کلَ‌گپ

۱۵/۱۲/۱۳۹۰

بابا تو دیگه کی هستی!

نگاهی به حضور خاتمی در مضحکه انتخاباتی!

چند روزه اخیر فضای رسانه‌های فارسی و در ادامه نوشتارهایی که به مراسلات اینترنتی سرریز شده‌اند پر بوده از واکنش در قبال شرکت خاتمی در نمایش انتخاباتی اخیر جمهوری اسلامی. حسی نمانده که بخواهم استدلال‌ها و گفت و شنودهای متقابل در این زمینه را هم در اینجا بیاورم. وقتی این مجموعه کنش‌ها و واکنش‌ها را در کنار هم قرار میدهم خودم را در وضعیتی می بینم که میباید ابتدا به ساکن برای خودم برخی قضایا را روشن نمایم. ابتدای همه آنها مضحکه‌ای است که نامش را انتخابات نهاده‌اند.

اگر ورود چنین شیوه‌ای از تعیین مدیران برای ساختارهای تو در توی قدرت در جامعه را محصول دوره‌ای بدانیم که سرمایه‌داری مبتکر آن و بیشتر خواهنده آن بوده، باید بپذیریم که سرمایه در گستره جامعه بشری و در این دوره تاریخی به آن حدی از رشد و تحمیل مکانیسم خود بر جامعه رسیده که سهم‌خواهی‌های اولیه‌اش از ساختار حکومت و بر همین سیاق، از قدرت موضوعی نیست که برای آن چانه بزند؛ او خود تصمیم میگیرد که ساختارش را در چه شکل و شمایلی دنبال نماید. اگر روزی میبایست از شاه در مفهوم عمومی خود خلع قدرت میکرد و یا بخش اصلی قدرت‌اش و یا حتی نه قدرت بلکه ابزارهای حکومت‌گری را طلب میکرد، حال این خود و ساختارهای خودش هست که میدان‌دار اصلی است. در واقع سرمایه دیگر به این بازی بیش از یک رسم معمول و مناسکی برای نمایش عمومی توجه چندانی ندارد و برایش از اهمیت تهی است که ساختار قدرت‌اش را مثلاً به رأی بگذارد و عده‌ای را که مثلاً غیرخودی می نامد، درون دستگاه خود راه دهد.

ساختار هیرارشیک مدیریت مالی جهان، چه در اشکال کاملاً محدود و منحصر به یک واحد مالی تا ساختارهای تودرتو و انحصارات چندگانه و چندمنظوره و تا ملزوماتی که توسط اتحادهای سیاسی و اقتصادی و غیره شکل میگیرند، همه و همه بیش از اینکه به چنین بازی مضحکی دل بسپارند، انتصاب‌های خود برای مدیریت مورد نیاز و سودآور را بکار میگیرند. هیچ اداره مالی در جهان مدیریت خود را با انتخاب دنبال نمی کند؛ آنها حتی مستخدم یا نظافت‌چی ادارات را هم " استخدام " می کنند!

عمله ساختار حکومت که میباید ملزومات ساختار قدرت و مبانی اصلی گردش امور هر جامعه‌ای را بطور روزمره دنبال کند، اگرچه در شکل ظاهری خود از علاقه‌مندان به خدمت به خود " انتخاب " می کنند، اما هدف همانا کشاندن نیروهای جدیدتری برای گردش روزمره ساختاری است که مانند هر دستگاه مکانیکی احتیاج به بازسازی و ترمیم دارد. وروود عده‌ای به الیت عمومی سیاسی جهان، پیش از آنکه تصمیم و اراده و انتخاب مردم باشد، انتخابی است که در بطن ساختار مورد نظر اتفاق می افتد! وگرنه در مواردی که سیاست دست به شوخی و مسخرگی میزند، خیلی زود واکنش نشان داده و موانع‌اش را از سر راه بر میدارد؛ نمونه‌هایی مثل " پیم فورتاوین " سیاس‌باز جوان هلندی بعنوان مثال نشان میدهد که وی حتی فرصت آن نیافت که حزبی را که راه انداخته بود و یا خود بازی مورد نظرش را دنبال نماید و ناگهان از هپروت کسی پیدا شد و تیری در مغزش نشاند و او را از صحنه سیاسی حذف کرد!

