کلَ‌گپ

۰۳/۰۱/۱۳۸۱

چند روزي است كه كامپيوترم ويروس گرفته!!! و بقول معروف سخت تب داره. واسه همين عملا نتونستم به نوشتن مرتب ترجمه و ادامه موضوعي بنام مردگي در بخش ” نوشته هاي داستاني“ ادامه بدم. بهرحال بزودي اين امور رو از سر ميگيرم. فقط بايد در اينجا از احساسي صحبت كنم كه در من وجود داره. بعد از اينكه پذيرفتم چيزهائي رو به طور مرتب بنويسم، فكر ميكنم، اصلا صورت خوشي نداره، حتي اگه يه نفر هم كامپتوترش رو باز كنه و بعد ببينه كه نه، ديگه خبري نيست. بهرحال موضوع صرفا‘ در رابطه با همين مشكل فورمات كردن است. من همين نوشته رو دارم از پيش يكي از دوستان مي نويسم. و اميدوارم كه بتونم به زودي سروساموني به وضع ماشين قراضه ام بدم. احمد بنائي راستش حرف خوبي زده، اونم در مورد عيد و اينها. آقاي قاسمي نيز، به سهم خود احساس خودشو واضح و روشن مطرح كرده. بهرحال اميدوارم بتونيم در هر حالتي و هرجائي به اين نكته توجه كنيم كه تمامي اعمالمان در مورد نوروز و امثالهم،‌ چه ميزان نشان از انجام حركاتي ادواري داره و در تبعيت از انجام سنتها پيش ميره. سنتهائي كه بهرحال ديگراني برايمان سروسامان داده و در طي دست به دست گشتنهاي زياد،‌ آنقدر جا خوش كرده كه عدم اجراي مراسم آن، همواره مستلزم توضيح بوده و نه بالعكس. بهرحال همه اين حرفها نشان از اين ندارد كه من به خوشحال بودن، به احساسي خوب و زيبا داشتن، نظر خوشايندي ندارم. به همين دليل ميگويم: همه شما خوانندگان احتمالي و يا آشنا با اين صفحه، ساعات و روزهايي سرسبز و شكوفان داشته باشيد.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?