کلَگپ | ||
۰۹/۰۵/۱۳۸۷" بدل " کاراجیچ در لاهه!صبح وقتی ساعت هفت تلوزیون رو روشن کردم، چشمم افتاد به هلکوپتری که حامل رادووان کاراجیچ بود و انگار اونو آوردهاند به هلند و تحویل زندان " سخفنینگین " دادهاند. – همان زندان ویژه دادگاه بینالمللی لاهه- از همان اولین روزی که شنیدم یکی رو انگار دستگیر کردهاند که نه تنها هیچ شباهتی به آن کاراجیچی نداره که در دوران جنگ بالکان بظاهر نقش شمر تعزیه رو به عهده گرفته بود، بلکه انگاری در خلوت خود هم شعر میگه و هم کارش شده امور روحانی و روانی و ایدههایی در زمینه درمان جایگزین نسبت به طب متداول... البته در طی همان روزا و بعدتر نیز بودهاند افرادی که اونو با خمینی و با این و آن و جنایتکاران مختلف مقایسه کرده و خلاصه هر کدام سعی کردهاند کل قضیه رو به همان وضع و حالتی ببینند که لقمه پرت شده برای بینندگان و شنوندگان و بطور کلی برای مشتریان رسانههای عمومی بینالمللی قرار بوده به همان گونه دیده شوند. اینکه جنگ در بالکان رو به امیال این یا آن فرد و گروه و حزب و دسته محدود کنیم و مثلاً چنین تصوری رو بپذیریم که انگار زندگی مسلمانان بوسنی و صربها به معضلاتی ویژه برخورد کرده و برخی جاهطلبیها و یا فرصتطلبیها موضوع شکلگیری آن جنگ بوده، نشاندهنده این نکته خواهد بود که در درک تحولات جهانی دچار مشکلاتی جدی هستیم. این قضیه حتی فراتر از اینها عملاً در درک و تبیین قضایای بخش بزرگی از جهان و منجمله مناسباتی که در ایران و با نام ایران در مناسبات با جهان رقم میخورد را نیز درون خود نمایان می سازد. فراهم کردن زمینههای جنگ در بالکان و بهرهگیری از افرادی مثل رادووان کاراجیچ به همان وقاحتی شکل گرفت و بعدها پی گرفته شد که در قضایایی مثل اوکرائین و غیره و یا حتی در زیمبابوه و یا بعضاً در تلاشهایی برای جااندازی دقیقتر افراد و عناصری در دستگاه حکومتی ایران نیز دنبال میشد. پذیرفتن این صورتبندی که انگار اداره سیاسی جهان و متعاقباً اداره اقتصادی و اجتماعی جهان توسط همانهایی دنبال میشود که در برابر دوربینهای تلوزیونی قرار می گیرند و یا هرازگاهی فلان و بهمان مدیران مالی را نشان میدهند و باز در فریب عمومی بیشتری قرار میگیرند، [ آخرالامر ما را به مصرف کننده فاقد ذهن و شعور و درک و بطور کلی موجود مفلوک و دفرمهای تبدیل خواهد کرد که آشغالهای خبری و مطبوعاتی و نمایشی تعزیههای گوناگون را بعنوان حقایق کنونی جهان خواهیم پذیرفت. اگر قصد بر این باشد که بر جنایت و جنایتکاری میان جامعه بشری پایان داده شود، میباید به این ایده باور و ایقان عمیقی داشته باشیم که: جنایتکاران نه در شکل و شمایل، بلکه در برنامهها و چشماندازها و منافع باید دنبال شوند. جنایتکاران مهرههائی هستند مثل همه آنانی که در تاریخ بشر مدتی در صحنه بوده و نقشهای احمقانهای به عهده گرفته و با تعفن کامل و کراهت عمیق صحنه زندگی جاری را ترک کردند. رادووان کاراجیچ بیش از سیزده سال با حمایت و سازماندهی و برنامه ریزیهای معینی زندگی عادیای داشته و از وی تنها نامی در میان بود که نقشی مبهم را در فلان و بهمان قضایا به عهده داشته است. تغییر شکل وی و گریم و جاسازی او با فردی و هویتی که درست به همان اموری مشغول بوده که رادووان، نشان میدهد که قضیه در یک نقشه و برنامه فردی خلاصه نمی شود. آنانی که بهرهگیران اصلی جنگ و جدل و کشت و کشتار میان انسانها هستند، طبعاً از پس سازماندهی چنین اموری بر می آیند. حال که بازاری دیگر باید به کار آید، می بینیم همین مهرههائی که زمانی چهره جنایتکاران وقیح را ایفای نقش میکردند، حال چهره معصومان به خود میگیرند. در واقع امر هم باید اذعان داشت آنی را که گرفتهاند نه تنها رادووان کاراجیچ نیست، بلکه به صراحت همانی هست که نمایش می دهند. موجود مفلوکی که مجبور است در میان تودهای از ریش و پشم زندگی پشت ماسک را دنبال نماید. البته این حرفم به این معنی هم نیست که هویت اساساً میتواند برای چنین موجودات فاقد شخصیت و کارآکتر و درک فردی دارای اهمیت باشد. اما آنچه که رسانهها قصد القاء دارند این است که انگار ویروسی خطرناک را کشف کرده