در چنین نموداری از بازی سیاست در گستره جهانی، وقتی قضایا به ساختارهائی پوشالی و صرفاً بعنوان نمایشی از یک ساختار عملی و حقیقی مثل ساختار جمهوری اسلامی میرسد، مضحکه مورد نظر از حد خنده و مسخرگی خارج شده و به شکل وحشتناکی گریه‌آور میشود. ساختاری که در میدان عمل سیاست و فعل و انفعالات معینی از جهان بگونه‌ای در بازیهای سیاسی جهانی مورد توجه و عملاً موجودیت می یابد که برای بشریت قرن بیستم جز یک مضحکه چیز دیگری نباید نامیده شود. وضعیت موازنه قدرت در جهان و جبهه‌گیری و یا بهتر بگویم جبهه‌نمائی متقابل بین شرق و غرب بگونه‌ای پیش میرفت که آوردن مجموعه‌ای تحت نام و نشان اسلامی و تبعیت از ایدئولوژی و غیره، جز بازی بیشرمانه‌ای که بر ما تحمیل کرده بودند، چیز دیگری نباید نامیده میشد. آوردن عده‌ای مفت‌خور که در مکتب مزخرفاتی بنام دین و آئین‌های اخلاقی و مراسم و مناسک مسخره محرم و صفر و بزن و بگیر و روضه و زوزه و غیره از قبل جامعه ارتزاق میکرد، و نشاندن آنها بر اریکه قدرت و همه آنها را در ظاهر زیر نگین انگشتری فردی مجنون و جاه‌طلب مثل خمینی نمایاندن، بخشی از یک بازی کریهی است که طبعاً روزی و روزگاری دست‌اندرکارانش به طعن و لعن تاریخ گرفتار خواهند شد.

حال چنین ساختاری پوشالی از قدرت که بنا به ورق‌پاره‌هائی که نامش را قانون اساسی خود نام نهاده، و باصطلاح تمام قدرت حکومت‌اش را به ماوره زمین و به آسمان حواله میکند و عده‌ای از امامان و امام زمانی را در چاهی به بند کشیده و به مسئولیت حکومتی وادار کرده، میخواهد انتخابات راه بیاندازد و بندگان خداوندگارش را از میان آنها برگزیند! طبعاً برای شرکت در چنین مضحکه‌ای تا حد معینی به جنون نیاز داریم تا بتوانیم بخشی از این بازی مضحک را جذاب و شرکت در آن را همراه با لطف و لذت بدانیم؛ وگرنه برای خدمت‌کردن به ساختارهای مالی جهان و شرکت‌های نفتی و غیره که حتی متولی‌گری مستراح‌های مساجدشان را هم از دیگران دریغ می کنند، حرف مفتی بیش نخواهد بود. تصور اینکه در مجموعه تاریخ یک جامعه با پیشینه‌ای بیش از هزاران سال ساختار مدیریتی و وجود دیوان و دستگاه برای حکومت و قدرت آنهم بر سرزمینی تاریخی مثل فلات بزرگ ایران، مردک ابله و مسخره‌ای مثل احمدی‌نژاد میتواند انتخابی باشد از سوی مردم این سرزمین، یا نشانه جنون عمومی جامعه خواهد بود یا تحمیل دروغی بزرگ نه تنها به مردم در زمان حال بلکه در گستره تاریخ.

 

شرکت در چنین مضحکه‌ای و پذیرش اینکه ما بین عده‌ای که ابتدا به ساکن میباید بعنوان عمله و اکره همین مجموعه به ثبت رسیده و در طی سه دهه از حضور بلاهت و حماقت این مجموعه از درون مکتب دریوزگی اینها فارغ‌التحصیل بوده باشد، کسی را انتخاب می کنیم و بعد چنین فردی به صحنه می آید و کاری مغایر با این مجموعه انجام میدهد، اگر نشانه جنون نباشد حتماً بر ساده‌لوحی شدیدی تکیه زده است. نمونه خاتمی برای این مضحکه از همه اینها واضح‌تر و مشخص‌تر هست که یکی را به جامعه تحمیل نمودند که هشت سال جز خنده بلاهت هیچ چیز تحویل ملت نمیداد؛ تا جائیکه تصور بیلاخی که چنین نقش تاریخی به جامعه نشان داده، بسیاری از ساده‌انگاران عرصه سیاست در ایران را به عصبیتی نزدیک به جنون سوق میدهد.

