کلَ‌گپ

۱۵/۰۲/۱۳۹۱

برای آزادی

تا زمانی که انسان برای بیان مکنونات قلبی خود آزاد نباشد، نمیتوان او را انسان آزاد نامید. تا زمانی که نتوانی همه آن احساساتی را که درون خود شناسائی میکنی، درست به همانگونه و با همان کلماتی بیان کنی که در قلبت شکل میگیرد، آزاد نیستی. ما، انسانهایی که موجودیت امروزین جامعه بشری را شکل می دهیم، در مهمترین وجه حیات و هستی خود، یعنی وجدان انسانی آزاد نیستیم. من، آزاد نیستم تا همه آن احساسی را که در این لحظه درون من غوغائی براه انداخته است، بیان کنم. احساساتی که گاه به مرزهای تابوها تنه میزند؛ گاه پرنسیب‌های متعارف را به چالش میکشد و ... گاه، با مرزهای تصورات فردی دیگر از آزادی روبرو میشود. من حتی آزاد نیستم، آزادی را درون خود فریاد زنم و آنچه که در دلم انباشته شده، برای خودم بازگو کنم و یا روی کاغذی و صفحه سفیدی در برابرم منعکس کنم؛ بدون اینکه آنرا در برابر دیدگانی قرار داده باشم.
در این حس غریب دلتنگ، تنها روزنه امید آن است که شاید نشانه‌ها قادر باشند احساسات فروخفته درون کلمات را به دیگری/دیگران بنمایانند؛ آرزوئی که گاه با غریبانه‌ترین شکل ممکن به کجراه میرود و با خود کج‌فهمی بهمراه دارد.

برای من، حقوق بشر، هیچ مفهوم دیگری ندارد جز آنکه قلبم قادر باشد همانگونه سکان زبان و جانم را بدست گیرد که مکنوناتش را با همه دشواریها بیان دارد.


در این شبی که ساعتی از آن میگذرد و نام " روز دفاع از حقوق بشر " با خود حمل میکند، من دلتنگ و ناامید به تاریکی خیره شده‌ام و مایل نیستم خود را در این فریب غوطه‌ور سازم و بگویم: پایان این تاریکی، روشنائی است و نویدبخش رسیدن به چنین و چنان روزی.

تاریکی، مرا و مکنونات قلبم را با تو قسمت می کنم چرا که میدانم تو در پیوند ابدی با کهکشان هستی و مرا با تمامی موجودیت لایتناهی آن پیوند میدهی! زندگی، آنگونه که امروزه جاری است، ارزانی آنانی باد که هست و نیست‌شان و وجود خود را تنها در معادلات گذران حلقه‌های بسیار محدود موجودیت روی زمین توضیح میدهند.

من آبروی آزادی وجدان باقی خواهم ماند!


This page is powered by Blogger. Isn't yours?