و حال در صدد نابودی آنند تا از نابودی موجودات زنده و ایجاد ناامنی برای مردم دور گردد. این چنین موجوداتی در زمانی میباید مورد محاکمه قرار گیرند که در حال نقشآفرینی برای چنان جنایاتی هستند. حتی میزان و قابلیت بهرهگیری از آنان در آن دوران بیش از آن خواهد بود که مثلاً حال با قضیه روبرو هستیم. حتی بیرون کشاندن وی از یوگسلاوی و آوردن وی به زندانی در اروپا بیشتر در راستای حفظ و حمایت از ایدهای خواهد بود که حمایت کاراجیچهای دیگر را بدنبال دارد. امثال کاراجیچ بیش از اینکه محاکمه شوند، باید مصاحبه گردند و باید زیر سوالاتی قرار بگیرند که نه توسط دستگاه قضایی و احیاناً برای اثبات فلان و بهمان قتل و دستور حمله و اینها بلکه در راستای ارتباطات سیاسی وی با جنایکاران و دستاندرکاران اصلی، آنانی که تأمین کننده سلاح و بودجه و خط سیاسی معین هستند و همراه آن نقش تبلیغی مناسب برای بالاکشیدن چنین جنایتکارانی را دنبال می کنند. آوردن امثال کاراجیچ به اروپا کمترین تأثیری که میتواند در راستای فریب و دروغ و بازیهای رسانهای داشته باشد این است که از وی نیز همچون میلوسوییچ چهره پیچیدهای بسازند که عدهای او را جنایتکار جنگی بدانند و عدهای دیگر او را قهرمان ملی. هماکنون این نمایش در عرصههای گوناگونی دنبال میشود؛ آنانی که نقشآفرینان جنایتهای طالبانی بودند، در تصویری رسانهای به جای پرتی برده شدهاند که نام و جغرافیای عجیب و غریبی دارد: گوآنتانامو! جائی که نمیتوان فهمید و اصلاً تا کنون هم به کسی اجازه ندادهاند از این افراد حتی سوالی بپرسند. و از سوی دیگر هم می بینیم که در راستای نقش آفرینیهای دیگری افرادی جای دفاع از حقوق انسانی را عوضی گرفته و مثلاً خواستار رفتارهایی حقوقی با چنین جنایتکارانی می شوند. شستشوی همه اطلاعاتی که احتمالاً ممکن است از دست و زبان چنین افرادی به بیرون درز کند، در طی چندین سال چنان با ظرافت دنبال می شود که آخرالامر یا افقی بیرون می آیند از زندان و یا همچون موجوداتی مسخ شده؛ آنها باید چنان نقشی را نمایش دهند که پروسه رجالهپروری، نقشهای وارونه و ساختن جنایتکارانی جدید، به هیچ وجه دچار خدشه نشود. اگرچه مشخص هست در روزای آتی شاهد جنجالهای مختلفی درباره کاراجیچ خواهیم بود، با اینهمه باید از هم اکنون در نظر گرفت که حضورش در صحنه سیاسی به پایان قطعی خود رسیده و بزودی شاهد خواهیم بود که او نیز شاید زیر دوربینهای ناظر بر هر گوشه و کنار زندگی شخصیاش، سکته شود و بقول گفتنی: خودکشی شود!!! و یا ببینیم که چگونه مهرههایی اینچنین مفلوک در زندان در کمال آرامش و بعداز پایان نقش شمر و یزدشان در تغزیه، نشستهاند و پیکی به سلامتی هم میزنند و به زبان یوگسلاوی به هم " دوبرو، دوبرو " میگویند و به ریش تمام مردم دنیا می خندند و با هم شطرنج بازی میکنند و چه بسا به تعطیلات تابستانی و زمستانی و غیر و ذالک هم بروند؛ آخر، این ما نیستیم که خبرنگاران را به مأموریت می فرستیم و ازشان میخواهیم برایمان نشان دهند که مثلاً این رادووان کاراجیچ واقعاً هم در سلول یا اتاقی مرتب در زندان " سخفنینگن " زندگی میکند و یا در هتلی در فلان و بهمان جا! وقتی جمهوری اسلامی به مخالفین سرسختاش در اوج مانیفستنویسی و نقشهای تشنجانگیز در جامعه و در حین اعتصاب غذا و غیره، مرخصی میدهند باید هم از اروپائیان انتظار داشت که امثال کاراجیچ را برای " مدیتیشن " در بلندیهای بالکان به مرخصی بفرستند؛ و ما شوت و پرت ها هم باور کنیم که در این جهان عدهای جنایت می کنند و عدهای دیگر در اوج پاکدلی – حتی اگر قیافههاشان به کراهت امثال خانوم دادستان سابق دادگاه لاهه: لاپونته نباشد – در حال رتق و فتق امورند! دنیا به مضحکانهترین شکل غیرقابل تصوری می گردد و امیدی هم نمی توان داشت که بشر قادر به رهائی از چنین اوضاعی باشد که هر روز میرود وضعیت پیچیدهتری به خود گیرد. |
een plaats voor mijn gedachten en ideeën! جائی برای انعکاس افکار و ایده هایم! نوشتههای قبلی:
پیوندها:
خالواش - وبلاگی موازی زمزمههایی روی کاغذ ترجمه بنیاد کریشنامورتی - در آمریکا گشتها *تماس بایگانی:
|