و اما، حال با مشکل دیگری مواجه شده‌ایم! حضور در انتخابات معنی و مفهوم خود را بشدت از دست داده است. اگر کسی یا جریانی از همان ابتدای طرح این مضحکه اعلام نماید که بعنوان یک کنش سیاسی چنین اعمالی را می پذیرد و نماینده تعیین می کند و کسی را برای کاندیداتوری معرفی می کند و یا کل این پروسه را بخاطر این یا آن دلایل – که کماکان پذیرش امر اصلی یعنی بازی با ابزارهائی است که همین ساختار پوشالی مدعی حضور در آن است – رد میکند و نماینده‌ای معرفی نخواهد کرد، در این جا محدوده کنش سیاسی وی روشن و مشخص هست. اگر نماینده بفرستد، برای آن تبلیغ میکند و تا آخرین روز و ساعت تلاش می کند که کس یا کسانی به آن نماینده رأی دهند و اگر نپذیرد، دیگر هیچ فعالیت خاصی نخواهد کرد. شرکت یا عدم شرکت در انتخابات تنها یک مفهوم دارد، فرستادن یا نفرستادن نماینده برای آن دوره معین و یا آن موضوع مشخص برای نمایش انتخاباتی. چنین امری را با انداختن تکه‌ای کاغذ درون صندوق یگانه دانستن نشانه ساده‌لوحی بسیار عمیق است. با چنین فورمولی عملاً تمام جامعه را در پفیوزی جاری در ساختار قدرت جامعه سهیم و مسئول مینماییم که این تحریف آشکار جایگاه و نقش طرفین در حیات سیاسی و اجتماعی جامعه هست. حکومتی که در طی نزدیک به یک قرن ارکان حیات جامعه را بشدت به خود وابسته و رزق روزمره مردم را با ملزومات دریوزگی خود آمیخته است، هرگز نباید با امورات روزمره مردم یگانه گشته و مسئولیت مشابه‌ای را در برابر تاریخ برای آنها تبیین نمود. مسئولیتی که ساختار قدرت در دوران باصطلاح نمایش سلطنت در ایران به عهده داشت با مردمی که بازیچه یک مردک ابله و جاه‌طلب و متوهم مثل محمدرضاشاه شده بودند فرق دارد. او خود را صاحب جامعه و همه را رعایای خود می فهمید و در این مضحکه آنقدر متوهم بود که همسر ایشان فرح پهلوی حتی پس از گذشت اینهمه سال، در مصاحبه چندی پیشتر خود به تهیه کننده فیلم‌اش گفته بود: خب، مشکلاتت رو به من می گفتی، من برات حل میکردم... بعبارتی، هنوز نمی فهمد که اساساً مناسبات وی با بقیه بین ارباب و رعیت نبوده که یکی بیاید و ایشان از سر لطف و مرحمت کارش را رفع و رجوع نمایند. باری، در چنان فضائی تا این مجموعه روان‌پریش که خود را نماینده و پیش‌برنده الهامات شکمی‌شان بنام دین و مذهب می نمایانند و دستورات لابی‌های مختلف شرکت‌های مالی و سیاسی و غیره جهان را عین الهامات " الهی " قلمداد می کنند.

کاری که خاتمی کرده یعنی انداختن یک تکه کاغذ درون صندوقی، بیش از آنی نیست که بخشی از مردم بنا به ملزومات روزمره‌شان انجام داده و میدهند؛ چه آنانی که نانخور این حکومت هستند، چه آنانی که زندگی خود را مدیون حضور این مجموعه و چه آنانی دیگر که ناچاری و گذران عمومی را مبنا قرار میدهند؛ همه و همه کاری را انجام میدهند که مسئولیت اجتماعی شدیدی پشت آن قرار ندارد. و در واقع مسئولیت آنان را نمی توان همسنگ با مجریان نمایش فوق یکی دانست.

اگر از خاتمی انتظار رفتار معقول و عاقلانه دارید، به این لباسی که هر روز به تن می کند بند کنید و از وی بپرسید: آخر مگر میشود برای آنچه که در ذهن و اندیشه خود برای جهان قائل هستیم، آنرا در نمایش لباس هم دنبال نمائیم؟ آیا میشود از انسانی که لباس‌اش نمایش نحوه نگرش‌اش باشد، ذره‌ای خرد قائل بود؟ سایر وجوه رفتارهای خردمندانه فعلاً پیشکش باد!

آنانی که از سر افسوس و یا تلاش برای بزرگ‌نمائی به کار چنین فردی اشاره می کنند، شاید بدون تأکید خاصی، عملاً دارند در گسترش نابخردی نقش ایفا می کنند. برپائی مجسمه همانقدر ابلهانه هست که تلاش برای سرنگون کردن آن! روزگار بت سازی و بت پرستی هزاران سال هست که از خانه ذهن انسان رخت بربسته!

 


This page is powered by Blogger. Isn't yours?